🌷خاطراتی از شهید کشوری🌷
💫صبحانهای كه به خلبانها میدادم، كره، مربا و پنیر بود. یك روز شهید كشوری مرا صدا زد گفت: فلانی! گفتم: بله. گفت:
_شما در یك منطقهی جنگی در مهمانسرا كار میكنید. پس باید #بدانید مملكت ما در حال #جنگ است و در #تحریم_اقتصادی به سر میبرد. شما نباید كره، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید درست است كه ما باید با توپ و تانكهای دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمیشود ما این گونه غذا بخوریم. شما باید یك روز به ما كره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید.👈 در سه روز باید از اینها استفاده كنیم وگرنه این اسراف است. من از شما 🙏خواهش میكنم كه این كار را نكنید.👉 من گفتم: چشم.
✨به نقل از حمید رضا آبی✨
💫کشوري کار و فعاليت را عبادت مي دانست. تمام فکرش انجام وظيفه بود. درباره ي ميزان علاقه به فرزندانش مي گفت:
«آنها را به اندازه اي دوست مي دارم که👈 جاي خدا را نگيرند.»
کشوري همواره براي #وحدت و انسجام دو قشر #ارتشي_وپاسدار، مي کوشيد، چنان که مسؤولان، هماهنگي و حفظ غرب کشور را مرهون تلاش او مي دانستند. او مي گفت:
👈«تا آخرين قطره ي خون براي اسلام عزيز و اطاعت از ولايت فقيه خواهم جنگيد و از اين مزدوران کثيف که سرهاي مبارک عزيزانم (پاسداران) را نامردانه بريدند، انتقام خواهم گرفت.»
به امام (قدس سره) عشق مي ورزيد. وقتي در بين راه خبر کسالت قلبي ايشان را شنيد، از شدت ناراحتي خودرو را در کنار جاده نگه داشت و در حالي که مي گريست،
👈 گفت«خدايا از عمر ما بکاه و به عمر رهبر بيفزا.»👉
وقتي به تهران رسيد، عازم بيمارستان شد و آمادگي خود را براي ❤️اهداي قلب❤️ به رهبرش اعلام کرد.
بر اين عقيده بود تا در دنيا هست و فرصتي دارد، بايد توشه اي براي آخرت بياندوزد...
شهادت در راه خدا براي او از عسل شيرين تر بود.
منبع؛
http://hamshahrionline.ir/details/261634/Defence/imposedwar
✨ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5