خوابِ...
یل سوی میدان رفت و درمیدان قدم زد
با هر قدم تقدیر میدان را به هم زد
نام خدا را برد وبعد از آن رجز خواند
در هر نفس از حیدر کرار دم زد
رعد رجزهایش به جانها لرزه انداخت
چشم ستم را برق شمشیر دودم زد
برجان دشمن از کمان ابروانش
با هر نگاه نافذ خود تیر غم زد
شد کربلا، برزخ برای دشمن حق
شمشیر او تاریخ را از نو رقم زد
دستی نشد هرگز قلم از جسم سقا
دستی که آمد سوی او را از قلم زد
حاشا که یک لحظه علم برخاک افتد
دست حمایت بر بلندای علم زد
آب آمد و لبخند اصغر دیدنی بود
وقتی عمو محسن سری سوی حرم زد
رزم آوریِ حضرت محسن درآن روز
برتارو پود دشمنان رنگ عدم زد
هرگز کسی ای کاش بیدارم نمی کرد
بیداری ام خواب قشنگم را به هم زد
#حضرت_محسن_بن_علی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei