eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.5هزار دنبال‌کننده
32.5هزار عکس
36.6هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
😂😂 توصیه میکنم این مطلب رو از دست ندید👌👇😉 داستان زیر مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت احمدشاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای دکتر جلال گنجی فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» این را نقل کرده اند: «ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد احمد شاه قاجار تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشورشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀ‌مان کم است. گفت: اهمیت ندارد.از برخی کشورها فقط یک دانشجو اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد و سرود ملی خواهد خواند. چاره‌ای نداشتیم دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم و پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و کسی هم که اینجا فارسی بلد نیست که بداند و اعتراض کند. اشعار مختلفی از سعدی و حافظ با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزی‌فروش را همه بلدید؟ گفتند: آری. گفتم هم آهنگین است و هم ساده. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزی‌فروش که سرود نمیشود. گفتم: بچه‌ها گوش کنید و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: عمو سبزی‌فروش... بله. سبزی کم‌فروش... بله. سبزی خوب داری؟ ... بله. فریاد شادی از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. با توافق همدیگر، «سرود ملی» به این‌ صورت تدوین شد: عمو سبزی‌فروش... بله سبزی کم‌فروش... بله سبزی خوب داری...بله خیلی خوب داری؟... بله عمو سبزی‌فروش... بله سبزی کم فروش ... بله سبزیت گِل داره ... بله درد دل داره... بله سیب کالک داری... بله من و دوسم داری... بله عمو سبزی‌فروش... بله من نعنا میخوام... بله تو رو تنها میخوام... بله …………… خلاصه این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه با یونیفورم یک‌ شکل و یک‌ رنگ از مقابل امپراطور آلمان عمو سبزی‌فروش خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما که دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوری که صدای «بله» در استادیوم طنین‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خیر گذشت. 📚منبع فصلنامۀ «ره‌ آورد» شمارۀ 35 •✾📚 📚📚 💐✨💐 🌹 در امــانت، خیـانت نکـن 🌹 یک زنی نزد امام صادق آمد و گفت: من پسری داشتم از دنیا رفت، اموال او نزد برادرم بود. برادرم اموال پسرم را از بین برد. مال او را خورد و سر فرزندم کلاه گذاشت. حالا برادرم یک مالی را به امانت نزد من گذاشته است. آیا من اجازه دارم از مال برادرم مقداری را بدون اجازه به عنوان آن کلاهی که سر پسرم گذاشته بود، بردارم؟ مثلاً هزار درهم مال پسرم را خورده و الآن نزد من چیزی را گذاشته که ارزش مالی دارد. آقا فرمودند: نخیر! این کار را نکنید. «وَ لا تَخُنْ مَنْ خَانَكَ» (مستدرك الوسائل،ج 14، ص 11) به کسی که به تو خیانت کرده، خیانت نکن. تو هم مثل او می‌شوی. ✅ چقدر داستان امانت‌داری اهمیت دارد، که از رسول خدا نقل کردند که رسول خدا فرمود: امانت را بدهید و به کسی که حتی به شما خیانت می‌کند شما حق خیانت ندارید. 〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗 •✾📚 📚📚 ✨﷽✨ 💠حضرت آیت الله بروجردی می فرمودند: 🔺در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد. حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند. تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزاداری به منزل ما می آمدند ،نشسته بودم اشک می ریختم. درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود. در همان حال گویا به من الهام شد از آن گل هایی که بسر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم. مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم. فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم. و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد. بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم. 💐در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می گفتند: به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد. 📚مردان علم در میدان عمل، جلد •✾📚 📚📚 حکایتی تاریخی