eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
37.7هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥ماک آپ شاهد ۲۸۵ سپاه که حاصل ارتقای پلتفرم بل ۲۰۶ به منظور ساخت یک بالگرد تهاجمی است.🇮🇷 🚀 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🎥 تصویری از بیمارستان المعمدانی پس از قتل عام شب گذشته رژیم صهیونیستی 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رژه نوین دانشگاه تربیت پاسداری امام حسین (ع) سپاه «نصر من اللّه و فتح القریب» 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّهمّ انّا لا نعلم منه الاّ خيرا اللّهمّ انّا لا نعلم منه الاّ خيرا سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 وصیتنامه‌ی کودک اهل غزه : خوش آمدید، من هیا هستم و اکنون وصیت نامه ام را می نویسم ۱. پول‌های من (۸۰ شِکِل است) : ۴۵ شِکِل (واحد پول) برای مامان، ۵ شِکِل برای زینت، ۵ شِکِل برای هاشم، ۵ شِکِل برای تیتا، ۵ شِکِل برای خاله هبة، ۵ شِکِل برای خاله مریم، ۵ شِکِل برای دایی عبود و ۵ شِکِل برای عمه سارة. ۲. اسباب بازی‌ها و همه چیزهایم (وسایلم): برای دوستانم زینت خواهرم ❤️ ریما ❤️ منة ❤️ أمل ❤️ ۳. لباس‌های من: برای دخترعموهایم ❤️ و اگر چیزی باقی ماند، انفاق کنید. ۴. کفش های من: به فقرا و نیازمندان اهدا کنید... البته بعد از شستنن ❤️ . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ما با چه جماعتی طرفیم؟!(مراسم تدفین مهرجویی) 👏دست زدن برای تابوت یک میت در کدام دین و آیین ستوده شده‌است؟ 🔻جماعتی که فرق مصادیق غم و شادی را نمی‌دانند، فرق پوشش عزا و عروسی را نمی‌دانند، فرق بزرگداشت و ستایش را نمی‌دانند. جماعتی خودهمه‌چیزدان‌پندار که بهره‌ای از اولین آداب انسانیت نبرده‌اند و از داشتن مرام و معرفت محرومند! شما محبت و ابراز علاقه‌های‌تان هم دروغ و بدون ریشه است، پوچ و بی‌اصالت. 🔻در قبله‌آمال شما غرب هم، برای پیشواز از تابوت درگذشتگان‌شان یک دقیقه سکوت می‌کنند، کف نمی‌زنند! این ادب، ادبِ ایرانی نیست! 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⚫️مهران غفوریان، محمد حسین مهدویان، باربد بابایی 📡🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⚫️حامد همایون، شبنم قلی خانی،نیوشا ضیغمی، کمند امیر سلیمانی، الناز حبیبی 📡 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اینجا افغانستان غم و بحران و زلزله 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥غزه ... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نابودی برج جلوی چشم دنیا 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥منتظر ما باشید آن سوی دیوار 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلیمانی ترور شد خوشحال شدی بی شرف؟ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🟧متغیر ها در ۳ روز گذشته ثبات بازار و .کاهش نسبی بعضی خودروها مانند هایما را نشان می دهد (ثبات در بازار) 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۸۵ و ۸۶ ارمیا: _میخوام بدونم چی باعث شد از جونش و زنش و بچه‌ش بگذره و بره؟ آیه لب باز کرد: _ ! حس اینکه از جا مونده‌های کربلاست... بی‌تاب بود، همه‌ی روزاش شده بود عاشورا، همه‌ی شباش شده بود عاشورا! از هتک حرمت حرم وحشت داشت، یه روز گریه میکرد و میگفت دوباره به حرم امام حسین (ع) جسارت شده! بعد از هزار و چهارصد سال دوباره حرمت حرم رو شکستن، میگفت میخوام بشم دستای ابالفضل‌العباس (ع) ؛ میگفت میخوام بشم علی اکبر؛ حرم عمه‌م رو به خاک و خون کشیدن؛ گریه میکرد که بذارم بره، پاهاش زنجیر من بود... رهاش که کردم پر کشید! آخه گریه‌های سر نمازش جگرمو آتیش میزد. آخه هر بار سوریه اتفاقی می‌افتاد به خودش میگفت بی‌غیرت! مهدی بوی یاس گرفته بود... مهدی دیدنی‌ها رو دیده بود و شنیده بود. اون صدای «هل من ناصر ینصرنی» رو شنیده بود. دیگه چی میخواید؟ ارمیا: _خودشو مدیون چی میدونست که رفت؟ حاج علی: _مدیون سیلی صورت مادرش، مدیون فرق شکافته شده‌ی پدرش، مدیون جگر پاره پاره‌ی نور چشم پیامبر؛ مدیون هفتاد و دو سر به نیزه رفته؛ مدیون شهدای دشت نینوا، مدیون قرآن روی نیزه‌ها! ارمیا: _پس چرا مردم اون زمان نفهمیدن؟ حاج علی: _چون شکم‌هاشون از پر شده بود. که اگر شکمت از حرام پر نباشه، صداش حتی بعد از قرن‌ها هم زیاد سخت نیست! ارمیا: _از کجا بفهمم کدوم راه، راه حقه؟ حاج علی: _به صدای درونت گوش بده! کدوم رو فطرتت میپذیره؟ اسلامی که کودک 6 ماهه روی دست پدر پرپر میکنه یا اسلامی که مرحم میشه روی زخم یتیم‌ها؟ اسلام دفاع از مظلوم شبیه اسلام امام حسین علیه‌السلامه یا اسلامی که جلوی چشمای بچه‌ها سر می‌بُره؟ ارمیا: _شاید اونا هم خودشون رو حق میدونن! شاید اونا هم دلیل دارن که افتادن دنبال گرفتن حقشون! مگه نمیگن حضرت زهرا (س) هم دنبال فدک رفت؟ اونا هم شاید طلب دارن؛ امام حسین (ع) هم رفت دنبال حکومت، حاجی دفاع از کشور یه چیزه اما آدمایی که به ما ربط ندارن یه طرف دیگه، اصلا تو کتابهاتون نوشته سوریه آزاد نمیشه؛ چرا الکی بریم بجنگیم! حاج علی: _فدک حق بود که ضایع شد. فدک حق امامت بود و خلافت، اصلا خلافت و امامت جدا از هم نبود، از هم جدا کردنش؛ حق رو از حق‌دارش گرفتن، فدک یعنی حکومت مطلق امیرالمومنین، حکومت امام حسین(ع). ارمیا: _اینکه شد موروثی و شاهنشاهی! مردم باید انتخاب کنن! حاج علی: _اونا آفریده شدن برای هدایت بشر! اونا رو برای هدایت بشر دارن، تو اگه بخوای یک نقاشی بکشی وقتی یه طرحی جلوته که از همه طرف بهش اشراف داری بهتر رسمش میکنی یا وقتی که فقط یک نقطه کوچیک از اون رو بینی؟ اونا مُشرف به همه هستن، به همه‌ی حق و باطل‌ها؛ به همه‌ی هست‌ها و نیست‌ها، به همه‌ی دروغ‌ها و راستی‌ها شاید سوریه آزاد نشه، اما مهم تلاش ما برای به مظلومه مهم تلاش ما برای حریم ولایته، امام حسین (ع) اونجا همه‌ی مردها کشته و زنها اسیر میشن. رفت تا به برسه؛ از چیزها و کسانش گذشت برای ما اسلام رو نگهداره، اصلا بحث و ؛ نتیجه‌ش به ما ربطی نداره؛ البته اگر نتیجه ظاهری منظور باشه، ما مامور به وظیفه‌ایم نه نتیجه! ارمیا: _من گم شدم توی این دنیا حاجی، هیچکسی به دادم نمیرسه! حاج علی: _نگاه کن! چراغ روشنای دنیات هستن و چهارده دست به سمتت دراز شدن، تمام غرق شده‌های این دنیا اگه اراده کنن و دست دراز کنن بی‌برو برگرد قبولشون میکنن و نجاتشون میدن. خدا توبه کارا رو دوست داره. آیه در سکوت نگاهشان میکرد. "چه میکنی سیدمهدی؟ یارکشی میکنی؟ مگر یاد کودکی‌هایت کرده‌ای که یار جمع میکنی برای بازی‌ای که برایمان ساختهای؟" ********* سال نو که آمد، احساسات جدید در قلب‌ها روییده بود. صدرا دنبال بهانه بود برای پیدا کردن فرصتی برای بودن با زن و فرزندش. محبوبه خانم هم از افسردگی درآمده و مهدی بهانه‌ی خنده‌هایش شده بود؛ انگار سینا بار دیگر به خانه‌اش آمده بود... شب کنار هم جمع شده و تلویزیون میدیدند که محبوبه خانم حرفی را وسط کشید: _میدونم رسمش اینجوری نیست و لیاقت رها بیشتر از این حرفهاست؛ اما شرایطی پیش اومد که هرچند اشتباه بود اما گذشت و الان تو این شرایط قرار گرفتیم. هنوز هم ما عزاداریم و هم شما، اما میدونم که باید از یه جایی شروع بشه، رها جان مادر، پسرم دوستت داره؛ قبولش میکنی؟ اگه نه هر وقت که بخوای میتونی ازش جدا شی! اگه قبول کنی و عروسم بمونی منت سرمون گذاشتی و مدیونت هستیم. حق توئه که زندگیتو انتخاب کنی، اگه جوابت مثبت باشه بعد از سالگرد سینا..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۸۷ و ۸۸
_...اگه جوابت مثبت باشه بعد از سالگرد سینا یه جشن براتون میگیریم و زندگیتون رو شروع میکنید؛ اگه نه که بازم خونه‌ی بالا در اختیار تو و مادرته تا هر وقت که بخواید. معصومه تا چند روز دیگه برای بردن جهازش میاد و اونجا خالی میشه، فکراتو بکن، عروسم میشی؟ چراغ خونه‌ی پسرم میشی؟ صدرا خیلی دوستت داره! اول فکر کردم به خاطر بچه‌ست، اما دیدم نه... صدرا با دیدن تو لبخند میزنه، برای دیدن تو زود میاد خونه؛ پسرم بهت دل بسته، امیدوارم دلش نشکنه! رها سرش را پایین انداخت. قند در دل صدرا آب میکردند! " چه خوب راز دلم را دانستی مادر! نکند آرزوی تو هم داشتن دختری مثل خاتون من بود؟" رها بلند شد و به سمت اتاقش رفت. زهرا خانم وسط را گفت: _بذارید بیشتر همدیگه رو بشناسن! برای هردوشون ناگهانی بود این ازدواج. محبوبه خانم: _عجله‌ای نیست. تا هر وقت لازم میدونه فکر کنه، اونقدر خانم و نجیب هست که تا هر وقت لازم باشه منتظرش بمونیم! "فکر دل مرا نکردی مادر؟ چگونه دوری خاتونم را تاب بیاورم مادر؟" صدرا نفس کم آورده بود، حتی زمان خواستگاری از رویا هم حالش اینگونه نبود! "چه کرده‌ای با این دلم خاتون؟ چه کرده‌ای که خود رهایی و من دربند تو!" رها کودکش را در آغوش داشت ، و نوازشش میکرد. به هر اتفاقی در زندگی‌اش فکر میکرد جز همسر شدن برای صدرا! عروس خانواده‌ی صدر شدن! مهدی را مقابلش قرار داد: " بزرگ شوی چه میشود طفلک من؟ چه میشود بدانی کسی برایت مادری کرده که برادرش پدرت را از تو گرفته است؟ چه بر سرت می‌آید وقتی بدانی مادرت تو را نخواست؟ من تو را میخواهم! مادرانه‌هایم را آن روز هم خواهی دید؟ دلنگرانی‌هایم را میریزی؟ من عاشقانه‌هایم را خرجت میکنم! تو فرزند میشوی برایم؟ گمانم نبود که تا همیشه در این خانه باشم! گمانم بود که مادری برایت می‌آید که مادری را خوب بلد است. نه چون من که میترسم از فرداهایم! دل زدنم‌هایم را برای دیر آمدن‌هایت را میبینی؟ بزرگ که شوی پسر میشوی برای مادرانه‌هایم؟ به این پدرت چه بگویم؟ به این پدر که گاهی پشت میشد و پناه، که توجه کردن را بلد است، که محبت‌هایش زیر پوستی‌ست! چه بگویم به مردی که می‌خواهد یک شبه شوهر شود، پدر شود! " دست کوچک پسرش را بوسه میزد که در باز شد. رها از گوشه‌ی چشم قامت مرد خانه را دید: " برای چه آمده‌ای مرد؟ به دنبال چه آمده‌ای مرد؟ طلب چه داری از من، که دنبالم می‌آیی؟ صدرا: _خوابید؟ رها: _آره، خیلی ناز میخوابه، از نگاه کردن بهش سیر نمیشم! صدرا: _شبیه پدرشه! رها: _نه! شبیه تو نیست! صدرا لبخندی زد. "پدر بودنم را برای طفلت باور کردی خاتون؟ همسر بودنم را چه؟ همسر بودنم برای خودت را هم قبول داری؟" صدرا: _منظورم سینا بود. رها آهی کشید و بعد از چند دقیقه سکوت گفت: _شما ازدواج کنید آیه باید بره؟! "به بودن من و تو در آن خانه می‌اندیشی عزیزِدل؟ می‌توانم دل خوش کنم به بله گفتنت از سر عشق؟ میتوانم دل خوش کنم که تو بله بگویی و بانوی خانه‌ام شوی؟" صدرا: _نه؛ میمونن! خونه‌ی معصومه که خالی بشه، تمیزش میکنم و جوری که دوست داری آماده‌ش میکنیم! آیه خانم هم میشه همسایه‌ی دیوار به دیوارت، تا هر وقت خودش و تو بخواید هم میمونه! رها: _با خون‌بس بودن من چیکار میکنید؟ جواب فامیلتون رو چی میدی؟ صدرا: _فعلا فقط به جواب تو فکر میکنم! جواب مثبت گرفتن از تو سخت‌تر از روبه‌رو شدن با اوناست! رها: _رویا چی؟! صدرا: _رویا تموم شده رها، باورکن! از وقتی اومدی به این خونه، همه رو کمرنگ کردی، تو رنگ زندگی من شدی، تو با اون قلب مهربونت! رها منو ببخش و قبولم کن، به این فکر کن اگه این اتفاقات نمی‌افتاد، هیچ وقت سر راه هم قرار نگرفته بودیم؛ خدا بهم نگاه کرده که تو رو برام فرستاده! رها: _شما، چطور بگم... نماز، روزه، محرم، نامحرم! صدرا: _یه روزی گفتم از جنس تو نیستم و بهت فکر نمیکنم اما دروغ گفتم، همون‌ موقع هم میخواستم شبیه تو باشم و تو رو برای خودم داشته باشم. رها: _فرصت بدید باورتون کنم! صدرا: _تو فرصت نمیخوای، آیه میخوای! تا آیه خانم بهت نگه، تو راضی نمیشی! َ "چقدر خوب ناگفته‌های قلبم را میدانی مرد!" صدرا تلفنش را به سمت رها گرفت: _بهش زنگ بزن! الان دل میزنی برای بودنش! رها تلفن را گرفت و شماره گرفت. صدرا از اتاق بیرون رفت. خاتونش خواهرانه‌های آیه‌اش را میخواست. رها: _آیه! سلام! آیه: _سلام! چی شده تو هی یاد من میکنی؟ رها: _کی میای؟ آیه: _چی شده که اینجوری بی‌تاب شدی؟ به خاطر آقا صدراست؟ رها: _تو از کجا میدونی؟ آیه: _فهمیدنش سخت نبود. از نگاهش، رفتارش، اصلا از اون.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۸۹ و ۹۰