eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.2هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
37هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
💭عکس «خلیج فارس» در تلویزیون کویت 🔴انتشار نقشه‌ای در تلویزیون دولتی کویت که در آن نام خلیج فارس دیده می‌شود در شبکه‌های اجتماعی بازتاب زیادی داشته است. به نظر می‌رسد که تلویزیون کویت در گزارشی از میدان گازی آرش (الدره) نقشه‌ای که نام خلیج فارس روی آن درج شده را منتشر کرده است که باعث خشم رسانه‌های سعودی شده است.😜 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت فوق بحرانی بیمارستان صیاد گرگان😂 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرم که میشه همین جماعت سگ باز که میلیاردی خرج سگاشون و ادا اطوارشون میکنن ، میگن نذری ندید، خرج عزاداری و هیئت نکنید بجاش بدید به فقرا😏 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعاااا هم منطقیع 🤣🤣 دیگه وزن شما از این که بیشتر نیست!!! رژیم بگیر و ورزش کن😂😂😂 😂 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅰پارت اول 💎بسته تحلیل اخبار روز ایران ✍م. روزبهانی////م. سالاری 🍁 جناب آقای رییسی در دولتت چه خبر هست؟! 🔻وقتی مطالبه‌کنندگان و حدود الهی، توسط معاون کج فهم رییسی جریان نفوذی خوانده می‌شوند! 💫پس از جنجال پلتفرم‌های دیجی‌کالا، طاقچه و ازکی در پی انتشار تصاویر هنجارشکن کارکنانشان و تمسخر قوانین توسط آنها، پرونده قضایی برای این مجموعه‌ها تشکیل شد. 💫در قضیه طاقچه قطع همکاری گسترده ناشران پر فروش حائز اهمیت بود در عین‌حال نوع مواجهه معاون علمی دولت با تخلف دومینو وار پلتفرم‌ها که تلاش آن‌ها در جهت ملتهب کردن فضا هستند، در نوع خود جالب است! 💫معترضین به مجموعه طاقچه، از ابتدا با فیلتر موافق نبوده و خواسته‌شان هم نبود. راه‌های دیگری چون برخورد با افراد متخلف از مسیر قانونی هم پیشنهاد شد که در نهایت با فیلتر کردن این پلتفرم موافقت شد! و اساسا یکی از دلایل فیلتر نداشتن مجوز بوده است. 💫اما پس از آنکه کارگروه تعیین محتوای مجرمانه به فیلتر سایت و اپلیکیشن طاقچه رای داد و با تعهد مدیر این مجموعه، رفع فیلتر گردید دهقانی، مطالبه‌گران حجاب و قانون را نفوذی خطاب کرد! جای تاسف هست که در دولت افرادی با چنین سطح تحلیل پایینی حضور دارند که متوهم و خودعالم پندار هستتد و هر صدای انتقادی را با عنوان نفوذ با دشمن مرتبط می دانند. اتفاقا اگر مبتنی بر تعریف مقام معظم رهبری جریان نفوذ را تحلیل کنیم باید به وجود برخی افراد مثل این فرد در چنین جایگاه حساسی شک کرد و نهادهای امنیتی باید به دقت سوابق، عملکرد و ارتباطات وی را رصد نمایند یقینا نتایج جالبی تحصیل خواهد شد. 🍄🍄🍄جناب آقای رئیسی؛دولت شما مذهبی و انقلابی است. کم کاری داشته ولی در کل امتیاز خوبی در این چند سال کار،توانسته اید بگیرید. لطفا حواستون به انتخاب افراد باشد، تا نمره ۱۰۰ از ۱۰۰ از . و دریافت کنید. 🍁🍁🍁🍁 🍁رشد معنی دار حسینه معلی در جذب مخاطب طبق نظرسنجی مرکز تحقیقات صداوسیما، برنامه "معلی" که در ایام محرم از شبکه سه سیما پخش می‌شد، با جلب نظر بیش از ۳۰ درصد از مردم پربیننده‌ترین برنامه تلویزیون شد. آمار ۳۰ درصد بیننده، از میان کل جامعه ایرانی بوده و به این معنا است که تقریبا از هر ۳ ایرانی، یک نفر مخاطب برنامه معلی بوده‌اند. این میزان از مخاطب برای یک برنامه تلویزیونی، آماری شگفت انگیز است. تعداد برنامه های "معلی" تولید شده در محرم امسال، ۱۱ قسمت بوده و در مقایسه با سریال‌ها و برنامه‌هایی که با تعداد بسیار بیشتر از این تولید شده و طی ماه‌های متمادی روی آنتن رفته‌اند، موفقیت چشم‌گیری بدست آورده است. آخرین آمار مخاطب برنامه‌هایی همچون "دورهمی" یا "زوجی‌نو" که همگی بیش از ۱۰۰ قسمت روی آنتن بوده‌اند نیز کمتر از آمار بینندگان برنامه "معلی" بوده‌ و از این منظر میزان مخاطب معلی قابل تامل است. 🍄کار فرهنگی خوب را مردم با استقبال خود لبیک می گویند. وقتی چنین برنامه های بسازید دیگر من و تو و آینتر نشتاب و بی بی سی و و و نمی توانند در لایه های جامعه نفوذ کنند!! 🍁🍁🍁🍁 🍁 از ماست که بر ماست وقتی با تحصن کنندگان مطالبه گر حکم الهی و مخالف لایحه جدید که اتفاقا همین ها حامیان اصلی و مدافعان جان برکف انقلاب هستند، آن برخورد ناصحیح و سختگیرانه و توهین آمیز صورت گرفت؛ نتیجه قهری اش می شود جرات پیداکردن امثال آن نانجیب در نارنجستان شیراز که راحت تر دستشان روی بانوان محجبه ناهی از منکر بلند شود ... 🍄دولت و قوه قضائیه و مجلس باید مطالبه گر اصلی خواسته به حق اکثریت جامعه باشند نفوذ وهابیت به چشم می خورد. وقتی فائزه هاشمی در بین بهائی ها عکس یادگاری می گیرد،کسی که دختر یکی از سیاسیون اصلی ایران بوده است. یعنی نفوذ تا داخل خانه سران مملکت هم ورود کرده است!! 🍁🍁🍁🍁 🍁 تصرف در معنا و نوع اجرای امر به معروف و نهی از منکر در لایحه عفاف و حجاب 🌺ماده 64 لایحه عفاف و حجاب، در حقیقت، مانعی برای انجام امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از بزرگترین فرائض الهی است. 👈 اگر بخواهم به متن این ماده ملتزم باشیم، در صورتیکه آمر به معروف و ناهی از منکر بخواهد در برابر برهنگی یا کشف حجاب ولنگاران، صدایش را بالا ببرد و با عتاب سخن بگوید، به عنوان شناخته خواهد شد❗️ 🌺 این در حالی است که نوع امر به معروف و نهی از منکر، متناسب با شرایط، زمان، مکان و افراد ممکن است متفاوت باشد. 🌺 بنابراین، تعریف محدود از امر به معروف و نهی از منکر و خلاصه کردن آن در نوع خاص، هم غیر معقول است و هم اینکه تصرف در معنای شرعی آن است. علاوه بر آن، موجب عقب نشینی بسیاری از افراد از انجام این فریضه الهی می شود. 🍄دوستان در راس ۳ قوا باید تامل بیشتری نمایید و تصیح کنید موارد وارده به لایحه فوق را 🍁🍁🍁🍁 http://splus.ir/ashaganvalayat http://eitaa.com/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🅱پارت دوم 💎بسته تحلیل اخبار روز ایران ✍م. روزبهانی///م . سالاری 🍁در ایام فتنه برخی مواضع پویانفر باعث شد تا مردم انقلابی نقدهای جدی به مواضع این فرد داشته باشند که بلافاصله دعوت وی به بیت آقا در برنامه دیدار جامعه مداحان سبب شد که پویانفر اون رو مستمسک قرار بده و با قاطعیت مسیر اشتباه خودش رو ادامه بده. حالا هم بعد از لگد پراکنی های متعدد در برنامه مهلا و لجن پراکنی ها علیه انقلاب و نظام و.... یک ادم کج فهم در تولیت آستان قدس ایشون رو رسما دعوت کرده تا برنامه های مذهبی و مداحی در حرم علی ابن موسی الرضا داشته باشه. آقایون اگه اندک فهمی از شرایط جامعه داشته باشید و دغدغه های مردم انقلابی را بفهمید این برنامه فقط دهن کجی به مردم و انقلاب هست البته اگه درک کنید .این اقدام شما دقیقا مهر تاییدی هست بر اقدامات سراسر مسئله دار این مداح صورتی. 🍄جناب پویانفر شما در دل بسیاری از جوانان جای دارید!! کارها و رفتار و گفتار و تفکر شما ،آینده ایشان را ساخته و یا تباه می کند. پس بدانید بهشت و جهنم برای شما،آمیخته با رفتار همین جوانان است. مراقب افکار و گفتار و کردار خود باشید از اهل نهروان فاصله بگیرید.... 🍁🍁🍁🍁 🍁انتقادات تندوروشنگرانه حاج‌ در خصوص انحرافات و برنامه‌ی سخیف مهلا و اراجیف مطرح شده توسط جماعت صورتی مذهبی؛ 🌺حاج احمد پناهیان خطاب به پویانفر: مداح، خجالت نمی کشی از اربابی که یک عمر بهت آبرو داده؟! جناب آقای مروی اگر اینقدر ناآگاه هستید که ندانسته و نشناخته پویانفر را رسما به حرم اقا دعوت کردید این کار شما عین خیانت به ارباب است. ما بیشترین ضربه را از دوستان نادان و خود متفکر و بزرگ بین خورده ایم!!! 🍁🍁🍁🍁 🍁برخی از مریدان سینه چاک آقای کاشانی با حمله به پی وی ما رو مورد لطف قرار دادند 😉😉😁 🌺خب دوست داران جناب اقای کاشانی به چند سوال پاسخ دهند؛ اولا؛ این سخنان حضرت آقا دقیقا خطاب به اقای کاشانی و دوستان همفکرش بود که بدون بررسی نیروهای فراجا را مورد تهمت قرار دادند و بر آتش فتنه دمیدند. 《《مقام معظم رهبری؛》》 چطور شما یک سازمان را، یک مجموعه‌ی عظیم خدمتگزار را، مورد تهمت قرار میدهید، مورد اهانت قرار میدهید برای احتمال اینکه یک خطائی از یک نفر یا دو نفر سر زده باشد که آن هم یقینی نیست و تحقیق نشده است؟ هیچ منطقی پشت ‌سر این حرف نیست؛ این جز کار دستگاه‌های جاسوسی، جز کار سیاستمداران خبیث عنود خارجی هیچ عامل دیگری ندارد. چرا آقای کاشانی بعد از این سخنان قاطعانه حضرت آقا عذرخواهی نکردند و مواضعشون رو اصلاح نکردند،؟؟؟ ثانیا؛ جناب آقای کاشانی در مدت حدود یک سال فتنه اخیر چند جلسه سخنرانی تبیینی پیرامون فتنه گران و در دفاع از نظام و انقلاب و ولایت داشتند؟ ثالثا؛ اینکه آقای کاشانی سابقا درسنوات گذشته در دفاع از انقلاب سخنرانی داشتند ملاک قضاوت برای عملکرد فعلی ایشان نیست. 🍄عزیزان به خاطر سختی شرایط و معیشت سخت ،نباید دین و دنیای خود را به پول سیاهی بفروشیم ☆اندکی صبر سحر نزدیک است ☆ 🍁🍁🍁🍁 🍁 در ماجرای حمله به نوامیس ما، کجا هستید؟! 🌺این روزها که بی بند و بارها به صورت وحشیانه به نوامیس شیعه حمله می کنند و قلوب مومنین نیز جریحه دار شده است، انسیه خزعلی، معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده، چرا مانند سایر موارد مربوط به زنان و دختران وارد نمی شود؟! 🌺جالب است که برای مثال، صفحه ویراستی خانم خزعلی در مورد توپ بازی برخی دختران نوجوان و جوان مطلب دارد اما پس از گذشت این همه مدت، هیچ واکنشی به قضایای اخیر (یعنی ضرب و شتم بانوان محجبه) که متأسفانه در تاریخ ثبت شده است، ندارد❗️ 🍁🍁🍁🍁 🍁تسهیلگر آشوبهای آینده 🔹 معاون فناوری رئیس جمهور مدعی شده که یک جریان نفوذی به دنبال آسیب زدن به اقتصاد دانش بنیان است وبا استفاده از تصاویر شخصی کارمندان برخی شرکتها و احساسات مردم به دنبال تقابل و ایجاد التهاب در جامعه است!(منظور ایشان اعتراض امت حزب الله به رفتارهای خلاف شرع و قانون شرکتهایی چون دیجی کالا،طاقچه و...است) ▪️به نظر نمی رسد این حجم از نظریه پردازی در حوزه امنیت،محصول معاون تازه کار رئیس جمهور باشد و بعید است ایشان بتواند اتهامی را که به مومنان غیرتمند جامعه زده، ثابت کند! ▪️به نظر ایشان، همراهی بسیاری از«هسته های براندازی خاموش»(که بنام دانش بنیان، استارت آپ و ... فعالند) در آشوبهای سال گذشته هم کار آن جریان نفوذی بوده؟ یعنی این آقا همراهی رسمی اسنپ،تپسی،دیجی کالا،فیلیمو و دهها سکوی دیگر با اغتشاشگران پائیز ۱۴۰۲ را ندیده؟(اگر ندیده که بی جهت از اینها حمایت می کند و اگر دیده و باز هم حمایت می کند پس مشخص می شود نفوذی کیست!) 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت http://splus.ir/ashaganvalayat http://eitaa.com/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🆎پارت سوم 💎بسته تحلیل اخبار روز ایران ✍م . روزبهانی /// م . سالاری اگر آقای معاون حداقل اطلاعات شرعی و اندکی تعهد انقلابی داشته باشد از شرکتهایی که نهار خوردن در ماه رمضان، بی حجابی و مخالفت علنی با نظام و انقلاب در آنها عادی و غالب است، دفاع نخواهد کرد ! ▪️جناب معاون! مدیریت امثال شما باعث انحراف جدی در جریان دانش بنیان کشور شده : بخشی از این جریان به جای رفع نیازهای اساسی جامعه،بر خدمات و دلالی متمرکزند و ضدیت با اسلام و انقلاب جو حاکم بر اغلب این مجموعه هاست. برای یافتن شبکه های نفوذی سرویسهای بیگانه در بسیاری از این سکوها،داشتن چشم بینا و فهم متوسط سیاسی هم کفایت می کند! 🍁🍁🍁🍁 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جیغ بنفش رسانه‌های فارسی زبان همزمان با رزمایش اقتدار نیروی دریایی سپاه!! 🔹️اینترنشنال: این رزمایش پاسخی به سنتکام فرمانده مرکزی نیروهای آمریکایی در منطقه است، و ایران سعی دارد قدرت بازدارندگی آمریکا را دچار تحلیل کند. 🔹️بی‌بی‌سی: این مانور به آمریکا نشان‌ می‌دهد که ایران هنوز قدرت منطقه‌ایست و تسلط کامل بر خلیج فارس و تنگه هرمز دارد 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرمانده چقدر اربأ اربا شده‌ای فرمانده چقدر مثل مولا شده‌ای 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥واکنش رسانه‌های بیگانه به رزمایش بوموسی 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تازه میخواست از منظره لذت ببره😂😂😂😂😂😂😂😂😂 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 نصب عکس سید علی خامنه‌ای رو به روی ساختمان اینترنشنال در واشنگتن!❤️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالب بود 😂😂😂😂😂 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برداشت آفتابگردان 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو تا گل زد!😁😂 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه ی کربلا خودت یکاری کنی... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ماجرای فیلم جای دیگر با بازی گلشیفته فراهانی 🗣️ سخنان روشنگر استاد حسن عباسی ═══✼🍃🥀🍃✼═══ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ مردم رو تا دم «مرگ» بردیم تو خیابون داشتیم با مردم درباره برنامه‌شون واسه آینده صحبت میکردیم که یه دفعه یه اتفاق عجیب افتاد! با یه چیزی مواجه شدن که انتظارش رو نداشتن راستش بدجور شوکه شدن! 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭191‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی انگار با این حرفش همه وجودم پر از حس خوب امید و شور شد. صورت احمد را بوسیدم و گفتم: قول دادیا ... الکی منو منتظر نذاری بری دیگه نیای سراغم. به بازوی احمد دست کشیدم و گفتم: من شبا باید سر روی این بذارم بخوابم نه روی بالشت. احمد به رویم لبخند زد و نوازشوار به صورتم دست کشید و گفت: صبوری کن. بهت قول میدم بیام دنبالت اما این که کی شرایط جور بشه رو نمی دونم. رقیه ... من ... سرش را پایین انداخت و آه کشید. دوباره نگاه به صورتم دوخت و گفت: منو حلال کن. تو این یک سال خیلی به خاطر من اذیت شدی به ریشش دست کشیدم و گفتم: من که اذیتی ندیدم. نیازی نیست من حلالت کنم. از همون اول حلال بودی. احمد لبخند آرامش بخشی زد و گفت: ازت ممنونم. یه زحمت دیگه هم برات دارم. میشه شلوارم رو بدی؟ دور و بر حصیر را نگاه کردم تا شلواری را یافتم. شلوار خودش نبود. پرسیدم: اینو میگی؟ سر تکان داد و گفت: آره. شلوار را به دستش دادم و گفتم: بفرمایید. شلوار را گرفت و تشکر کرد. دو کاغذ تا شده از جیبش بیرون آورد. یکی را به دستم داد و گفت: این نامه رو برسون به مادرم. صدایش لرزید: به خاطر من به این حال و روز افتاده و شرمنده اش شدم. پیشش خیلی شرمنده ام چون امکانش نیست برم دیدنش. اینو بهش برسون و براش بخون. کاغذ را از دستش گرفتم و گفتم: باشه. کاغذ دوم را به سمتم گرفت و گفت: این هم وصیتنامه مه. خشکم زد. با بغض پرسیدم: وصیت نامه؟ احمد سر تکان داد و گفت: آره. اشکم چکید و گفتم: چرا باید وصیت نامه بنویسی؟ احمد لبخند محوی زد و گفت: گریه نکن قربونت برم. میگن وصیت نامه که بنویسی عمرت طولانی میشه. با بغض گفتم: هزار تا راه واسه طولانی شدن عمر هست ... چرا باید وصیت نامه بنویسی؟ احمد دستم را گرفت و گفت: الهی من قربونت برم. وصیت نامه نوشتن واجبه. حتی تو حدیث اومده وصیت نامه تون رو بنویسید شبا بذارید زیر بالشت تون بالای سرتون بخوابید. باید مشخص باشه آدم چقدر نماز قضا داره چقدر روزه به گردنشه چقدر بدهی داره طلب داره. با بغض گفتم: مگه شما بدهی هم داری؟ احمد لبخند زد و گفت: آره.... قدر تموم زندگی مون بهت بدهکارم. میان بغض خندیدم و گفتم: بدهیت رو به قولی که دادی بخشیدم احمد هم لبخند زد و گفت: رقیه جان ... نگاهش کردم که گفت: دلم برات تنگ بود... مطمئنم بعد از این که بری دلم برات تنگ تر میشه. برای منم دوری ازت خیلی سخته بهم قول بده قوی هستی تا فکر این که تو حالت بده عذابم نده _حال من دست خودم نیست ولی چشم. هر چی شما بگی /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت ‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭192‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد آهی کشید و گفت: دلم برای این که بغلت کنم تنگ شده ... یه جوری بیا بغلم. تمام وجود خودم هم تمنای آغوشش را داشت. نگاه به زخم احمد انداختم. آخر مگر میشد با این زخم؟ دست هایم را دور گردن احمد حلقه کردم و صورت به صورتش چسباندم. آخرین لحظاتی بود که پیش هم بودیم و فقط در سکوت برای روزهای جدایی حال خوب ذخیره می کردیم. با تقه ای که به در انباری خورد از احمد جدا شدم. صورتش را بوسیدم و گفتم: مواظب خودت باش. احمد دستم را گرفت، فشرد و گفت: تو هم مواظب خودت و بچه باش. یادت نره قول دادی قوی باشی. محمد امین یاالله گویان وارد زیر زمین شد. از احمد پرسیدم: کاری با من نداری؟ احمد لبخند زد و گفت: به خدا سپردمت. قول و قرارمون یادت نره. _چشم. شمام قولت یادت نره. احمد لبخند زد که محمد امین گفت: آبجی دیگه باید بری. دست احمد را برای آخرین بار گرفتم و فشردم. کاش میشد این دست را هیچ وقت رها نکنم اما فعلا جز جدایی چاره ای نبود. زیر لب خداحافظی زمزمه کردم و از جا برخاستم. کفش هایم را پوشیدم و در حالی که برای احمد دست تکان دادم و نگاهم به او بود از زیر زمین بیرون رفتم. محمد علی پکر و گرفته لب ایوان نشسته بود. با دیدن من از جا برخاست و گفت: وایستا منم از احمد آقا خداحافظی کنم بریم.
محمد علی به زیر زمین رفت. محمد امین لب ایوان نشست و پرسید: از من دلخوری؟ سر به زیر انداختم و گفتم: دیگه نیستم. _قبلا دلخور بودی؟ به تایید سر تکان دادم و گفتم: از این که بهم نگفتین احمد کجاست و چه وضعی داره دلخور شدم. _حق داری آبجی ولی باور کن نمی شد. ما اگه بهت نگفتیم از سر دشمنی یا بدجنسی نبود. فقط صلاح رو در این دیدیم. مبادا به آقاجان رو ترش کنی لب گزیدم و گفتم: خدا منو نبخشه اگه بخوام به آقاجان بی محلی یا بی احترامی کنم. با بیرون آمدن محمد علی از زیر زمین محمد امین از جا برخاست. سرم را بوسید و گفت: الهی همیشه خوب و خوش باشی. این روزا هم میگذره و تموم میشه محمد امین حمیده را صدا زد و گفت: حمیده بیا مهمونات دارن میرن. حمیده از داخل خانه بیرون آمد. انگار او هم پکر و ناراحت بود. مرا بغل گرفت و گفت: خوش اومدی آبجی. کاش میشد بیشتر بمونی به پشتش نوازشوار دست کشیدم و گفتم: ان شاء الله سر فرصت مزاحمت میشم. از آغوش هم بیرون آمدیم و گفتم: ببخش این چند روز زحمت افتادی و اذیت شدی حمیده سر به زیر انداخت و گفت: هر کاری کردم وظیفه ام بوده. تو ببخش با حرفایی که بهت زدم اذیتت کردم لبخند زدم و گفتم: خوب کردی گفتی. من باید می دونستم حمیده به محمد امین اشاره کرد و گفت: اینا رو به اون داداش غرغروت بگو منو کلی دعوا کرد ‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭192‬‬‬‬‬‬‬‬‬/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭193‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی به رویش لبخند زدم و گفتم: قلق داداش غرغروی منو تو بهتر می دونی. من دور و برش نرم چیزی نگم بهتره. الهی همیشه با هم خوب و خوش باشید. به خاطر کسی به هم نامهربونی نکنید. از حمیده و محمد امین خداحافظی کردیم و از خانه شان بیرون آمدیم درحالی دلم، روحم و همه وجودم در همان زیرزمین پیش احمد جا مانده بود. در مسیر نه محمد علی حرفی زد و نه من. محمد علی مرا جلوی در پیاده کرد. از او پرسیدم: نمیای خونه؟ محمد علی سرش را به علامت نه تکان داد و گفت: تو برو خونه من میرم حجره آقاجان. _اونجا چرا؟ بیا نهار بخور _من الان زهر حلائل باید بخورم _عه محمد علی ... محمد علی موتورش را روشن کرد و بی هیچ حرف دیگری رفت. دلش از حال من به تلاطم افتاده بود و از این پنهانکاری محمد امین و آقاجان دلگیر و عصبانی بود. در زدم و منتظر ماندم در را باز کنند. مادر خودش سراسیمه آمد و در را باز کرد. سلام که کردم جوابم را داد و با نگرانی پرسید: خوبی؟ ... کجا رفته بودی؟ وارد حیاط شدم و در را پشت سرم بستم. به سمت ایوان رفتم که مادر گفت: رقیه وایستا کجا؟ ... دارم با تو حرف می زنم ها ... کنار ایوان ایستادم و منتظر ماندم مادر برسد. آهسته به مادر گفتم: معذرت میخوام قصد بی ادبی نداشتم فقط دم در نمی شد براتون بگم. خانباجی و خواهرم راضیه هم از اتاق بیرون آمدند. به آن ها سلام کردم و بعد در جواب سوال مادر که دوباره پرسید کجا بودی با بغض گفتم: رفتم خونه محمد امین. _خونه محمد امین چرا؟ محمد امین و حمیده خوبن؟ اتفاقی که براشون نیفتاده؟ سر تکان دادم و گفتم: اونا خوبن ... بغضم را فرو دادم و آهسته گفتم: احمد اونجا بود لبخند بر لب مادر شکفت و گفت: خوب چشمت روشن مادر ... دیدیش؟ حالش خوب بود؟ آه کشیدم و گفتم: زخمی شده. شب هم قراره از اونجا بره جای دیگه. مادر هینی کشید و خانباجی با دست بر سرش زد و یا امام رضا گفت. راضیه پرسید: حالش چه طوره؟ خوبه؟ چادرم را از سرم در آوردم. لب ایوان نشستم و گفتم: می گفتن زخمش عفونت کرده. بدنش خیلی داغ بود. خودشم خیلی زرد و رنگ و رو پریده بود. انگار قبل این که بیاد خونه محمد امین توی یک طویله ای پنهان شده بوده قبل اومدنش به مشهد هم تو خرابه بوده مادر با گریه گفت: الهی بمیرم براش .... این چه بلایی بود سر این بیچاره اومد. خانباجی پرسید: شب قراره کجا ببرنش؟ همون خونه محمد امین بمونه خوب بشه دیگه رو به خانباجی کردم و گفتم: محمد امین می گفت ساواک همه شونو تحت نظر داره و ممکنه بفهمن احمد اونجاست برای همین نمیشه اونجا بمونه.
یک ذره دلش به حال خواهرش نسوخت. فقط بیاد این جا من می دونم و اون. راستی آقا محمد امین کی به شما گفت احمد آقا رو برده خونه شون؟ نگاه آقاجان را در تمام مدتی که مادر صحبت می کرد به روی خودم حس می کردم ولی سر بالا نیاوردم. آقاجان آه مانند نفسش را بالا داد و گفت: من از همون روز اولش می دونستم. مادر، خانباجی و راضیه هینی کشیدند و مادر با بهت گفت: آقا چی میگی؟ می دونستی و نگفتی؟ در حالی که صدایش از عصبانیت می لرزید ادامه داد: حال رقیه رو دیدی و بهش نگفتی احمد آقا کجاست؟ آقا جان گفت: حال رقیه رو دیدم، جیگرم برای دل دخترم می سوخت ولی صلاح نبود بدونه. مادر این بار با بغض گفت: صلاح نبود دل این بچه آروم بگیره؟ کی گفته صلاح نبود؟ اگه خدایی نکرده از دلتنگی و دلنگرانی بلایی سر خودش و بچه اش میومد چی می خواستی جواب بدی حاجی؟ خیلی مردی حاجی. دل دخترت از غصه داشت می ترکید و شما یک کلمه بهش نگفتی تا آروم بگیره آقا جان به سمت مادر چرخید و گفت: شمام که مثل محمد علی توپت پره خانم .... مادر گفت: توپم پر نیست آقا .... از کاری که در حق بچه ام کردین دلخورم. حق بچه ام این نبود جلوی چشممون پر پر بزنه و شما ازش کتمان کنید آقاجان گفت: احمد رو وقتی بردن خونه محمد امین که رقیه حالش خوب شده بود. تو همون روزایی که تازه سر پا شده بود و همراه شما با هزار ذوق و شوق می رفت خونه اش رو مرتب می کرد قبل از اون من از جا و مکان احمد و وضعیتش خبر نداشتم. احمد رو که آوردن خونه محمد امین صلاح ندونستم احمد رو ببینه چون احمد وضع خوبی نداشت. آقا جان به سمتم چرخید و گفت: باباجان تو تازه خوب شده بودی، تازه رنگ و روت باز شده بود دلم نمی خواست باز حالت بد بشه اگه میگیم صلاح نبود خبر دار بشی هم به خاطر شرایط احمد میگیم هم حال خودت و سلامتی بچه ات. مادر با بغض گفت: زبونم لال آقا اگه احمد آقا جنازه هم می بود باز هم حق بچه ام بود بیاد بالاسرش ببیندش. آقاجان بدون این که حرفی بزند به اتاق رفت. مادر لب ایوان نشست و زیر لب غرولند می کرد راضیه دستش را به دورم حلقه کرد و آهسته در گوشم گفت: حق داری دلگیر باشی ولی آقاجان و داداش مراعات حال خودت رو کردن به روی راضیه لبخند تلخی زدم و چشم های خیس اشکم را به هم فشردم و گفتم: می دونم شاید اگر این قدر این مدت بی تابی نمی کردم و حالم بد نمی شد زودتر بهم می گفتن خانباجی کنار مادر نشست و رو به من گفت: برو مادر لباسات رو عوض کن یه آبی به دست و روت بزن از این حال در بیای. هر چی که شد بازم شکر خدا امروز تونستی شوهرت رو ببینی. همینش هم جای شکر داره که حداقل دیدیش و دستگیر نشده. ان شاء الله زود حالش خوب میشه بر می گرده سایه سرت میشه. در تایید حرف خانباجی سر تکان دادم و چادر مشکی ام را از دورم باز کردم و روی دستم انداختم و به سمت اتاق رفتم. /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭196‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی گوشه ای از اتاق نشستم و زانوهایم را بغل گرفتم. تمام آن چه امروز پیش احمد گذشت را مرور کردم و اشک ریختم. دلتنگش بودم و این دیدار کوتاه مرا آرام نکرده بود. یادم از وصیت نامه ای که به دستم داد آمد. دست در لباسم کردم و وصیت نامه و نامه مادرش را بیرون کشیدم. وصیتنامه اش را در مشتم فشار دادم و از ته دل به خدا التماس کردم روزی نیاید که لازم باشد این وصیت نامه را باز و بخواهم به آن عمل کنم. دو تای وصیت نامه احمد را باز کردم و آن را لای قرآن گذاشتم. نامه مادرش را هم در کیفم گذاشتم و لباس هایم را عوض کردم. چادرم را با وسواس خاصی تازدم و با احترام روی صندوق گذاشتم. کنار صندوق روی زمین نشستم و روی چادرم دست کشیدم. از وقتی احمد آن حرف ها را زده بود حس می کردم چادرم ارزشمند ترین و قیمتی ترین چیزی است که دارم. احمد به چادرم گفت یادگاری حضرت زهرا. خدا را به حق صاحب چادرم قسم دادم تا خودش مراقب احمد و سلامتی اش باشد دم غروب همراه آقاجان و مادر به خانه حاج علی رفتیم. هم چنان حال مادر احمد همان بود. صورتش کج شده بود و یک سمت بدنش بی حس بود.
شب قراره بیان ببرنش پیش یک دکتری یه مدت اونجا باشه تا مداوا بشه. بعدش کجا بره و کجا باشه خدا می دونه. اشکم را با گوشه روسری ام پاک کردم که راضیه کنارم نشست. مرا بغل گرفت و بازویم را نوازش داد و گفت: آبجی غصه نخور ان شاء الله اتفاقی براش نمی افته. زیر لب ان شاء الله گفتم. مادر پرسید: از کی احمد آقا خونه محمد امین رفته؟ بینی ام را بالا کشیدم و گفتم: چند روزی هست که اونجاست. راضیه با تعجب گفت: چند روزه اونجاست واون وقت محمد امین به کسی چیزی نگفته؟ در تایید حرفش سر تکان دادم که با تعجب گفت: آخه چرا؟ حداقل باید به تو می گفت! سر به زیر و ناراحت گفتم: گفت صلاح رو توی این دیدیم تو خبر دار نشی. گفت رفت و آمد من ممکن بوده ساواک رو مشکوک کنه و بفهمن احمد اونجاست برای همین نگفتن /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭194‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی مادر با تعجب گفت: وا! این محمد امین هم عجب حرفا می زنه. تو زنش بودی باید خبر دار می شدی. خوبه حال تو رو می دونست که داری پر پر می زنی بازم بهت نگفت. انگار نه انگار تو خواهرشی. آه کشیدم و گفتم: اشکال نداره مادر جان. حق با محمد امینه. پای جون احمد وسط بوده و خطر داشته. حفظ جون یه آدم هم که وسط باشه دیگه خواهر و مادر و همسر و ... با بغض گفتم: دختر نمی شناسه ... پای جون که وسط باشه همه نامحرمن. از این که باز یادم آمد آقا جان حال مرا می دید و باز هم نگفت احمد کجاست حالم به هم ریخت. با بغضی که گلویم را می فشرد و صدای خشدارم به سختی گفتم: احمد سالم سلامت باشه بقیه اش مهم نیست. راضیه گره دستش را به دورم محکم تر کرد و گفت: الهی بمیرم برای دلت آبجی... اشکم را با گوشه روسری ام پاک کردم و به روی الضیه لبخند تلخی زدم و گفتم: خدا نکنه خانباجی آه کشید و پرسید: پس این جور که تو میگی احمد آقا زخمیه و چند وقت نیست، تکلیف تو چی میشه این وسط؟ با لبخند تلخی که بر لبم نشست گفتم: تکلیف من مشخصه ... مثل این چند وقت بازم مزاحم شما می مونم. مادر ابرو در هم گره کرد و گفت: این حرفا چیه می زنی دختر تو مزاحم نیستی این جا خونه خودت بوده خونه خودت هم می مونه. آدم که تو خونه خودش مزاحم نیست. دیگه نشنوم این حرفو بزنی تو دردونه ای و روی سر و چشم همه مون جا داری. راضیه در گوشم گفت: آبجی غصه نخور. این جا بمونی آقاجان و مادر و خانباجی و داداشا دورتن هوات رو دارن هر وقتم دلت گرفت بیا خونه ما ان شاء الله حال احمد آقا هم خوب میشه زود بر می گردین سر زندگی تون. در حالی که با گوشه روسری ام بازی می کردم گفتم: کاش می شد زود برگرده. احمد فراریه .... تحت تعقیبه ... خدا می دونه تا چند وقت باید مخفی بمونه ... خدا می دونه کی بشه دوباره ببینمش .... خانباجی کنارم نشست و گفت: خدا بزرگه رقیه جان ... امیدت به خدا باشه همه چی درست میشه. در تایید حرف خانباجی سر تکان دادم که صدای در حیاط آمد. آقاجان از راه رسیده بود. همه به احترامش از جا برخاستیم. دست خودم نبود که از آقاجان دلگیر بودم. برای همین سر به زیر انداختم و بدون این که نگاه به صورت آقاجان کنم فقط سلام سرد و آرامی را زمزمه کردم /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭195‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی آقا جان روبرویم ایستاد. نگاه به کفش هایش دوختم و سر بالا نیاوردم. مادر گفت: آقا دیدی محمد امین چه کرده؟ پسره بی فکر حال و روز خواهرش رو پر پر زدنش رو می دید یک کلمه نگفت احمد آقا اونجاست.
زینب بیچاره در تمام این روزها گوشه اتاق می نشست و با اشک و آه به مادرش خیره می شد. حاج علی می گفت از آن روزی که ساواک به خانه شان آمده و این بلا بر سر مادر احمد آمده زینب هم دچار لکنت زبان شده و برای همین بیشتر روز ساکت است و صحبت نمی کند. تمام خانه خاج علی رنگ و بوی غم می داد. وقتی به آن جا می رفتم دلم می گرفت و نفسم انگار تنگ می شد اما برای خوشحالی دل مادر و پدر احمد می رفتم و با آن ها صحبت می کردم. صورت مادر احمد را بوسیدم و کنار رختخوابش نشستم. به رویش لبخند زدم و پرسیدم: خوبی مادر؟ با همان صدایی که تقریبا نامفهوم بود الحمد لله گفت. دستش را که حس داشت در دست گرفتم، کمی فشردم و گفتم: مادر برات خوش خبری دارم .... نگاهش برق امید گرفت. نباید از حال بد احمد چیزی می گفتم. با ذوق گفتم: من امروز احمد رو دیدم. لبش به لبخند کش آمد اما از آن لبخند زیبایش اثری باقی نمانده بود. با ذوق گفتم: حالش خوب بود ولی خیلی دلتنگ و بی قرار دیدن شما بود. گفت شرمنده تونه که شما بیمارید و اون نمی تونه بیاد دست بوسی تون. نامه را از جیب پیراهنم بیرون آوردم و گفتم: این نامه رو داد برای شما. نامه را باز کردم و پرسیدم: می تونید بخونید؟ با همان دستش که حس داشت نامه را از دستم گرفت. چند بار آن را به لب هایش نزدیک کرد و بوسید اشک قطره قطره از چشمش سرازیر می شد و بالشت زیر سرش را خیس می کرد. زینب با دیدن نامه کنار مادرش آمد و به سختی لب زد: مممممممماممممممممان بخخخخخخخخخخخخخخخخونننننش. دلم برای اوی شیرین زبانی که حالا به این روز افتاده بود سوخت. برایش هفت حمد شفا زیر لب خواندم و از خدا خواستم دوباره خوب شود و راحت بتواند صحبت کند. اشک چشمم را پاک کردم و از کنار مادر احمد برخاستم. آن دو با گریه نامه را می خواندند. بعد از این که نامه را خواند و چندین بار بوسید به سختی مرا صدا زد. کنارش رفتم و پرسیدم: جانم مادر جان چی شده؟ نامه را به دستم داد و با همان صدای نامفهوم گفت: بنویس به او چشم دوختم و گفتم: قلم ندارم بنویسم. /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺توهم‌ مشترک محمدرضا شاه و احمدی‌نژاد، اقتصاد ایران را ویران کرد 🔹به گزارش صدا و سیما، شبکه مستند صداوسیما روز ۲۳ تیر ۱۴۰۲ یک مستند ۵۶ دقیقه‌ای به نام وجه الضمان منتشر کرد که به صندوق توسعه ملی پرداخت. 🔹در بخشی از این مستند به فاجعه اقتصادی که احمدی نژاد بر سر کشور آورد اشاره شد. 🔹این نخستین بار است که صداوسیما اینقدر صریح، مدیریت احمدی نژاد را به چالش می کشد. 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️معرفی اسوه های عاشورا ▪️مردی که حبیب ماند داستان چهاردهم؛ حبیب بن مظاهر 🔹‌ الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸