در صداسیما....
کُل فامیل در صداسیما
همهیِ ایل در صداسیما
قدرِ یک خانه، زندگی داریم
بار و بندیل در صداسیما
دستهجمعی هجوم آوردیم
چون ابابیل در صداسیما
آشنایانمان به شوق آیند
روز تعطیل در صداسیما
میخورند از پسِ کبابِ ناهار
میوه، آجیل در صداسیما
ختنهسوران و یا مراسمِ عقد
جشنِ تجلیل در صداسیما
همه هنگامِ جشن میریزیم
قِر و قمبیل در صداسیما
عمه آورده است سبزیِ آش
چند زنبیل در صداسیما
مادرم آش میگذارد بار
چند پاتیل در صداسیما
پدر بنده که کشاورز است
میزند بیل در صداسیما
داییِ باغدارِ من دارد
باغ ازگیل در صداسیما
عموی باغ وحشیام آورد
چند گوریل در صداسیما
غیرِ گوریلهایش آورده
دوسه تا فیل در صداسیما
احتمالا بیاورد بعدش
ببرِ تامیل در صداسیما
از سرِ کیکِ خاله میپیچید
بوی وانیل در صداسیما
هرکس از قوموخویش خوابی دید
گشت تاویل در صداسیما
ختم داریم حال و از گریه
میرود نیل در صداسیما
#طنز
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
من خریدم، تو نخر
دلِ من خواست که گوشی بخرم توی سفر
من خریدم تو نخر
گوشی بیخطر و خوشگل و پرسود و ثمر
من خریدم، تو نخر
سفرم بود به داخل نه سفر سوی قطر
یا قطر سوی سفر
سفرم بود پیِ دلخوشی و گشت و گذر
من خریدم، تو نخر
قسمتم گشت به کمپانی کوروش بروم
با دلی خوش بروم
بخرم گوشی از آن نوعِ مدل دارِ قَدَر
من خریدم، تو نخر
هر کجا صحبت از آن بود فقط ورد زبان
مرد و زن ،پیر وجوان
همه جا بود از این شرکت مذکور اثر
من خریدم، تو نخر
چند بازیگر مشهور به تبلیغ، بسیج
من شدم اسکل و گیج
چون پینوکیو شدم بنده در این غائله خر
من خریدم، تو نخر
قیمتش نصف مبالیغِ به بازار پدید
واااااای تخفیف شدید
شدم از دیدن تخفیفِ کلان حال دگر
من خریدم، تو نخر
دو سه ساعت به صفی ماندم و شد نوبت من
گشت واریز ،ثمن
داشتم شوق که آنجا بدهم قر به کمر
من خریدم، تو نخر
داشتم شوق که آمد خبری ،سوخت مرا
به زمین دوخت مرا
ماند از آن خبرم داغ بزرگی به جگر
من خریدم، تو نخر
خبر آمد که به کُل غائله بودهاست دغل
آه از اینگونه حِیَل
کاش چون من ندهد هیچکسی پول، هدر
من خریدم، تو نخر
گر فلانچیز به بازار جهان هست گران
علتی هست درآن
نشو خر گر که کسی گفت بیا نصف، بخر
من خریدم، تو نخر
#کوروش_کمپانی
#طنز
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
حی علیالکتاب....📚
دوباره صحن مصلی شده از آنِ کتاب
دوباره حی علی نور با اذان کتاب
کتاب قصهی آغاز هرچه روشنی است
بهار زندگی ماست، داستان کتاب
چقدر خوب که از بند خاک دل بکنیم
رها شویم از این دَم در آسمان کتاب
چقدر خوب که اندیشههایمان باشند
پیِ شکفتن پیوسته بوستان کتاب
بزرگ میشوی آن لحظه که بپیوندی
از این جهان خور و خواب با جهان کتاب
به عشق او که به ما عشق و مهر میورزد
از این به بعد بخوانیم عاشقانه کتاب
تمام مسئله این است، فکر پاسخ باش
چقدر سهم زمانت شده از آن کتاب
#نمایشگاه_کتاب
#باز_نشر
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
چند صفحه غذایِ روح بخور📚
گر که افسردهای و بیماری
یا اگر حال چندشی داری
یا پریشانی و خودآزاری
نسخهات دست بنده است آری
بیخود و بیجهت نرو دکتر
چند صفحه غذایِ روح بخور
🔹
هی نزن کاسه کوزه را بر هم
هی ننال از غذایِ ساده و کم
هی نگیر اینچنین عزایِ شکم
سق نزن سیب و گوجه و شلغم
گر شدی از گرسنگی دلخور
چند صفحه غذایِ روح بخور
🔹
تا به کی اینچنین فقط در خواب
بهر لذاتِ بیخودی بیتاب
تا به کی حرف نان داغ و کباب
تا کی اینگونه بیخیالِ کتاب
دلت از نورِ معرفت کن پُر
چند صفحه غذایِ روح بخور
🔹
برو ای جان کتاب شعر بخر
لذت از شعرهای ناب ببر
هر یکیشان از آن یکی بهتر
نخری گر کتاب شعر، جگر!
نان ما شاعران شود آجر
چند صفحه غذای روح بخور
🔹
باش دائم کتابخوان و عزیز
باش دائم زرنگ و شورانگیز
باش باهوش و با زکاوت و تیز
قیمهها را درون ماست نریز
بیخود و بیجهت نکن غُرغُر
چند صفحه غذایِ روح بخور
🔹
تا کی اینگونه بیهنر؟ ای جان
تا به کی در مجاز سرگردان؟
در میان بهانهها ویلان
دل سپردن به قلقلِ قلیان
نشو درگیرِ منقل و انبر
چند صفحه غذایِ روح بخور
🔹
دوستی با کتابها عالیست
آخرِ آخرِ خوشاقبالیست
در جهانِ تو جایشان خالیست
برو فردا سراغشان با لیست
گوش کن این کلام همچون دُر
چند صفحه غذایِ روح بخور
#کتابخوانی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei