.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#ایمان_کریمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بنا نبود که گیسوی من کشیده شود
به ساعتی شب گیسوی من سپیده شود
قرار بود ببافی تو گیسوانم را
نه اینکه در اثر لخته خون تنیده شود!!
بنا نبود که خط خط تازیانه زجر
به روی این تن کوچک چنان قصیده شود
چنان قصیده بخوانند این کبودی ها ...
که سیل اشک تو جاری ز هر دو دیده شود
به نوبری دو گوشم رسید و گفت به خود
چه بهتر اینکه به دستان شمر چیده شود
شکسته است؛ ولیکن به رو نمی آرد
به عمه حق بده اینگونه قدخمیده شود
لباس پاره طفلی که مُرد بر سرم است
چه چاره است اگر روسری دریده شود؟
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#مرضیه_عاطفی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
باز امشب در دلِ بابا خودت را جا بده
در خرابه بوسه ای بر صورتِ بابا بده
بر همان صورت که جای زخم شمشیر است و سنگ
دست هایت را بکش! دردانه را معنا بده
دست هایت را سپس بر روی پاهایت بکش
مرهمی بر التهابِ تاول پاها بده
گریه کن دردت به جانم! با تنور و خیزران
شعله ور کن! داغ، بر این ماتم عُظمی بده
جانِ آن مَشکی که جایِ آب، چندین تیر خورد
حاجتم را با عموجان، حضرت سقّا بده
جانِ هر کس دوست داری قسمتم کن کربلا
تا ابد سهم مرا اینگونه از دنیا بده
یارقیه! باز جاماندم بگو تکلیف چیست؟
یا براتم را بده یا اینکه صبرش را بده!
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#رضا_قاسمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بعدِ تو ، دنیایی از آزار بود و دخترت
کینههای لشکری خونخوار بود و دخترت
روبرویم رقصِ یک نیزار بود و رأس تو
روبرویت یک بیابان خار بود و دخترت
در تمامِ این سفر شلاق بود و خواهرت
شرم از زخمِ امانتدار بود و دخترت
چهرهام شد زخمبازاری پر از تیرِ نگاه
لحظهای که چشمِ یک بازار بود و دخترت
در طوافم؛ استلامِ سنگها بود و سرت
نیزهدارِ کعبهی سیّار بود و دخترت
پیکرم از ترسِ کابوسِ کنیزی آب شد
لحظهای که صحبت از اصرار بود و دخترت
زخمهایم را شمردم؛ باز هم خوابم نبرد
نیمهشبها، شب فقط بیدار بود و دخترت
شیشهی بغضم شکست و جای کوهِ شانهات
شانههای سنگی دیوار بود و دخترت
گرچه جانم بر لب آمد؛ زنده ماندم باز هم
آرزوی بوسهی دیدار بود و دخترت
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#ایمان_کریمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
چقد شب تا سحر، از صبح تا شب
نخوابیدم، کتک خوردم، نشستم
برا اینکه نشونت داده باشم
هنوز زخم رو ابرومو نبستم ...
"بمونه چیزی واسه بستنش نیست"
تو هم که مثل من ابروت زخمه
بمیرن این همه لامذهبی رو
حالا که توی آغوش منی، پس
بیا آروم باشیم امشبی رو
"در گوشت یه حرفایی رو میگم"
نشستم دسته کردم گفته هامو
شروعش از غروب سرخ صحراست
بابا راس گفته بودی این سه سالت
یه جورای زیادی مثل زهراست
"جوون بوده ولی خیلی شکسته"
نشستم دسته کردم گفتههامو
بذار از گم شدن تو راه رد شیم
نمیخوام لابلای درد دلهام
مکدر واسه اون حرفای بد شیم
" تنفر دارم از لفظ کنیزی"
نبوسیدی منو، رفتی، خدایی!!
نگفتی بی تو تنهایی میمیرم
ولی من عهد کردم زنده باشم
تا یک بار دیگه دستاتو بگیرم
"شنیدم ساربون بی رحم بوده"
آخی! یادت میاد دست تو بابا
همه شب بالش زیر سرم بود؟
یادت هست قد و بالای بلندت
چه تکیهگاهی واسه مادرم بود؟
"تمام مادرم از نیزه افتاد"
میگفتم اومدی هر جور باشه
باید از جام واسه بابام پاشم
مث زهرا که هستم؛ حالا دیگه
میخوام یه ذره هم مثل تو باشم
"بذار لب های من هم پاره باشه"
حقیقت اینه که نشناختمت؛ آه!
چکار کردن با این سر تا خرابه
تنور خولی، سنگ و چوب و نیزه
رسیدی دستِ آخر تا خرابه ...
"منم چشمام یه خورده تاره بابا"
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#حجت_الاسلام_مهدی_علی_قاسمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
با آتش خیمه، تن اهل حرم سوخت
بابا کجا بودی؟ نبودی معجرم سوخت
از داغ هجرانت، چهل منزل شب و روز
آن قدر گریه کرده ام، پلک ترم سوخت
دیدی حمیده دختر هم بازی من
در زیر سم اسب ها پشت حرم سوخت
هر بار نامت را به لب با گریه گفتم
با ضرب سیلی، عمه جانم در برم سوخت
دیگر توان پر گشودن هم ندارم
از بس مرا زجر حرامی زد، پرم سوخت
جوری لگد زد، خاطرات هر سه سالم
آتش گرفت و آیه های کوثرم سوخت
ضرب لگد، سیلی و سنگ و خار و آتش
بعد از عمو عباس، کلّ پیکرم سوخت
دارم خبر در خانه ی خولی سرت سوخت
داری خبر از آتش خیمه سرم سوخت؟
وقتی سرت را بر درختی بسته دیدم
آتش گرفتم؛ آن چنان خاکسترم سوخت
بر ما اشاره کرد مرد سرخ مویی
خیلی اهانت کرد؛ قلب خواهرم سوخت
بالشت من سنگ است وقتی دامنت نیست
دنیا دلش بر وضع زار بسترم سوخت
از سوز سرمای شب و گرمای روزش
کنج خرابه استخوان لاغرم سوخت
بس که گرسنه مانده ام، سرگیجه دارم
از بس نخوردم آب، زخم حنجرم سوخت
شعر وصال من: رگ خشک گلویت
بوسیدم آن گونه که بیت آخرم سوخت
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#احسان_نرگسی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
ویرانه ام پُر می شود از عطر گیسویت
بابا کجا بودی؟ چرا خاکی شده مویت؟
پیدا نکردم جای سالم در سرت بابا
تا بوسه ای برچینم از مابِین ابرویت
پرواز کردم سوی تو؛ اما زمین خوردم
این روزها زخمی شده بال پرستویت
سجاده ام را پهن کردم کنج ویرانه
من هم شبیه عمه ام هستم دعاگویت
این است روز و شب دعایم: کاش من را باز
یک بار دیگر می نشاندی روی زانویت
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#رضا_پوراکرمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
هنوز یادمه لحظه یِ رفتنت
نشد بوسه بردارم از گونه هات
نشد باز بگیرم بغل آسمونو
نشد پر بگیرم من از شونه هات
دلم تنگه موهامه که دستِ تو
تویِ آبشارش وضو میگرفت
دلم تنگه دستایِ پُر مِهرته
که موهام ازش رنگ و بو میگرفت
تو رفتی تو میدونو خوب یادمه
از اون بالا محکم به خاک افتادی
دیدم رو تنت داره گل می شْکُفه
زدی دست و پا بی رمقْ جون دادی
حالا روضه خونم برایِ سرت
نکن فکر من رو فدایِ سرت
همه افتخارم همینه بابا
چقد سیلی خوردم بپایِ سرت
آتیش شعله زد رو پرِ دامنم
چرا بر نمی داره دست از سرم
میخوام خوب بدونی مثه عمه جون
«جونم رو دادم پا نخِ معجرم»
شده کابوسِ هر شبِ دخترت
بابا از رو ناقه زمین خوردمو
سرم گرمِ زخمِ پرم بود یه هو
لگد از یه مردِ لعین خوردمو
من این شام و شامِ بلا می کنم
با اشکام قیامت به پا می کنم
بابا خاطرت جمع باشه خودم
دمشقو مثه کربلا می کنم
بابا بی بهونه من و میزدن
بابا اغلبِ لحظه ها میزدن
بدون هر دفعه که صدات میزدم
من و با تهِ نیزه ها میزدن
نپرسیدی از زخمِ چشمام چرا
که از چشمِ تارِ تو رو می گرفت
چقد رو زدم من به شمرِ لعین
همینکه سرت رو زِ مو می گرفت
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#مرضیه_عاطفی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
پیر شد؛ از حال او بابا خبر دارد فقط
در دلِ بی طاقتش داغ پدر دارد فقط
با مشقّت راه میرفت و امان از آبله
از غم این ماجرا صحرا خبر دارد فقط
راه طولانی و تیغِ آفتاب و در دلش
اضطرابِ تازیانه بیشتر دارد فقط
اکثراً دستِ بزن دارند و با دلواپسی
چشم هایی خیره سمت دور و بر دارد فقط
بیشتر اهل کمینند و تمام ِ راه را-
واهمه از حمله هایِ پشت سر دارد فقط
جای سیلی سرخ بود امّا دوباره می زَدَش
"زجر" زجرش داد و دائم دردسر دارد فقط
گریه میکرد و حرامی بُرد پیش ِ او گذاشت
غرقِ خون! در تشت! بابایی که سر دارد فقط
دید و قدری درد دل کرد و سپس از حال رفت
عمّه زینب از غمش خونِ جگر دارد فقط!
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
زبان حال حضرت رقیه علیهاالسلام باعموجانش حضرت عباس علیه السلام
بر روی نیزه حال مرا کن نظر عمو
از دوریت رقیه شده خون جگر عمو
تا روی خارها نرود پای زخمی ام
تو باش بر مسیر شب ِمن قمر عمو
قدّم نمی رسد که شوم آب آورت
انگار هستی از همه لب تشنه تر عمو
بالای نیزه اشک خجالت دگر مریز
بنگر لبم به اشک تو گردید تر عمو
بعد از تو خورد سیلی محکم اگر به من
دیده عدو نمانده کفیلی دگر عمو
ای غیرت خدا به سر نی نظاره کن
با زجر و حرمله شده ام همسفر عمو
کمتر شده ست از همه گر زخم های من
شد عمه در تمام مسیرم سپر عمو
دیگر من از تو آب نخواهم فقط بگو
از چه گذاشتی همه را بی خبر عمو
در وقت بازگشت پدر از کنار تو
دستی گرفته بود چرا بر کمر عمو
دیدم زمان ِرد شدن از بین قتلگاه
در هر کجا ز پیکر تو یک اثر عمو
بر لب نشست حاجت ِ(عَجّل وَفاتی)ام
وقتی که دیدمت شده ای مختصر عمو
✍عبدالمحسن ( علی مهدوی نسب )
.
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
این صحنهها را پیش از این یکبار دیدم
من هر چه میبینم به خواب انگار دیدم
شکر خدا اکنون درون تشت هستی
بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش
من مثل زهرا مادرت آزار دیدم
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است
سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم
احساس کردم صورتم آتش گرفته است
خود را میان یک در ودیوار دیدم
مجموع درد خارها بر من اثر کرد
من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم
سوغات مکه توی گوشم بود بردند
کوفه همان را داخل بازار دیدم
کاظم بهمنی✍
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#راس_الحسین_علیه_السلام
#شب_سوم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#مثنوی
#شهادت_حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
دخترم٬ دختر سۀ ساله من
در گلستان عمر٬ لالۀ من
ای که دائم کنار بابایی
همه شب غمگسار بابایی
ای که جانت به جان من بسته ست
جان ما چون دو حلقه٬ پیوسته ست
ای که از در چو میروم بیرون
دیده پر اشک میکنی٬ دل خون
لیلی ای مونس روان پدر
گل مأنوس با خزان پدر
دل چون شیشهات قویتر کن
غم این عشق٬ معنویتر کن
گر دو روزی ز من جدا باشی
بهتر آن است با خدا باشی
چون دلت تنگ شد برای پدر
غربت اهل بیت یاد آور
اهل بیتی که بهر حلقۀ دین
گوهری چون رقیه کرد نگین
دختری ازخیال٬ نازکتر
از نسیم بهار٬ چابکتر
دختری مثل تو سه ساله٬ ولی
از بزرگان خاندان علی
دختری بیکرانه چون دریا
دامنش مثل دامن زهرا
پدر او حسین، سبط رسول
دوّمین نور مرتضی وبتول
تو اگر دختر منی، بابا
پارۀپیکر منی، بابا
بود او از تبار پیغمبر
سرور کائنات را دختر
دختری بود٬ از تو تنهاتر
از تو مظلومتر٬ شکیباتر
تو اگر گاه گاه تنهایی
بی قرار از فراق بابایی
تا بگویی: کجاست بابایم؟
زود پیش تو باز میآیم
او ولی هر چه گفت:بابا کو؟
پدر من،حسین زهرا کو؟
پاسخ این سؤال سیلی بود
صورتش زین جواب٬ نیلی بود
پس نهاد از سر اسیری و تب
سر به دامان عمهاش زینب
گفت:عمه٬ مگر چه میخواهم؟
من که غیر از پدرنمیخواهم!
عمه جان٬ من که حرف بد نزدم
حرف زشتی به هیچ احد نزدم!
خصم میخواست گوشواره اگر
لالهام از چه کرد پاره دگر؟!
من که جدم علی به وقت نماز
داد انگشتری به اهل نیاز
مادرم فاطمه سه لیل و نهار
نان افطار خویش کرد ایثار
من خود آن گوشواره میدادم
دُر به آن نابکار میدادم
عمه این ناسزا و همهمه چیست؟
مادر ما مگر که فاطمه نیست؟!
پس بگو تازیانه کم بزنند
دخترم٬ دخترانهام بزنند
پشتم از تازیانه خم شده است
مثل پهلوی مادرم شده است
گفته بودی که: مادرت٬ زهرا
قامتی داشت مثل قد شما
صورتش را چو خصم٬ خونین کرد
هیجده ساله بود و تمکین کرد
من ولی طفل کوچکم، عمه
طاقتم نیست٬ کودکم٬ عمه
بیش از این خصم گر مرا بزند
قامتم چون نهال٬میشکند
عمه جان٬بر رقیه یاری کن
گر یتیمم٬یتیم داری کن
نیستم گر یتیم٬کو پدرم؟
تا ببیند سپید موی سرم...
چون شنید این سخن٬حسین شهید
آهی از آن سر بریده کشید
از سر نیزه گشت ناله بلند
شد ز جا٬دختر سه ساله بلند
گفت:صوتی عظیم میآید
عطر یار از نسیم میآید!
عمه٬بوی عزیز میشنوی؟
این صدا را٬تو نیز میشنوی؟
عمه٬این عطر٬بوی بابا بود
این صدا٬از گلوی بابا بود
پس چرا خود ز در نمیآید؟
جان به در شد٬پدر نمیآید؟
چون به اینجا رسید صحبت طفل
دشمن آمد به قصد طاقت طفل
گفت:این صبر را تمام کنید
قتل کردید٬قتل عام کنید!
قتل شش ماهه پیشتان چو رواست
رحم بر دختر سه ساله خطاست
سنگ را جانب سبو ببرید
آنچه خواهد٬به نزد او ببرید...
حیله چون از بنی امیه رسید
وقت جان دادن رقیه رسید
طشت را پیش دختر آوردند
از تمام پدر،سر آوردند
من چه گویم که آن زمان چه گذشت
که بر آن طفل٬ناگهان چه گذشت!
شد بلند از دل خرابه فغان
ناله برخاست٬از زمین و زمان
راز ناگفتهاش چو افشا شد
کربلا پیش طفل٬احیا شد
کفت:"به به٬ خوش آمدی پدرم!
از چه رو دیر آمدی به برم؟
تو کجا و پدر٬خرابه کجا!
عشق٬ ما را کشانده تا به کجا...؟
پس به دامن گذشت آن سر را
آن چنانی که مادرش زهرا
بوسه زد بر جمال بی حدش
بر گلویی که بوسه زد جدش
بوسه بر ارغوان پژمرده
روی لبهای خیزران خورده
بوسه بر ابروان و دیده او
بوسه بر هر رگ بریدۀاو
آن چنان زار ناله کرد و خروش
که سر از کف بداد طاقت و هوش
سر ببریده در فغان آمد
آهش از حلق بر زبان آمد
شاه خوبان به نور دیدۀخویش
بوسه زد با سر بریده خویش
با لب سرخگون چو لالهٔ خود
بر جگر گوشهٔ سه ساله خود
کس ندانست تا دگر چه گذشت؟
بین آن دختر و پدر چه گذشت؟
این قدر دانم آن سه ساله نهال
میوهٔ عمر داد بهر وصال
آن سر از کف نداد٬ تا جان داد
دست بر سینه٬ جان به جانان داد
دست بر سینه رفت تا بر دوست
تا بهشتی که مهر مادر اوست
رفت و این داغ همچنان باقی است
تا زمین گردد و زمان باقی است
هر کجا داغ دختر و پدری است
از رقیه در آن میان خبری است
شوکت و سر فرازی اش نازم!
ادب عشقبازیاش نازم!
دخترم دامن رقیه بگیر
توشه از خرمن رقیه بگیر
در جهان٬دوستدار زهرا باش
مایۀ افتخار بابا باش!
دخترم
شاعر: #افشین_علا
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
در این سه ساله مرا یک مسافرت بردی
من از خرابه، تو از تشت سر درآوردی
چقدر شکل توام بس که کعب نی خوردم
چقدر مثل منی بس که خیزران خوردی
تو در تنور و منم در خرابه خوابیدم
چقدر ما دو نفر شکل هم بلا دیدیم
سفر به ما نمی آید، سفر بلا دارد
سفر به ما نمی افتد، که ماجرا دارد
ببین که هر دویمان را اسیر کرده سفر
ببین که هر دویمان را چه پیر کرده سفر
دلم گرفته چرا اینقدر کتک خوردیم
من و تو مثل هم از یک نفر کتک خوردیم
همین که قبل غروبی عموی من گم شد
میان همهمه سنجاق موی من گم شد
مسافرت همه شادند و ما گرفتاریم
شبانه روز گرفتار کوچه بازاریم
قرار بود همیشه کنار هم باشیم
عزیز کرده هم بی قرار هم باشیم
تو رفتی من بیچاره بی نوا ماندم
تو رفتی و چقدر زیر دست و پا ماندم
یکی ز پیش و دو سه تا لگد ز پس خوردم
کتک ز زجر ولی سیلی از شبس خوردم
قرار بود که خوش بگذر ولی نگذشت
چقدر پای پیاده دویده ام در دشت
بیا مراببر با خودت که خسته شدم
سه ساله ام قد صد ساله ها شکسته شدم
عیادتم که نرسیدی به کفن و دفنم باش
برای فاتحه دادن پای ختمم باش
کفن نداشتم و غسل هم نکردنم
ولی خوشم که شبیه تو خاک کردنم
اگر پیر شدم من هنوز شیرینم
بگو عمو برسد لحظه های تدفینم
#شب_سوم_محرم
#شهادت_حضرت_رقیه
#کوفه_و_شام
#شاعر؟
...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab