تقدیم به روح بلند ابالفضل زرویی نصرآباد
در چشمهایش برق مردمدوستی داشت
در گلشن دلهای مردم خنده میکاشت
شعرش به عطر صبح گندمزار میماند
مثل نسیم آن را زلال و نرم میخواند
آواز پرشور قناری بود شعرش
در شهر مثل رود جاری بود شعرش
طنازیاش در شعرهایش دلبرانه
باغ وجودش بود لبریز از ترانه
حس صدایش ذهن را مسحور میکرد
هر سو بساط شعرخوانی جور میکرد
در شعر خود با زورِ طنازی نمیکرد
او زندگی را مثلِ ما بازی نمیکرد
با واژهها در شعر گفتن ور نمیرفت
از آنچه باید گفته میشد در نمیرفت
در سادگی شعرش پر از اعجاز میشد
با هر دلی با شعر خود دمساز میشد
میبُرد دل از هر غریبی آشناییش
با دیدنش میرفت از هر سینه تشویش
لبخندهای رُسته از زیر سبیلش
یا مهربانیهای کلا بیدلیلش
از ویژگیهای قشنگ و عالیاش بود
پر مهر دائم دستهای خالیاش بود
عمری مسلط بود بر اسبِ غرورش
هرگز مقام او نکرد از خلق دورش
گفتند او را شاعران خوش افاضه
در شعر ایران است زاکانی تازه
کلثوم ننه، ننه قمر، میز ممتقی بود
در شعر طنز ما حضورش رونقی بود
در شعر طنز ما از او کلی صفا بود
با او که عبدل یا چغندر میرزا بود
اشعار طنزش را به هر برگ گل آقا
با شوق میکردند مرد و زن ملاقا
تِ مانده از بیتِ پسین در بیت حاضر
من ماعرم تنها زرویی بود شاعر
تنها نه من گفتم از او ابیات چندی
چون یک وطن دارد ز یادش سربلندی
مردی که روزی زاده شد در ختهی تفت
یک روز هم آرام از دنیای ما رفت
رفتهست اما شعر او همواره تازهست
هر سو کتاب خاطراتش باز باز است
ماندهست در قاب بزرگی از نکویی
در قلب ما یادِ ابالفضل زرویی
چون تاک شعرش بسته در این خاک ریشه
مستیم با یک جرعه شعرش تا همیشه
#ابالفضل_زرویی_نصرآباد
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
میرزای بزرگ جنگل نام کوچکِ داشت اما عزم و ایمانی بزرگ داشت در آرامش خود شورِ طوفانی بزرگ عزم خود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانه اجارهای...🏠
مستاجرم اندوههایم بیشمار است
حال دل تنگم کماکان ناگوار است
آواره از این خانه به آن خانه هستم
سِیر تمام خاطراتم پارهپارهست
چیدم دوباره توی کارتن هرچه را بود
وقت شروع قصهی کوچی دوبارهست
با هرچه زیبایی و خوبی و قشنگیش
دنیا برای کودکم اندوهبار است
مادر چرا از خانهمان بیرونمان کرد
آن مرد اخمالو مگر اینجا چه کارهست؟
ای وای اگر که خانهای گیرم نیاید
حال من و اهل و عیالم سخت زار است
موجر فراوان خانه دارد، من ندارم
خیلی دلم شاکی ز رسم روزگار است
میخواستم بنویسم از آن شعر طنزی
گشتم نفهمیدم کجایش خندهدار است
من که ندارم خانه، اما موجر من
دست شما هم خانهی دنیا اجارهست
#مسکن_میلی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
بگریمت مادر
جهان، جهان شده با اسمِ اعظمت مادر
شکفته زندگی از برکتِ دَمَت مادر
به گردشند همه مُهرههایِ سُبحهی دهر
به لطفِ رشتهیِ ذکرِ دَمادَمَت مادر
عزیزِ جانِ خدیجه(س) چقدر دریایی
هزار آسیه هستند مریمت مادر
میانِ معرکه یارایِ ذوالفقار شدهست
همیشه تیغ بیاناتِ مُحکمت مادر
نداده قد خِرَد عالِمانِ دهر هنوز
به درکِ کوچهای از کُلِ عالَمَت مادر
شکوهِ زندگیِ جاودانه میبخشی
به هر که کشته شود زیرِ پرچمت مادر
غم مدینه سرآغاز داغِ کربوبلاست
و فاطمیه شروعِ مُحّرَمت مادر
نه فاطمیه فقط، بلکه هر نفس داریم
به خانهیِ دلمان آتش از غمت مادر
نمیشود بنویسم غمِ تو را باید
هزار بیتِ پس از این ،بگِریَمَت مادر
#شهادت_حضرت_زهرا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست...
ای که روزی دو عالم همه از چادر توست🥲
محفل شعرخوانی "یاس گلگون"🥀
در ویسکال مجموعه نت میم برگزار میشود.
📓 قرائت قرآن توسط قاری کشوری: #محمد_حسین_نادری
با سخنرانی: #شیخ_علی_رئوفی
با شعرخوانی: #مجتبی_خرسندی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#امیر_حسین_پور_عزیز
#مهدی_شعبانی
🎙دکلمه خوانی توسط: #آرزو_ابراهیمی
#فاطمه_زارعی_احمدی
#حنانه_نعیمی
#ابوالفضل_ادیب
🎤با مداحی: کربلایی #امیر_حسین_قاسمی
🕌آدرس: اپلیکیشن روبیکا، مجموعه نت میم
@note_mim
⏰زمان: ساعت ۱۹:۳۰
لطفا نشر داده شود.🥲🌺
خاک پای شما توتیای چشم ماست.🥹
@note_mim
صلیاللهعلیکیافاطمهالزهرا
هستی شِکُفت از خاک بیروحِ عدم بانو
وقتی زدی در کوچهیِ بودن قدم بانو
چرخاندهای چرخ جهان را مثل دستاست
با گفتن تسبیحهایِ دم به دم بانو
در دست میگیرم قلم شاید که بنویسم
در حد فهم از آن شکوهِ محترم بانو
طفل دبستان خِرد در لُکنت افتاده
بر برگهی اندیشه میلرزد قلم بانو
هر قدر میدانیم از تو ذرهای هم نیست
بسیار میگوییم و میدانیم کم بانو
دریا به دریا گر بگوییم از مقام تو
کی میخورد یک قطره از وصفت رقم بانو
در گفتن وصفت زبان واژهها قاصر
درمانده در شعرت هزاران محتشم بانو
هر کس به سویِ خانهی لطف تو رو کرده
کی دست خالی رفته از باب کرم بانو؟
لعنت به آنان که نصیب خانهات کردند
در پاسخ احسان تو داغ و الم بانو
در حیرتم با داغ سنگین فراق تو
دنیا چرا از هم نمیپاشد ز غم بانو؟
در بیتالاحزان دلِ ما روضهات برپاست
همواره در دلهایمان داری حرم بانو
نومید کی برگردد از دریای لطف تو
هرکس که بر دارد به سویت یک قدم بانو
دریایی و وصف تو کار واژههایم نیست
در وصف تو شاعر نه، باران میشوم بانو
#شهادت_حضرت_زهرا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
روضهی...
آغاز شد شعرِ شکفتن با ورودش
زهرا(س)که علت بود هستی را وجودش
زهرا(س)ست حسن مطلع دنیایِ هستی
بیتی که از جان، شاعر هستی سرودش
زهرا(س) سرشتی داشت لبریز از خداوند
دم میزد از او با تمامِ تار و پودش
با بند بند خویش تسبیحات میگفت
هم در سجودش، هم قیامش، هم قعودش
خیل ملائک در طواف خانهی او
بودند با جان لحظهلحظه در درودش
آن خانه که هر مستمندی در زد آن را
حیران شد از بالاییِ احسان و جودش
آن خانه که دست ستم آتش بر آن زد
آن آتشی که رفت سویِ عرش ،دودش
آن آتشی که سوخت در آن یاس حیدر
یاسی که سوزاندهست حیدر را نبودش
حیدر(ع) که در اندوهِ زهرایِ عزیزش
جاریست هر دم اشکهایِ رود رودش
حیدر(ع) که در جان آتشی دارد همیشه
از روضهی جانسوز بازویِ کبودش
#شهادت_حضرت_زهرا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
باز نجوا میکنی با ربنای مادرت
اشک میریزی برای گریههای مادرت
زیر لب آرام با او همنوایی میکنی
با صدای نالههای بیصدای مادرت
گوشهای از پیکرش انگار برپا کردهای
بیتالاحزان نخستین را برای مادرت
جز دعای خیر چیزی از لبش نشنیدهای
سهم مردم بود حاجات روای مادرت
یک به یک نام همه همسایهها را از بری
بس که بوده نام آنها در دعای مادرت
روزهای روزهی پی در پیاش تکرار شد
سهم خیلی سفرههاشان شد غذای مادرت
پشت در هستند حالا عدهای هیزم بهدست
در جواب خوبی بیانتهای مادرت
هرکه با شر آمده یک روز خیری دیده است
از اجابت خانهی مشکلگشای مادرت
خون به رگهایت به جوش آمد ز غیرت سوختی
از شرار دشمنان بیحیای مادرت
جان فدایی را ز عشق مادرت آموختی
او فدایی علی شد، تو فدای مادرت
زیر پای مادرت دیدی بهشت خویش را
مثل گل پرپر شدی در پیش پای مادرت
مادرت میخواست باشی کربلا یار حسین
تو ولی پرپر شدی در کربلای مادرت
محسن شش ماههی زهرا شهید راه حق
میروی تا عرش حالا پابهپای مادرت
#محسن_بن_علی
#شهادت_حضرت_زهرا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گردهمایی بانوان فاطمی شهرستان گلبهار
با مداحی حاج محمدجواد جامعی
شعر: احمد رفیعی وردنجانی
۱۴۰۳/۰۹/۱۴
آقا....
در خودم زندانیام آقا به دادم میرسی؟
خسته از حیرانیام آقا به دادم میرسی؟
در گذار از کوچههای تنگِ غربت مُهر غم
خورده بر پیشانیام آقا به دادم میرسی؟
کاش قدری زودتر...چون میکُشد آخر مرا
غصه پنهانیام آقا به دادم میرسی
چند جرعه زندگی در جامِ جان من بریز
من در اینجا فانیام آقا به دادم میرسی
در میانِ ازدحامِ پوچ تهران گم شدم...
بچه شهرستانیام آقا به دادم میرسی؟
آشنایی با زبانِ سادهی اشعارِ من
بنده وردنجانیام آقا به دادم میرسی
#امام_زمان
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
طنز روز دانشجو
(دانشجویان عزیز روزتون مبارک)
دانِژ ژو
رفتی به دانشگاه تا دانش بجویی
مثل گلی در گلشن دانش برویی
رفتی که در راه بزرگان پا گذاری
رفتی که راه ابنِ سینا را بپویی
گفتی که دکتر می شوم مادر به زودی
ما دکترت خواندیم در هر گفت و گویی
در حرف هامان دم به دم گفتیم :دکتر
کردیم با نام تو هرجا های وهویی
دادم پزت را پیش اقوام و رفیقان
حالا نمایم روگشایت با چه رویی؟
ای دکتر بالقوه ی دیروزیِ من
حالا مریضی چمچه مال و نق نقویی
خاکم به سر دیدند وضعِ درهمت را
در بالکن همسایه های روبرویی
برگشته ای حالا بسی ژولیده و زار
پژمرده و افسرده و آشفته خویی
ژولیده ای مادر چرا مانند کرکس؟
رفتی به دانشگاه روزی مثلِ قویی
از چه چنین تو رفته و زبر و سیاهند؟
لُپهایِ سرخ گل باقالیِ لبویی
یک روز بویِ ادکلن می دادی از دور
رخت و لباست می دهد حالا چه بویی!
باور ندارم این تویی اینگونه داغان
چیزی بگو،حرفی بزن،آیا تو اویی؟
دانش نجوییده چرا برگشته ای پس؟
دکتر نگردیده چرا این سمت و سویی!
مادر چرا از وسعتِ دریایِ دانش
حاصل نگردیده تو را در حدِ جویی؟
فرزند دانشجو به مادر اینچنین گفت:
مغژ مرا دادند بعژی ژژت و ژوژی
وقتی که جایی مغژ آدم ژُژت و ژو ژُد
دیگر مگر که می ژَود دانژ بژویی
مردِ فژایی گژده ام من ژای دکتر
باید به اقوام اژ من اینگونه بگویی
#دانشجو
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
دیپلماسی التماسی
هزار اُف به شما باد و دیپلماسیتان
به دیپلماسیِ همواره التماسیتان
هزار اُف به شمایی که بوده بسته به غرب
همیشه بینشِ وارونهیِ سیاسیتان
هزار اُف به شمایی که غم کشیده ولی
ز فرطِ حیله و نیرنگِ عمر و عاصیتان
هزار اُف به شمایی که شد سلاحِ ستم
همیشه دانشِ او از ستم هراسیتان
هزار اُف به شمایی که قلب محرومان
پر است از غمِ محروم ناشناسیتان
هزار اُف به شمایی که ننگ توطئههاست
به رویِ ناصیههای همه نواصیِتان
ندیدهاید به هر دورهای توانِ وطن
هزار اُف به شما باد و ناسپاسیتان
به خادم وطنی انگِ شش کلاس زدید
ولی عیان شده همواره بیکلاسیتان
دوباره توطئهای تازه را رقم زدهاید
حواس ماست به نیرنگِ بیحواسیِتان
#غربگدایی
#دیپلماسی_التماسی
#سرطان_اصلاحات
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
امان از شام
دل فغان میکند، فغان از شام
آتشم میزند بیان از شام
زخم دارند واژهها به جگر
لکنت افتاده در زبان از شام
دردمندان آشنا در جان
زخم دارند بیکران از شام
از مصیبت شکست پشت زمین
خون شده قلب آسمان از شام
شعلهها سرکشید تا به فلک
سوخت سرتاسر جهان از شام
داشت کمکم به چشم میآمد
از پس جادهها نشان از شام
فاطمه داشت زیر لب میگفت:
نگذرد کاش کاروان از شام
کربلا رفت رو به پایان، نه
تازه شد باز داستان از شام
خیزران خورد روی مروارید
دود برخاست ناگهان از شام
آنچه دیدند اهل بیت کجا؟
وآنچه گفتند دیگران از شام
روضه این است: حضرت زینب(س)
پیر برگشته این جوان از شام
مینویسم فقط به جای غزل
بارها، بارها، امان از شام
#امان_از_شام
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
. 🔴🔴 تمدید شد 🔴🔴 با توجه به استقبال شاعران و فرهیختگان گرامی ، مهلت ارسال آثار طنز واره ت
سلام درود شعرا و ادب دوستان عزیز شرکت بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم همیشه پناه است بر شکسته دلان....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایِ راهکار برای مشکلات