eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
250 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌هامون‌نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۳۱ و ۳۲ 🌷بانو طاهره صفار زاده صدای تشویق و کف در سالن پیچید و اینبار بانویی از ایران زمین از دیار کریمیان و متولد کرمان روی صحنه رفت ،استادان دانشگاه درجهMFAرا به بانو طاهره صفار زاده اهدا کردند، بانویی که در دانشگاه آیووا آمریکا در گروه نویسندگان بین المملی پذیرفته شده بود. طاهره صفار زاده همانطور که در کودکی در سن شش سالگی در مکتب خانه درخشیدو حفظ و تجوید و قرائت قرآن را آموخت و در دوران ابتدایی سرآمد دانش آموزان مدرسه بود و در سن ۱۳ سالگی اولین شعرش را سرود و مورد توجه دکتر باستانی پاریزی قرار گرفت ،اینک هم در بلاد غرب درخشید او در سال ۲۰۰۶میلادی از سوی سازمان نویسندگان آفریقا و آسیا به عنوان شاعر مبارز و زن نخبه و دانشمند مسلمان برگزیده شد. در کارنامه این زن شاعر و پژوهشگر فرهیخته ، ترجمه قرآن کریم به زبان انگلیسی ثبت شده است. دختری که در کودکی مهر یتیمی بر پیشانی اش ،خورد و زیر نظر مادربزرگ رشد کرد ، اینک در آسمان کشورش می درخشد. ایشان پایه گذار آموزش ترجمه به عنوان علم و طراح و برگزار کنندهٔ نخستین نقد علمی ترجمه در دانشگاه های ایران محسوب می شود. خدمات زیادی در کارنامه اش ثبت شده از جمله ریاست دانشگاه شهید بهشتی و دانشکده ادبیات کشور و همچنین مقالات و مصاحبات زیاد علمی اجتماعی ارائه نموده است و بیش از ۱۴ مجموعه شعر و ده کتاب ترجمه و یا نقد ترجمه در زمینه های ادبیات، علوم، علوم قرآنی و حدیث منتشر کرده است. بانو طاهره صفار زاده که در ۲۷آبان ۱۳۱۵ در شهر سیرجان دیده به جهان گشود در ۴ آبان ماه ۱۳۸۷ ،پس از عمری مجاهدت در میدان علم و قرآن ، دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. 🌷شهیده مریم فراهانی: نخستین روزهای جنگ بود ، مادر در داغ پسر شهیدش که تازه بیست روز بود از میان خانواده پرکشیده بود ، مویه می کرد. خانواده ای آبادانی که حملهٔ کشور بعثی عراق به شهرشان، باعث آوارگی و مهاجرت آنها شده بود. مادر غرق در دنیای مادرانه در فراق مهدی اشک بر گونه هایش جاری بود. مریم وارد اتاق شد، چشمکی به خواهرش زد و آهسته گفت: _میخواهم به مامان بگم که برگردیم آبادان، آخه جبهه و رزمندگان به ما احتیاج دارند، باید برگردیم. خواهرش لبش را به دندان گرفت و انگشت روی دماغش گذاشت و گفت: _هیس! به گوش مامان نرسه هاااا، آخه غم از دست دادن داداش مهدی ،هنوز تازه است، از لحاظ روحی وضع مامان خوب نیست، اگر به او بگویی نه تنها غصه میخوره ،بلکه اصلا اجازه رفتن هم نمیده... مریم همانطور که لبخند روی لبش نشسته بود، به طرف مادر رفت و رو به خواهرش گفت: _مامان باید خوشحال باشد که پسرش راه امام حسین (ع) را ادامه داده است، او مادر شهید است...صبر کن ببین چه جوری راضی اش میکنم. هیچکس نفهمید که مریم چه در گوش مادر خواند،مادر آرام گرفت و روز بعد هم اجازه رفتن هشت نفر از اعضای خانواده را صادر کرد تا به آبادان برگردند و در دفاع از میهن خدمت کنند. مریم یکی از هجده داوطلبی بود که در بیمارستان طالقانی آبادان در قسمت های مختلف خدمت‌رسانی میکرد. این دخترک مؤمن و خستگی ناپذیر در بسیاری از علملیاتها از جمله شکست حصر آبادان، آزادی خرمشهر و... حضور مؤثر و چشمگیری داشت. شهيده مريم فرهانيان يك انسان معمولی با انديشه‌های بلند بود، چرا كه با شناخت راه و مسير درست و با تلاش و مجاهدت براي رسيدن به قله‌های متعالی انسانی به درجه شهادت نائل شد . مريم توجه ويژه‌ای به مبدأ و مقصد خلقت انسان داشت و از عادات پسنديده ايشان اين بود كه در جمع‌هاي دوستانه با گريز به مسئله معاد اين موضوع را برای ديگران هم يادآور میشد . در جريان فتنه‌های اخير همان اندازه كه اهميت اطاعت از ولايت فقيه برای همگان مشخص شد، در جريان جنگ تحميلی نيز شناخت حق از باطل مشكل بود و در اين زمان مريم توجه خاصی به فرمان و سخنان امام خميني(ره) داشت . مريم هنگام نماز خواندن به گونه‌ای بود كه اطرافيان به خوبی متوجه خشوع و خضوع ايشان بودند. گذشت و فداكاری، مهربانی و ايثار و گذشتن از حق خود در زمانی كه حق با اوست از جمله ديگر ويژگی های شخصيتی شهيده مريم فرهانيان بود.
مريم همواره گناهان كوچك را زمينه‌ای برای انجام گناهان بزرگ می دانست ابراز داشت: بايد از گناهان كوچك ترسيد چرا كه كوچك شمردن گناهان صغيره باعث بروز بسياري از مشكلات و گناهان كبيره می شود. مریم فراهانیان که در ۲۴ دی ۱۳۴۲ در آبادان پا به عرصهٔ وجود گذاشت، در غروب سیزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که همراه با دو تن از خواهران همکار خود بر مزار شهیدی که بنا به وصیت مادر شهید که از آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش حاضر شوند، درحالیکه راهی گلستان شهداي آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفتند و دو خواهر همراه او زخمی شدند و مريم فرهانيان نماد رشادت و مجاهدت زن‌ ايرانی به فیض شهادت نایل و آسمانی شد 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۳۳ و ۳۴ 🌷سکینه حورسی: بحث داغی در خانواده در گرفته بود، بحث در رابطه با فساد شاه و دربار شاهنشاهی بود و رهبری امام خمینی، انگار نفحات انقلابی روحبخش به مشام می‌رسید. هرکس حرفی میزد، اما میدان دار اصلی پدر خانواده بود، پدری که بدون ترس از دست دادن کارش راجع به حق و حقیقت حرف میزد و راه درست را به فرزندانش نشان میداد ،به طوریکه هر کدام از بچه ها در نوع خود انقلابیی بی نظیر بود. بچه‌ها در مدرسه فعالیت میکردند خانواده حورسی با قالب انقلاب رشد کرده بودند و مبارزه سرلوحه تک‌تکشان اعمالشان بود، خواهر دوم را تعقیب می‌کردند برادر اول دل به میدان میزد، برادر سوم دستگیر می‌شد خواهر اول مبارزه می‌کرد و همینطور تمام این عزیزان اعم از خواهر و برادر در یک راستا حرکت می‌کردند و هر کدام به شکلی رسالتش را انجام میداد. سکینه حورسی در چنین خانواده ای قد کشید، انقلاب شد و رگبارطوفان جنگ بر سر مردم باریدن گرفت و اولین ترکش هایش بر جان مردم خرمشهر و آبادان نشست. این خانواده در برابر تجاوز بیگانگان قد علم کردند و سکینه در بین شیرزنان خرمشهر جور دیگری میدرخشید به طوری که در نبرد ۴۵ روزه خرمشهر، دوشادوش مردان سرزمینش جنگید. زنان و دختران شهر را دور خود جمع می کرد و آنان را فرماندهی و راهبری می نمود و عجیب اینکه حرف حقش روی اطرافیان مؤثر بود. زمانی که خرمشهر سقوط کرد ،سکینه حورسی به آبادان رفت و در محله «کوت شیخ» که فاصله چندانی با خرمشهر نداشت ساکن شد. این شیرزن بیشهٔ ایران در روزهایی که باران بی امان تیر و ترکش از همه طرف می بارید با سید عبدالرسول بحرالعلوم ازدواج کرد و در هیاهوی جنگ و میدان خوف و خطر، بچه دار شد و حس شیرین مادر شدن بر جانش نشست. سکینه در هشت سال جنگ تحمیلی هیچ گاه خرمشهر را ترک نکرد و اسوه ای شد برای زنان کشورش... با حملات شیمیایی کشور بعثی ،ایشان در زمرهٔ جانبازان شیمیایی قرار گرفت و از ناحیهٔ ریه آسیب دید و بعد از اتمام جنگ ، وقتی سختی های درمان همشهریانش را که در این جنگ، شیمیایی شده بودند . میدید و شاهد بود برای مداوا باید به شهرهای بزرگی مثل تهران و...مراجعه کنند، پس برآن شد تا کاری کند اندکی درد آنان التیام یابد او و همسرش و چند نفر از اعضای خانواده اش با کمک خیرین ، کلینیک مخصوص درمان جانبازان شیمیایی خرمشهر را، راه اندازی نمودند. پس از شیوع بیماری کرونا ، سکینه حورسی به این بیماری منحوس گرفتار شد و به خاطر یادگاری زمان جنگ و ریه های که توسط مواد شیمیایی بیمار شده بود ،در تاریخ پنجم تیر ۱۴۰۰ ،جرعه ای از جام شهادت نوش جان کرد و آسمانی شد. 🌷شهیده سهام خیام: شهر هویزه در تب و تابی پنهانی و آشکار بود ، شهر به دست عراقی ها افتاده بود و مادران، فرزندانشان را در خانه پنهان می کردند و از بیم جان دلبندانشان ، اجازه خروج از خانه به آنها نمیدادند . اما دخترکی بود که علی رغم سن کمش، آرزوی شهادت در دل میپروراند. به هر دری میزد تا اجازه خروج از خانه بگیرد. مادرش که از عشق دخترکش باخبر بود، حرفهای او را نشنیده میگرفت و زیر بار نمیرفت . اما سهام بود و میدانست چطور برای مادر، دلبری کند که حرفش را به کرسی بنشاند. پس با زیرکی ظرف شستن را بهانه کرد و چون آب لوله کشی شهر قطع شده بود ،پس ظرفهای کثیف را برداشت تا با آب رودخانه بشورد. مادر هزاران سفارش به دخترک زیبا و معصومش کرد که مراقب خود باشد و در دیدرس سربازان عراقی قرار نگیرد و زود برگردد. سهام، قبل از خروج از خانه ، بهترین لباسش را که پیراهنی زیبا و دخترانه بود بر تن نمود ،گویی به جشنی باشکوه میرود. کنار رودخانه نشست و مشغول شستن ظرفها شد ، اما تمام حواسش به اطراف بود، ناگهان سرو‌کله چند سرباز عراقی از آنطرف رودخانه پیدا شد. سهام متوجه شد که سربازان به ایرانیها بد و بیراه میگویند و به مقدسات ما توهین می کنند، پس درنگ نکرد و دامن زیباترین لباسش را پر از سنگ کرد و سنگریزه های ابابیلی اش ،سپاه سیاه ابرهه را مبهوت کرد. آنان اینقدر ترسو بودند که شجاعت دخترکی کودک را نتوانستند تاب بیاورند پس یزیدیان زمان ،پیشانی سهام را نشانه گرفتند و شلیک کردند به طوری که سر این دختر مظلوم متلاشی شد. سهام، عشق زیادی به خدایش داشت و همیشه به عشق صحبت با خدا به نماز می ایستاد و اینک پروردگارش او را می خواند ،آخر شیرین زبانی های سهام خیام دل آن خالق بی همتا را برده بود ، پس این دخترک را گلچین نمود تا در جوار امنش ،آرامش گیرد. سهام خیام که در ۲۵ بهمن ۱۳۴۷ در هویزه پا به عرصهٔ وجود گذاشت در ۱۴مهر ۱۳۵۹ شربت شهادت نوشید و آسمانی شد. 🌷🕊پایان رمان🌷🕊 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🕊قسمت ۳۱ تا ۳۴👇
🌹🌹رمان جدید هفته ديگه میذارم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️رمان شماره👈صـــــــــــــــــــــد و چهـــــــــــــــــــــل و پـــــــــــــــــــــنچ😳 💜اسم رمان؟ 💚نویسنده؟ منتظر۳۱۳ 💙چند قسمت؟ ۱۷۹ قسمت با ما همـــراه باشیـــــن 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا