eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا ای منجی خلق جهان یا مهدی صاحب زمان رؤیت چرا باشد نهان یا مهدی صاحب زمان‌ ای قافله سالار ما تنها تویی غمخوار ما در انتظارت کاروان یا مهدی صاحب زمان بی رؤیت ای جان جهان ای سایه سرو روان هستیم چون باغ خزان یا مهدی صاحب زمان آشوب در دنیا ببین خونین دل ما را ببین ای اقتدار بی کران یا مهدی صاحب زمان گر آشیانی داشتیم از خود نشانی داشتیم ویرانه شد آن آشیان يا مهدی صاحب زمان خواندیم با شور و نوا اَیْنَ مُعِزُّ الْاَوْلیا داریم بر لب اَلْاَمان یا مهدی صاحب زمان ای حجّت پروردگار تا کی تو را در انتطار تا کی ز هجران خون فشان یا مهدی صاحب زمان ای نور چشم فاطمه افتاده دل در واهمه ما را ازین محنت رهان یا مهدی صاحب زمان دیشب علی خونین جگر بگریست تا وقت سحر از داغ زهرای جوان یا مهدی صاحب زمان می شُست او با زمرمه جسم نحیف فاطمه می گشت کم کم ناتوان یا مهدی صاحب زمان در نیمه شب با صد مِحن بگذاشت او را در کفن افتاد از پا ناگهان یا مهدی صاحب زمان سر در گریبان کودکان مانده بجا باغ خزان از دست رفته باغبان یا مهدی صاحب زمان «یاسر» اگر خونین دلی شمع عزای محفلی کن زمزمه با ارغوان یا مهدی صاحب زمان ** محمود تاری «یاسر»
١۶ آذر روز دانشجو گرامی باد ------------- روز علم و روز دانش روز دانشجو بود روز مِهر و روز تابش روز دانشجو بود روز دانشجو یقیناً روز ارزش های ماست روز تجلیل از تمام علم و دانش های ماست ای تو دانشجو که داری سنگر علم و یقین از تو دانش در جهان گردیده چون نور مُبین اُطْلُبُوا الْعِلْم ، این پیام دلنشین احمد است خالق هر علم می دانی خدای سرمد است هر که در عالَم به دنبال علوم محکم است عَلَّمَ الْقُرْآن ، که دانشگاه علم عالَم است می زند اندیشه ی اسلام بینش را رقَم می توان دید این تجلّی را که : نُ وَ الْقَلَم با خدای خویش دارد بی محابا گفتگو هر که دانش را کند از بهر بینش جستجو آنچه حق بر بندگانش داد از لطف و عطاست عَلَّمَ الْاِنْسان سر آغاز تعالیم خداست آن خداوندی که انسان را چنین تکریم داد گوشه ای از علم خود را بر بشر تعلیم داد بر در لطف الهی همچو گل خُرّم بیا آنچه می خواهی ز علم و دانش عالَم بیا ای که دانشجو شدی تا علم را جویا شوی در طریق حق قدم بردار تا پویا شوی روز دانشجو گرامی باد بر دانش پژوه آن که می تابد به عالَم مثل صبح پر شکوه آنچه «یاسر» گفت در پایان و در حُسن ختام قطره ای آورده از دریای موّاج کلام ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا نیروی دریایی نیروی با ایمان جان بر کف و حاضر ، آماده در میدان نیروی دریایی نیروی قدرتمند همواره او باشد پیروز و جاویدان نیروی دریایی دریا دل و فاتح گسترده چون دریا توفنده چون توفان نیروی دریایی نیروی حق باور رزمنده ای مؤمن در سایه ی قرآن نیروی دریایی در اوج بیداری دشمن ازو خائف دشمن ازو ویران نیروی دریایی نیروی با عزّت چون خوش درخشیده در ارتش ایران نیروی دریایی در عرصه ی ایثار با جان و دل بسته با رهبرش پیمان نیروی دریایی آماده و فاتح بر دشمنان تازد در لحظه ی بُحران نیروی دریایی مفهوم شعر عشق «یاسر» از آنان گفت اینگونه در دیوان ** محمود تاری «یاسر»
. سلام‌الله‌علیها ✍ روزی که فکر فتنه فریب و گناه بود از فرط دود کوچه چنان شب سیاه بود یک سوی در جسارت فریادهای زشت یک سو غریبی و غم و اندوه و آه بود کار جهان رسید به آنجا که پشت در رعیت به فکر بستن دستان شاه بود شاهی که تکیه گاه جهان بود از ازل حالا میان معرکه بی تکیه‌گاه بود این حرف ساده نیست از آن ساده نگذریم پشت و پناه اهل جهان بی‌پناه بود خون ستاره بود که می‌ریخت بر زمین چشمان آفتاب هراسان ماه بود باید که جان سپرد از این درد بی شمار ریحانهٔ بهشت علی پا به ماه بود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها دری که شد عتبات نبی به وقت اذان دری که در پس آن سِرّ عرش گشته نهان دری که وا شده رو به رواق عرش نجف که رشک برده به جاهش شکوه درب جنان دری که باب حسین است و پنجره فولاد دری که باب خدا بوده است در دوران به حلقه اش متوسل ملائکه همگی به آستانه او سر نهند پیر و جوان دری که کعبه آمال سدره و طوباست ضریح چوبی حاجات عالم امکان دری است از شجر طور هم گرامی‌تر مبارک است بسوزیم در مصیبت آن درون آتش طور است، "بسم رب النور" که بوده جان جهان، مادر پیامبران در آستانه در ایستاده نبض زمین به احترام نفس‌هایش ایستاده زمان بدون واسطه با رب خود تکلم کرد در آن مقام که نزدیک تر شد از دو کمان ✳️ چکامه‌های بهاری خانه زهرا چگونه گشته لگدکوب چکمه‌های خزان منزه است از اینکه به روی خاک افتد شده است ذکر همه کائنات یا سبحان چه شد که در به روی باب حاجت افتاده که بند آمده بعدش زبان مرثیه خوان هزار مرتبه آتش بزن مرا، اما مگو که فاطمه آتش گرفته؛ دور از جان بس است صحبت میخ و غلاف، در عوضش هزار مرتبه از قتلگاه روضه بخوان هزار مقتل خطی ورق زدم اما هنوز هم که هنوز است مانده‌ام حیران کشید بر گلویش تیغ، شمر یا قنفذ شکسته پهلوی او را مغیره یا که سنان هزار جان گرامی شبیه جان حسین فدای کشتی پهلو گرفته در کوچه ... ✳️ اشاره به آیه 9 سوره مبارکه نجم و روایت معراج .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها شکوه پوشیه فاطمه است پرده ذات فقیر روشنی نور چادرش مشکات غبار چادر او توتیای چشم علی به خاک چادر او عرش می‌رسد؟! هیهات! مگر خداست که هر روز از ورای حجاب سه بار جلوه کند بر علی به وقت صلات گلیم خانه او دم گرفته "یا قدوس" ترنم لب دستاس اوست، تسبیحات گُلی که خون به بهشت لباس او می‌کاشت به اشک، آیه تطهیر را کند اثبات جهان به دست کسی رفته سوی بی‌راهه چرا که بسته یکی راه را به راه نجات قباله فدکش پاره پاره شد اما به شیعیان علی داده است برگ برات به بخت عالم و آدم کسی لگد می‌زد به چادری که به سر کرده کعبه با صلوات برای دیدن او مرگ هم نمی‌آید میان بستر غم، آب رفته، آب حیات به اشک توصیه بر گریه می‌کند، کوثر برای کشته ی لب تشنه کنار فرات خدا کند برود پایبوس او شعرم که خاک چادر او را بیاورد سوغات .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها ✍ این غریبی که ز دنیا رفته دنیای من است اینکه خوابیده است زیر خاک، زهرای من است درب خانه سوخت و با بخت من همرنگ شد بعد از او تنها سیاهی رنگ دنیای من است بعد از این راحت بخوابید آی مردم! پر کشید اینکه خاموش است دیگر شمع شب‌های من است رفت جانم؛ مانده‌ام جسمم چگونه مانده است زنده ماندن بعد زهرایم معمای من است آرزویم خاک شد با او در این غربت، فقط رفتن از دنیای بی زهرا تمنای من است جای من در کوچه رفت و جای من دستش شکست خانه تاریک قبر همسرم، جای من است پیش چشمم ضربه ها چشمان او را تار کرد روضه خوانِ این مصیبت چشم بینای من است غربت من با جراحات تنش همدست شد نیمی از قد کمان فاطمه پای من است بعد از این من ماندم و یک خانه بی فاطمه تلخ‌تر از تلخی امروز فردای من است . .
. هرگز افسانه نیست ای مردم الف قامتی که دال شده ماه کامل به دست فتنه و شر خون دل خورده و هلال شده هرگز افسانه نیست ای مردم مانده بر روی ماه رد خسوف یادگار رسول با سیلی شامل لطف بی مثال شده! باید آخر کسی قیام کند نفس فتنه را تمام کند جز علی حق نبود و حقّ علی با دم فتنه پایمال شده هرگز افسانه نیست ای مردم قصه ی آتش و در و دیوار در دفاع از حرم، خلیل علی بت شکست و شکسته بال شده غیر زهرا جگر نداشت کسی غیر زهرا نبود هم نفسی جرم یک عده بی شرف افتاد پای میخ در ذغال شده هرگز افسانه نیست ای مردم خونِ بر در هنوز می جوشد ما عزادار حضرت نوریم گرچه بیش از هزار سال شده .
. سلام_الله_علیها خانه ای که ثمر از ساقی کوثر دارد آنچنان سوخت که گفتند مگر در دارد؟ با لگد باز مکن درب جنان را که گلش در بغل شيشه ای از یاس معطر دارد آنچنان صاعقه افتاده به جان گل که باغبان در بغلش غنچه ی پر پر دارد ازبلندای تب شعله ی آتش پیدا است نه فقط بغض احد، کینه ی خیبر دارد حسن از غصه ی آن کوچه نپاشید اگر دلخوشی داشت که این غمکده مادر دارد هیجده ساله کجا مرگ کجا، مادر کاش دست از کار کفن دوختنش بردارد پر زد از خاک غریبانه شبانه از بس خاطری از همه ی شهر مکدر دارد مادری که به جهان منزلتی برتر از ساره و آسیه و مریم و هاجر دارد فاطمه حیدر و حیدر همه اش فاطمه است کی دو این نور خدا معنی دیگر دارد؟! فاطمه پای علی سوخت که ثابت بکند مرتضی فاطمه و فاطمه حیدر دارد ✍ .
. برخاک با شکسته پری گریه میکنم بر زخم مانده بر جگری گریه میکنم با خاطرات کوچه ی باریک سالهاست درتنگنای هر گذری،گریه میکنم از لحظه ای که سینه ی تو پشت درشکست تا میرسد صدای دری گریه میکنم در روضه ای که میشنوم اسم میخ را باضجه ی بلندتری گریه میکنم من داغدار آتش وخاکسترم که با تصویر چوب شعله وری گریه میکنم جز اشک مرهم دل سوزان من که نیست غربت برایم ارثیه ای خانوادگی ست چون شمع جانت آب شدن را چشیده ام در شعله ها مذاب شدن را چشیده ام عمریست مثل بازوی خیبر گشای شهر محصور در طناب شدن را چشیده ام روی تو را نمک نشناسان زمین زدند منهم غم جواب شدن را چشیده ام چون عمه زیر هجمی از آلام ودردها گل بودن و گلاب شدن را چشیده ام چون قلب بی قرار حسینت شکسته ام مثل حسن عذاب شدن را چشیده ام تا روی سینه ات اثر میخ باقی است مظلومی ات به وسعت تاریخ باقی است می آیم و زمین و زمان مات میشود دامان کعبه عرصه ی میقات میشود با دستهای عدل، برای ستمگران دنیا بَدَل به دار مکافات میشود نور هدایتی که بدستم سپرده اند تکثیر در تمامی ذرّات میشود وقتی سقیفه را بکشانم به محکمه حقِّ گرفته از پدر اثبات میشود باآتشی که سوخت در خانه ی تورا نمرود شهر سخت مجازات میشود من میرسم به پیکر اسلام جان دهم قبر تو را به آدم و عالم نشان دهم ✍ .
. افتاده از پا از غم افتادنش بود جان داد آنکه شاهد جان دادنش بود آتش زده بر هستی اش داغ جوانی فریاد زد اسماء بریز آب روانی شرمندگی را در نگاه حیدر آورد ... این غسل ، یک فتاح را از پا در آورد دست علی باز است، این اوج محن بود حالا به دست فاطمه بند کفن بود گفت ای سفرکرده ، ببین اشک یلی را یار علی جان دادی و کشتی علی را امشب شکسته دیدمت نخل امیدم غسلت نفسگیر است ای گیسو سپیدم درد و دل من مختصر باشد عزیزم غسال دیدی محتضر باشد عزیزم ... دیدی رسید از غصه ات دستم به زانو .... در کندم اما دل نکندم از تو بانو .... محروم کردی مرتضی را از وجودت ... دق دادی ام امروز با روی کبودت ... امشب کسی مانند من بی بال و پر نیست مستأصلم من، دفن کار یک نفر نیست ✍ .
. ای یاس؛ میان خانه، چیدند تو را با ضربه ی تازیانه چیدند تو را یادم نرود مقابل دیده ی من با حمله ی وحشیانه، چیدند تو را علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ .