eitaa logo
به وقت شاعری
660 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب چگونه بالش پر زیر سر نهی؟! وقتی که گشته بالش اطفال پاره سنگ
تقدیم به یمنِ مظلوم و مقتدر نه باج می دهد امروز دشمنان دنی را نه التفات کند هجمه و فرافکنی را در این زمان که شیوخ عرب ذلیل نشستند بنازم این جگر و جرئت مثل زدنی را غلاف کرده شیاطین مقابل یمنی که کمی به رقص در آورده خنجر یمنی را به دستِ خالی و قلبی پر اعتقاد شکستند ز دشمنان خود آن دست و پنجه چدنی را ببین چگونه محقق نموده اند به عالم در اوج همّتشان کارهای ناشدنی را بدون ترس به قلب سپاهِ خصم زدند و رقم زدند به جرئت مسیر خط شکنی را به جرئت علوی شان، به خاتم یمنی شان شکسته اند به غیرت، طلسم اهرمنی را کجا ز جنگ هراسد؟ کجا ز مرگ بترسد؟ کسی که داشته باور "فمن یمت یرنی" را
آزاد؛ روانی که اسیرِ تن نیست خوشبخت؛ تنی که بند پیراهن نیست نابود نمی شوی، نترس از مُردن از پوست درآمدن که پوسیدن نیست
در هر دو جهان عتاب باید بشوی شایسته هر عذاب باید بشوی ارباب سه روز پیکرش خاک نشد ای خاک! ز شرم آب باید بشوی
گویا خدا برای دلم آفرید دام آن لحظه که برای تو می‌آفرید چشم
خَابَ الوَافِدُونَ عَلَی غَیرِکَ غیر تو را خواستن خسارت محض است پیش تو یاد کسی، جسارت محض است دل به تو بستن فقط مسیر رهایی ست جز تو به دل داشتن اسارت محض است معنی عالم تویی و غیر تویی نیست جمله به جز تو فقط عبارت محض است سوخت گناهانِ ما ز آتش عشقت عشق تو عشق است یا حرارت محض است مرگ اگر میرساندم به تو ای دوست وعده مرگم دهی، بشارت محض است نام تو را بر زبان چگونه بیارم عاصی ام و نام تو طهارت محض است
افسرده مباش، یار خواهد آمد آن وارث ذوالفقار خواهد آمد سردیِ خزان ظلم هم میگذرد نومید مشو، بهار خواهد آمد
در پیش چشمهات سپر را فروختیم خونین جگر شدیم ، جگر را فروختیم در دست ما نهاد خدا مِهر و ‌ماه را مهرِ تو را خریده ، قمر را فروختیم کالا اگر گران بشود بایدش فروخت دیدیم ‌سر گران شده ، سر را فروختیم صد شُکر در معاملهٔ بوسه و شِکَر ما بوسه را خریده ، شِکَر را فروختیم ما را نبود میلِ رهایی ز دامِ تو خود در قفس نشسته و پر را فروختیم
چنان‌که باید و شاید، نکردم گریه بر داغت به غفلت دادم از کف دامن ماه محرم را
یارقیه مددی چنان از غم دوری افسرده بودم که از داغِ تو سخت پژمرده بودم سپر گر نمیکرد عمه خودش را همان عصر روز دهم مُرده بودم فقط خون دل بود و اشک دو دیده غذایی اگر هم که من خورده بودم گرسنه نخفتم شبی در اسارت که هر شب پدرجان، کتک خورده بودم حسابش ز دستم برون گشته آخر که من اینقدَر زخم نشمرده بودم حلالم کن امشب اگر شکوه کردم دلم تنگِ تو بود، آزرده بودم
زهر آنگونه اثر کرده به اعضای تنم لرزه افتاده در این لحظه تمام بدنم مَردُم این‌ رسم هواداری پیغمبر بود؟! من جگرگوشه پیغمبر خاتم، حسنم همسرم قاتل من شد به که گویم این غم؟! آری آنگونه غریبم که غریبِ وطنم خون شد آنگونه همه عمر دلم از غصه که برون می شود این لخته خون با سُخنم بسکه دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم خواب را بُرد ز چشمان من آن کوچه غم آنکه یک‌ عمر از آن غُصه نخوابیده، منم تیر بر پیکرِ من می زند امروز عدو هیچ غارت نشد امّا ز تنم پیرُهنم درد دارم ولی از داغ برادر گریم من خودم گریه کن کُشته خونین بدنم
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم