eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
251 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌هامون‌نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
هفتم اکتبر ۲۰۲۳، با خبری فوری در رسانه‌های دنیا آغاز شد؛ عملیات طوفان الاقصی و حملۀ حیرت‌انگیز نیروهای حماس از زمین و دریا و هوا به اسرائیل! تعداد موشک‌های شلیک شده، میزان نفوذ در شهرک‌های صهیونیستی و تعداد بالای اسرای اسرائیل شگفت‌آور بود و باعث شد تا نخستین بار طعم شادی را در آمریکا با تمام وجودم بچشم. احساس می‌کردم اسارتم در خانۀ عامر شبیه محاصرۀ غزه توسط اسرائیلی‌ها شده و این حرکت جسورانه و شجاعانه، حال دلم را عجیب خوش کرده بود. انگار این حمله و این میزان تلفات از اسرائیلی‌ها می‌توانست بر جای اینهمه جراحتی که به جان مردم منطقه افتاده بود، اندکی مرهم باشد که پس از سال‌ها می‌خندیدم و امیدوار بودم این حماسه، مقدمۀ نابودی اسرائیل باشد و خبر نداشتم همین حادثه، بهانۀ تغییر در زندگی من خواهد بود. بلافاصله پس از ، حملات وحشیانۀ اسرائیل به غزه آغاز شد و حالا صورت معصوم نوزادانی که در خواب، هم‌آغوش شهادت شده بودند، جگرم را آتش میزد. رژیم صهیونیستی شب و روز غزه را بمباران می‌کرد و با هر تصویری که از سلاخی کودکان مظلوم فلسطینی می‌دیدم، دلم زیر و رو میشد. سال‌ها بود نماز و روزه و تمام احکام دین از خاطر عامر رفته و انگار اینهمه مستی و مصرف مداوم الکل، انسانیتش را هم سوزانده بود که به اشک‌های من برای غزه می‌خندید. ماه‌ها بود حتی دیگر مثل گذشته، تمایلی به من نشان نمیداد؛ بیش از هر چیز به مصرف الکل وابسته شده و از تمام عشق روزهای اول، فقط مشت و لگدش برای من باقی مانده بود. اجازه نمیداد حتی در موبایل خودم اخبار فلسطین را ببینم، به حمایت از تروریست متهمم می‌کرد و چند بار نیمه‌شب در حالت مستی تهدیدم کرد از خانه بیرونم میکند و تنها پناه من در این غربت، قرآن بود. تحت تأثیر تبلیغات شبکه‌های صهیونیستی در آمریکا، برای اسرای اسرائیلی دلسوزی می‌کرد و طوری متأثر شده بود که بخشی از هزینه‌های تبلیغاتی شرکتش را به کمپین حمایت از اسرائیل اختصاص می‌داد اما خبر نداشتم داستان دیوانگی‌اش در همین نقطه تمام نمی‌شود که یک نیمه‌شب از صدای خنده‌اش بیدار شدم. کنارم روی تخت نبود و احساس کردم آهسته با کسی صحبت می‌کند که مردد از جا بلند شدم و پاورچین از اتاق بیرون رفتم. پشت به اتاق خواب روی کاناپه لم داده و مشغول تماس تصویری بود. از خواب پریده و هنوز گیج بودم و در همان حال دیدم تصویر زنی با لباس نامناسب روی موبایلش خودنمایی می‌کند که میان راهرو خشکم زد. هندزفری در گوشش بود و محو تماشای زن، پچ‌پچ می‌کرد و انگار اصلاً در این دنیا نبود. چند قدمی نزدیک‌تر شدم و درست بالای سرش ایستادم تا تصویر معشوقه جدیدش را بهتر ببینم؛ دختری کم سن و سال با موهای براق مشکی، صورتی سبزه و استخوانی و چشمانی که با هر پلک زدن می‌خواستند از شوهرم دلبری کنند. از بی‌اعتنایی‌اش در این چند ماهه منتظر خیانتش بودم و ذره‌ای علاقه در قلبم پیدا نمیشد که از این خیانت حتی یک لحظه ناراحت نشدم اما فرصت خوبی برای انتقام بود که با خونسردی جلو رفتم و کنارش روی کاناپه نشستم. از دیدنم، مات و متحیر مانده و فرصت هر عکس‌العملی را از دست داده بود که هندزفری را از گوشش درآورد و من با پوزخندی ساده پرسیدم: _صحبت‌تون خیلی طول میکشه؟ آخه صدای خنده‌هات نمیذاره بخوابم! ابتکار عمل را از دست داده و مثل همیشه تنها راه چاره‌اش خشونت بود که با مشت به بازویم کوبید و تشر زد: _به تو چه ربطی داره؟ برای اولین بار در این چندسال از تندی کردنش نترسیدم و با همان آرامش پاسخ دادم: _برای من مهم نیس! با هر کی میخوای رابطه داشته باش! از اینهمه بی‌خیالی‌ام حیرت کرده و نمیخواست خودش را ببازد که از کنارم بلند شد و با حالتی حق به جانت توضیح داد: _این دختر از عرب‌های ساکن اسرائیله، از ترس جنگ اومده اینجا. دو ماه پیش تو شرکت استخدامش کردم. می‌فهمیدم معنی این آسمان و ریسمانی که به هم می‌بافد، رابطه‌ای است که بین آن‌ها ایجاد شده و حقیقتاً خیانتش برایم ذره‌ای اهمیت نداشت که به تمسخر سر به سر دل پُر هوسش گذاشتم: _بد نگذره؟ یه روز زن سوری، یه روز عراقی، یه روز فلسطینی!! شاید در این سال‌ها هرگز از من تلخی و تندی ندیده بود که برای چند لحظه ناباورانه نگاهم کرد اما من چشمان عاشقش را سال‌ها پیش دیده و نشانه‌های عاشق شدنش را می‌شناختم که بی‌پرده پرسیدم: _میخوای باهاش ازدواج کنی؟ هنوز در بهت سوال اولم مانده و این سوال دومی، کیش و ماتش کرده بود که لب از لب باز نمیکرد و من فقط منتظر فرصتی برای فرار بودم که خودم داوطلب شدم: _من همین امشب از زندگیت میرم تا راحت تو این خونه با هم باشید!... ✨ادامه دارد... ✍نویسنده؛ خانم فاطمه ولی‌نژاد ✨ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ✨✨🇮🇷✨✨🇮🇷✨✨
❤️اولین بانوی شهید راه قدس از شیراز سومین حرم اهلبیت(علیه‌السلام) 🌷 ،یک بانوی ایرانی در لبنان و فعال سیاسی بود برای جبهه ی مقاومت..یک پای کار و مجاهد فضای مجازی که از مدیران رسانه‌ی رسمی استاد شجاعی در «بخش تایم‌لاین عربی» بود و در تمام این سالها لحظه‌ای از مجاهدت رسانه‌ای در رصد و تولید و انتشار اخبار و محتوا غافل نشد 🌷خصوصاً در جریان و تأسیس کانال جهان‌خبر (صفحه خبری رسانه منتظر) از پیشگامان رصد اخبار بین‌الملل در بخش عربی بود 🌷و در آغاز فعالیت این صفحه و انتشار گسترده‌ش در  تایم لاینِ عربی، نقش بسیار بسیار مؤثری داشت. 🔶گرچه مادر پنج فرزند بود از دوساله تا ۱۸ ساله! یک همسر بی نظیر با یک زندگی شیرین و عاشقانه...اینقدر که هردو دست در دست هم به دست شقی ترین افراد عالم، به شهادت رسیدند! 🔶چون همسر نخبه اش(دکتر رضا عواضه) که فرمانده ارشد اطلاعات حزب الله لبنان بود و فعالیتهای ضد صهیونیستی خودش، خار چشم اسرائیل بود... 🔶دمت گرم بانو که تو اولین مادر چندفرزندی ایرانی هستی که در مبارزه با اسرائیل به شهادت رسیدی و ان شاءلله عاقبت ما چنین شهادتی باشد🥀 🔸در آستانه اجلاسیه ملی شهدای زن و گرامیداشت یاد و خاطره ۱۷۰ شهید زن والا مقام استان فارس، این استان مفتخر است اولین بانوی شهید راه قدس را تقدیم اسلام و راه مقاومت نمود.شهیدی که نمونه کامل الگوی سوم زن مسلمان ایرانی است. 🔸شهیده معصومه کرباسی، بانوی شیرازی که به همراه همسر لبنانی خود، به دست رژیم صهیونیستی در لبنان به شهادت رسید. این بانوی شهیده شیرازی درحمله پهبادی دیروز در لبنان تقدیم اسلام گردید