eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
250 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌هامون‌نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
💎فرازی از سخنان حضرت آقا💎 ... خب، آمریکا امروز متمرکز شده بر جنگ اقتصادی با ما؛ جنگ نیست و امّا جنگ اقتصادی هست. الان متمرکزند روی جنگ ؛ چرا؟ چون از جنگ نظامی . حتّی از جنگ هم مأیوسند. ببینید؛ در دهه‌ی ۷۰ که ما بود، یک حرکت فرهنگی خباثت‌آلودی علیه کشور ما شروع شد که بنده همان‌وقت مسئله‌ی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم، مسئله‌ی  فرهنگی را مطرح کردم، برای اینکه جوانها حواسشان باشد، چشمشان باز باشد، مردم بدانند. 👈یک حرکت وسیع فرهنگی علیه کشور ما در دهه‌ی ۷۰ شروع شد؛ 👉 حالا شما نگاه کنید؛ ، امروز دارند میروند به‌عنوان جان میدهند، سر میدهند و نیرو میدهند؛ نعششان برمیگردد! چه کسی این را حدس میزد؟ در همان دورانی که آن تهاجم وسیع فرهنگی بود، این گلها🌱 در 🌺بوستان جمهوری اسلامی🌺 شکفته شدند، این نهالها روییدند،  حججی‌ها درست شدند؛ و دشمن در جنگ فرهنگی شکست خورد. یک جنگ فرهنگی راه انداختند در دهه‌ی ۷۰ و بخشی از دهه‌ی ۸۰، برای اینکه دفاع مقدّس را به فراموشی بسپرند، و اصرار داشتند بر این؛ [امّا] جمهوری اسلامی یک را به وجود آورد، یعنی حرکت عمده‌ی راهیان نور. ؛ یک فنّاوریِ قدرتِ نرم است. میلیون‌ها جوان راه افتادند رفتند در جبهه‌های جنگ، در آن کانون معرفت و قدس، در آن کانون فداکاری، آنجا دیدند که چه وضعیّتی بوده است و چه اتّفاقاتی افتاده است؛ [برایشان] و در ماجرای قرار گرفتند. بله، جمهوری اسلامی این است؛ 🌷مدافع حرم تربیت میکند؛ 🌷راهیان نور راه می‌اندازد؛ 🌷معتکفین در مساجد را -که تقریباً همه هم جوانند، به‌عنوان یک نماد عالی تضرّع و قداست- به وجود می‌آورد؛ اینها که [قبلاً] نبود؛ پس ما در جنگ بر دشمن پیروز شدیم. در جنگ هم ما پیروز شدیم. در جنگ هم ما پیروز شدیم. جنگ امنیّتی ـ سیاسی‌شان سال ۸۸ و بود. برای آن حوادث سالها زحمت کشیده بودند؛ آن‌جور حوادث و که به وجود نمی‌آمد؛ چند سال برای آن کشیده بودند؛ 🎀ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی بر توطئه‌ی دشمن فائق آمد و پیروز شد.🎀 💚 سخنرانی در تاریخ ٩٧/٠۵/٢٢ 💚 🇮🇷✌️ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🍃🌸رمان جذاب و شهدایی 🌸🍃 🍃قسمت ۵۲ + نرگس جان لطفا پاسخ حضرت آقا هم بخون - چشم... مرتضی خیلی هستش... من فقط اون قسمتش که خیلی مهمه برات میخونم + باشه عزیزم _متن نامه ای رهبری به شهید علی خلیلی ایشان فرموده‌اند:  دشمن از راه فرهنگ فساد و فحشا سعى مى‌کند ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مى‌کند، یک " فرهنگى" بلکه باید گفت یک '' فرهنگى» یک « فرهنگى» و یک « فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مى‌کند. چه کسى مى‌تواند از این فضیلتها دفاع کند؟  آن که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مى‌تواند بایستد و از دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که از فضیلتها دفاع کند!  این جوان مى‌تواند دفاع کند. این جوان، از ، از ، از و مى‌تواند دفاع کند. لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الآن هم عرض مى‌کنم: نهى از منکر کنید. این، است. این، مسئولیت شماست. امروز مسئولیت و شما هم هست. به من مى‌نویسند؛ بعضى هم مى‌کنند و مى‌گویند:  «ما نهى از منکر مى‌کنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمى‌گیرند. طرف را مى‌گیرند!» من عرض‌ مى‌کنم که مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضائی از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همه‌ى دستگاه حکومت ما از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع کند. این، وظیفه است. اگر کسى نماز بخواند و کس دیگرى به نمازگزار حمله کند، دستگاه‌هاى ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یا از آن کسى که سجاده را از زیر پاى نمازگزار مى‌کشد؟ امر به معروف و نهى از منکر نیز همین‌طور است. امر به معروف هم ، واجب است. من_ اینم پاسخ حضرت آقا... + خوشا به سعادتش... که به همین مقامی رسیده.. نرگس سادات آدرس مزارش بلدی؟ - آره..قطعه 24 ردیف 66 شماره 34 + خب پس اول بریم سر مزار شهید علی خلیلی.. بعد شهید ابراهیم هادی 🍃🌸ادامه دارد.... 🌸نویسنده؛ خانم پریسا_ش 🍃 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌸🍃🍃🌸🌸🍃🍃🌸
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. ° °قسمت ۲۳ °°جنایت صداهای اطراف هنوز برایش مبهم بودند نور مهتابی بالای سرش چشم هایش را وادار به بسته شدن کرد. زیرلب اسم عباس را چندباری به زبان آورد در همان لحظه گذر سایه ای را از کنارش احساس کرد. با فرورفتن سوزن داغی در بازویش، ابروهای کم پشتش را درهم کشید. حرکت مایع غلیظ و خنکی با درد در رگ هایش شروع شد. به زحمت چشم باز کرد. می خواست چیزی بگوید که صدای جیغی شنید و بعد دیگر نتوانست سنگینی سرش را کنترل کند فقط آن لحظه صدای تپش های قلبش در گوشش می پیچید که آرام و آرام تر  می شد. آهسته چیزی گفت و بیهوش شد. (سی دقیقه بعد_ایستگاه پرستاری) +وقتی بالای سر بیمار رسیدید وضعیتش چطور بود؟ -مطمئنم هوشیار بود، آقای دکتر من هول شدم الان باید به پلیس هم جواب بدم؟ +فعلا نجات بیمار از هرچیزی مهم تره، من میرم باز بهش سر بزنم شماهم ازش غافل نشید به هیچ وجه! -چشم...آقای دکتر اون پسرشه حالا من چی بگم؟ +بذار خودم باهاش صحبت میکنم محمد با گام هایی بلند به طرف دکتر آمد و بلافاصله پرسید: ×چی شده آقای دکتر؟ حال بابام چطوره؟ این دو دقیقه ای که رفتم نماز بخونم و بیام چیشد؟ +آروم باش پسرم رنگت پریده یه سرم قندی مینویسم.... ×آقاااااای دکتر منو ول کن بگو بابام چطوره؟ +فعلا وضعیتش ثابته ×یعنی خطر رفع شده؟ +هم آره هم نه، ببینید به پدر شما یه شوک دارویی وارد شده... ساده تر بخوام بگم... ×یعنی یه نفر میخواسته... +دقیقا این یه به جون پدر شما بوده! که خوشبختانه ناموفق بود. ناگاه خانم سرپرستار با قدم های مردد جوری که بخواهد دلجویی کند گفت: -آقای رسولی یه چیزی رو باید بهتون بگم... ×بله؟ -پدرتون...وقتی من رسیدم اون مردی که به دست پدرتون داشت تزریق میکرد به طرفم پرید و هول شدم... ×میدونم که شما مسئول شیفت هستید ولی من از شما شکایتی ندارم -نه منظورم این نبود...راستش مطمئن نیستم درست شنیده باشم ولی پدرتون یه کلمه رو آهسته گفت... ×چی؟؟؟ پرستار نگاهی به چشمان مصمم دکتر انداخت، و بعد با صدایی آمیخته به ترس و تردید رو به محمد، ادامه داد: _" !" ×شبیخون؟! -بله این چیزی بود که من تو اون لحظه از زبون پدرتون شنیدم  🇮🇷ادامه دارد... 🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🕊🕊🕊🌷🌷🌷🌷🕊🕊