#غزل
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#تنهایی
زهری که او را کشت، تنها ماندنش بود
حتی هوای خانهاش هم دشمنش بود
مردی که دنیا با تمام وسعت خود
در سایۀ مهر عبای ایمنش بود
رزق جهان در دستهایش بود اما
پیراهنی از وصله دائم بر تنش بود
طشت پر از خون هم چنین فهمید دیگر
حتی نفس هایش وبال گردنش بود
خورشید آتش میگرفت و باد میخواند
دریا به لحن موجها سینه زنش بود
حتی کمان هفتاد بار از خویش پرسید
آیا گناهش راه و رسم روشنش بود؟
هرچند دنیا در حقیقت مرقد اوست
ای کاش سنگ سادهای بر مدفنش، بود
#علی_گلی_حسین_آبادی
#غزل
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#تنهایی
زهری که او را کشت، تنها ماندنش بود
حتی هوای خانهاش هم دشمنش بود
مردی که دنیا با تمام وسعت خود
در سایۀ مهر عبای ایمنش بود
رزق جهان در دستهایش بود اما
پیراهنی از وصله دائم بر تنش بود
آن لحظه کم کم صورت او گل میانداخت
شوق شهادت در نگاه روشنش بود
هرچند دنیا در حقیقت مرقد اوست
ای کاش سنگ سادهای بر مدفنش، بود
#علی_گلی_حسین_آبادی