🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷
🇮🇷
🌷رمان بسیار جذاب، مستند، واقعی، از جنس گاندو، و امنیتی #عاکف
👈جلد اول (سری اول)
✍ قسمت ۵۱ و ۵۲
فیلمهایی که از اون دوتا پسره و گفتگوی خودم با مَتِی والوک توی دفترش گرفتم ویواشکی ضبط کرده بودم،
از یه طریق فوق سری فرستادم ایران.
تا هم بررسی کنند و هم اینکه اون دوتا آدمی که با زبان فارسی حرف میزدن و شناسایی کنند.
یه چیزی به ذهنم رسید.به داخل خاک ایران پیام فرستادم:
101_110: _غذا روی اجاق هست؟میخوام وقتی اومدم با کباب بزنم.
(221 من بودم و این کد یا همون متنی
که فرستادم یعنی من دارم میام ایران).
110_101:_مهمون حبیب خداست. کی از شما بهتر؟
وسیله هام و جمع کردم ،
و به حسینی زنگ زدم برام بلیط تهیه کنه. باید منتظر میموندم خودش بلیط و بیاره. حالا میخواست یک دقیقه دیگه بشه، یا اینکه ۱۰۰ روز دیگه.
باید منتظر میشدم.
دیدم بعد از ۳ ساعت خودش اومد درِ خونه ی امنی که توش مستقر بودم. در ورودی باز بود و اومد داخل حیاط .
در ورودی به سالن خونه بسته بود و در زد. از پشت در دیدم خودشه درو باز کردم.
گفت :_فردا صبح پرواز دارید به سمت ایران.
هم دیگرو بغل کردیم.
گفتم:_تا کی باید بمونی اینجا؟
گفت: _هرچی خدا بخواد. فعلا توی ماموریتم. منتظر باشید صبح میام دنبالتون.
بیشتر ازاین نمیتونستم بپرسم.
چون اصول کار اطلاعاتی امنیتی همینه. نباید حتی همکارت هم خبر داشته باشه
چیکار میکنی. این سوالم از روی دلسوزی و برادری بود...بیخیال...
منم هدفم شناسایی مکان مورد نظر و شخص مورد نظر بود که خداروشکر یه روزه انجام شد.
اون روز تا فردا صبح نشستم آنالیز کردم اوضاع رو که ایران رفتم باید دست به کار بشم و اقدام کنم و اینکه چیکار کنم و...
صبح حسینی اومد دنبالم.
من و برد فرودگاه و از هم خداحافظی کردیم.
پروازم نیم ساعت با تاخیر انجام شد.
ولی خلاصه از گِیت پرواز رد شدم و سوار شدم وخوابیدم تا خود ایران.
¤¤تهران پاییز ۱۳۹۵
تاکسی های دم فرودگاه رو سوار شدم. خودم نخواستم بچههای اداره بیان دنبالم. مستقیم رفتم خونه امنی که برام تدارک دیده شده بود از قبل. اونجا منتظرم بودند.
کد ورودی رو دادم و وارد شدم.
یکی از بچه های تشکیلات که اونجا مستقر بود بهش گفتم:
_رو بالا یه سجاده آماده کنید نمازم و بخونم.
نمازم و خوندم و بهم گفتند حق پرست و حاج کاظم طبقه بالا منتظر هستند.
لپ تاپ و برداشتم و رفتم بالا.
بعد از سلام و احوالپرسی گفتم:
+آقای حق پرست قرار بود آخر قصه رو بشنوید.. اما انگار عجله داشتید درسته؟
_عجله که خیر جناب عاکف، ولی خب این آخرِ بخش اول بود!.
+بله درسته.
حاج کاظم گفت:
_چیکار کردی؟
+عرض میکنم خدمت دو بزرگوار.
بسم الله الرحمن الرحیم...طبق ارتباطی که با متِی والوک داشتم و صحبتهایی که اون درمورد پروژه های علمی و تحقیقاتی داشته و درمورد ارتباطش با ایرانی های داخل و اون دوتا آدمی که من توی شرکتش دیدم که فارسی حرف میزدند و تصاویر مستندش رو فرستادم برای شما در ایران، باید عرض کنم تیمی رو باید تشکیل بدم که روی پروژه سوار بشه. خودم از اینجا چک کنم کارا رو. اون گفته ایمیلش و به کسانی که میخوان کار تحقیقاتی و پژوهشی کنند بدم و باهاش ارتباط بگیرن. باید دست به کار بشم.باید یک نفرو یا خودمون بفرستیم جلو تا باهاش مذاکره علمی کنه و یا اینکه منتظر بمونیم ببینیم خودشون چه شخصی و میخوان شکار کنند.
یه کم دیگه باز براشون از آنالیزهایی که توی این سفرکوتاه داشتم گفتم.
قرار شد بریم اداره.
سه تایی رفتیم اداره و از هم جدا شدیم و هرکی رفت دفترش.
فورا با پیمان و سیدرضا جلسه گذاشتم.
اون نفر سومی هم که توی آب نمک خوابونده بودمش، همچنان نگهش داشتم و وارد معرکه نکردمش تا به وقتش.
اومدن دفترم و نشستیم.
شروع کردم:
_بسم الله الرحمن الرحیم...سیدرضا جان بهم بگو توی این یکی دو روزی که اونور بودم من، چی کار کردی؟
+حاج عاکف با بررسی هایی که من روی سایت اینا داشتم و ارتباط بعضی ها از ایران با این شرکت، اینطور که معلومه اینها دارن نزدیک به موعد مقرر میشن برای ورود به ایران.
_چطور ؟ مگه چی شده که این و داری میگی؟
+چون صحبت از یک مصاحبه حضوری میکرد.
_جالبه !!! پس باید منتظر بود. مصاحبه توی ایران!!! خیلی پس جالب میشه قضیه....شما چیکار کردی پیمان؟
××من در مورد اون دونفری که فرمودید بررسی کردم. اون دوتا جوونی که شما توی فرانسه فیلمش و برامون فرستادی، از دانشجوهایی هستند که مشکل امنیتی داشتند و الان هم توی اون شرکت هستند و دارند کار میکنند.
گفتم:_پس اون یه شرکت نیست. در #پوشش یک شرکت هست که دارند اقدام علیه ما میکنند. میخوام بدونم....
✍ادامه دارد....
👈 #کپی_فقط_با_ذکر_منبع
https://eitaa.com/kheymegahevelayat
🌷نویسنده؛ مرتضی مهدوی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷
🇮🇷
🌷رمان بسیار جذاب، مستند، واقعی، از جنس گاندو، و امنیتی #عاکف
👈جلد اول (سری اول)
✍ قسمت ۵۳ و ۵۴
_پس اون یه شرکت نیست. در #پوشش یک شرکت هست که دارند اقدام علیه ما میکنند. میخوام بدونم #مشکل_امنیتیشون چیه؟ از چه زمانی و از کی رفتند اونور؟
پیمان گفت:
_این دوتا شخص که یکیشون #بهایی هست اسمش افشین ارجمند هست. توی #کودتای_سال۸۸ دستگیر شد. توی ستاد یکی از سران فتنه هم فعالیت زیادی داشت و جزء مهره های کلیدی بوده.دو سال و نیم حبس بود و آزاد که شد رفت اونور. مشخصات درستی که به درد بخور باشه از پدر و مادرش نداریم که کجا زندگی میکنند در حال حاضر. منتهی به یکی از همکارا نامه زدم و گفتم مشخصاتش و برام در بیاره. چون ظاهرا توی این سالها چندباری خونه خودشون و عوض کردند پدر و مادرش. با بچه های حراست دانشگاه اونجا هم تماس گرفتم که مشخصات افشین ارجمند و خانوادش و... هرچی دارن ازش و برامون از طریق سیستم آموزشی که دارن نامه بزنن و بفرستن اداره...دومی شاهین کاوه هست. پدرش #یهودی_اسراییلی و مادرش ایرانی. پدرش اوایل پیروزی انقلاب اینا رو میزاره و فرار میکنه از کشور میره. چون از رده بالاهای #ساواک بوده و در شکنجه بچههای انقلاب دست داشته و علیهش اسناد زیاده بوده. منتهی همین که انقلاب پیروز میشه نمیره.
+خب دلیلش چی بوده؟؟ کجا بوده اصلا توی اون سه سال؟
_در برسی های به عمل اومده پیرامون این شخص به این رسیدم که بنیامین کاوه، پدر شاهین، سه سال توی ایران در یکی از مناطق عشایری مخفیانه زندگی میکنه. بچه های امنیتی اون موقع عکسش و پخش کرده بودند که هر جا دیدنش فورا خبر بدن. دلیل فوری خارج نشدنش بعد از انقلاب این بوده که کلی سرمایه و طلا داشته در جایی از تهران. و بدون اونها کاری نمیتونست بکنه و نمیتونست در بره از کشور. بعدشم سال ۶۰ شاهین به دنیا میاد.
+خب مگه مادر شاهین همراه پدرش توی فرار بوده؟
_بله بوده. و در همون مناطق عشایری که مخفیانه زندگی میکردند باردار میشه و شاهین به دنیا میاد. پدر و مادر شاهین، یک سال بعد ازحضورشون در مناطق عشایری با یک شخصی به نام عبدالستار بلوچی که از #کومله دموکرات ها بود آشنا شدند و از همون مناطق کوهستانی توسط این شخص فرار میکنند و میرن عراق. پدرش از عراق میره اردن و از اونجا میره سرزمین های اشغالی. مادر شاهین میره کمپ اشرف در عراق و به سازمان منافقین میپیونده.
+پس شاهین چی؟؟
_حاج عاکف باید عرض کنم خدمتتون که ، پدر و مادر شاهین موقع فرار، اون و میدن به یکی از همون چادرنشین های اطراف که اون و برسونن به پدربزرگ و مادربزرگ شاهین در تهران، یعنی پدرِ مادرش... شاهین حتی تا ۷ سالگی شناسنامه هم نداشته. اینارو از ثبت احوال بررسی کردم به دست آوردم. با هزار مکافات، پدربزرگش براش شناسنامه میگیره. مادرش هم که اول عرض کردم ایرانی هست ولی مرتبط با سازمان منافقین و از کادر اصلی و رده بالا شده چند سال قبل. خودِ شاهین عضو حزب منحلهی #مشارکت بوده. با #برادرِسیدمحمدخاتمی رییس جمهور اسبق و جریان #کودتای_سبز شدیدا ارتباط تنگاتنگی داشته. سال #هفتادوهشت هم توی ماجرای #کوی_دانشگاه دستگیر شد و راهی زندانِ امنیتی(.......) شد و ۱۶ ماه بعد آزاد شد.. سال هشتادوهشت بخاطر ارتباطش با منافقین چهارسال حبس خورد و آزاد شد و حدود ۹ ماه قبل هم از کشور رفت. همین تمام.
+ممنونم. نکته خاصی مونده بگید.
هردوتاشون گفتند نه و خداحافظی کردند و از دفتر رفتند بیرون.
نیاز به یک نیروی زُبده برای عملیات برون مرزی و رهگیری توی خاک اروپا داشتم.
از همه اطمینانی تر و کسی که واقعا چریک بود و توی آب نمک خوابونده بودمش و نیروی زُبدهای هم بود،کسی نبود جز همون بهزاد.
سریعا پِیجِش کردم و اومد اتاقم. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم:
_چه خبر؟ روی پرونده خاصی کار نمیکنی که؟
+نه اتفاقا همین دیروز ساعت ۳ تموم شد. درخدمتم.
_ببین بهزاد جان هیچ کی نباید بفهمه میخوای روی این پروژه با من کار کنی. (دلیلش هم این هست که نفوذ توی سیستم گاهی اوقات هست.)
+نه خیالتون جمع حاج عاکف.
_میخوام بفرستمت عملیات برون مرزی. مجرد هم هستی. میری با خونه خداحافظی میکنی و میگی دارم میرم ماموریت و یه چندوقتی نیستم.
+چشم حاج آقا. به روی چشام.
بهزاد خیلی جوون با ادبی بود.دوسش داشتم. واقعا معنویت بالایی داشت.
بهش گفتم:
+پاشو برو کارات و برس که وقت نداریم.فردا شب به احتمال قوی خروج داری. من هم یه سر میرم خونه و برمیگردم. منتظر زنگم باش. فعلا برو یاعلی.
بهزاد رفت و منم شروع کردم به نامهنگاری و درخواست پاسپورت و اسم مستعار و... برای خروج بهزاد به کشور هدف، برای ....
✍ادامه دارد....
👈 #کپی_فقط_با_ذکر_منبع
https://eitaa.com/kheymegahevelayat
🌷نویسنده؛ مرتضی مهدوی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی
🌸قسمت ۲۳۵ و ۲۳۶
_با حجاب از ریخت نمی افتی فقط پنهان میشی
برای جایی که به نمایش گذاشتن اون زیبایی ها هیچ فایده ای که نداره هیچ خطرناک و مضر هم هست
انجمن های فمنیستی برای اعتراض به تجاوز کچل میکنن دسته جمعی اونجا از ریخت نمی افتن ولی اگر روسری سر کنن از ریخت می افتن؟
ببین این #هزینهی_رشداجتماعی توئه
دقت کن ما هنوز وارد فضای دین نشدیم طبق چیزی که داریم میبینیم حضور اجتماعی و فعال خانمها با یکی از این دو صورت مقدوره
یا هر طور که دلشون میخواد بپوشن و حدودی نداشته باشن که هزینه ی این آزادی همون آزار های گاه و بیگاهه که باید قبول کنن و غر نزنن
یا برای حفظ خودشون حدود و چارچوبی معین کنن
حالا خودت حساب کن ببین کدوم به صرفه تره همون کارو بکن
_خب یعنی چی چرا همش ما باید دنبال راه چاره باشیم چرا نمیگی مردها به یه شعور اجتماعی و خودکنترلی برسن که حدود و اختیاراتشون رو بفهمن
_اینکه یه ایده آله ولی با تعادل حل میشه
این امکان مال توئه بعد میخوای همه کارا رو یکی دیگه بکنه؟
تو نمیتونی یه بشقاب غذا بذاری جلوی یه آدم گرسنه هی بگی نخوریا نخوریا
خب مسخره ست دیگه مگه مجبورت کردن؟
الان مثلا من یه پیراهن بلند و یه روسری دارم چه اتفاقی برام افتاده؟
حجابم به کی صدمه زده تو جامعه؟
تو متن این آیه رو دوباره بخون
دقیقا همین #تعادل رو میخواد
تازه اول هم به آقایون میگه
اول میگه مردها کنترل #نگاه داشته باشن تا از اساس نیازی تولید نشه
بعد به خانومها میگه شما هم حدود #پوشش داشته باشید تا جامعه از تنش حفظ بشه
هر کسی سهم خودش رو داره نمیشه فقط از طرف مقابل طلب رعایت کنی خودت بی تفاوت و رها
هر دو طرف برای حفظ #امنیت_روانی جامعه و تامین امنیت و سلامت اخلاقی هزینه هایی میدن
توجه نکردن از یه دست لباس تن کردن خیلی سخت تره اگر بخوای منطقی نگاه کنی
توقع زیادی ازت نداره اونم برای حفظ شانیت و امنیت و آرامش خودت!
تمام تلاش جامعه اسلامی کم کردن حاشیه ها و فراهم کردن یه فضای سالم اجتماعی برای پیشرفت و توسعه ی سالم و بدون آزار و امن برای همه ست
نه یه جامعه صنعتی که یه هشتگ #metoo توش راه میفته چند هفته ترند میشه کلی از زنان موفق و صاحب منصب سیاسی فرهنگی هم ریتوییتش میکنن!
ژانت:_خب ما هم نمیگیم هیچ چارچوبی برای پوشش نباشه اصلا وجود بعضی انواع پوشش خیلی زننده ست
خود ما هم میگیم آزادی اینجا معنی نداره چون برای دیگران صحنه های تهوع آور و خجالت آوری رو تداعی میکنه مثلا چه میدونم تظاهرات برهنه و اینها
_درسته چون نمیشه هر کاری توی جامعه به اسم آزادی انجام داد
آزادی هر کار دلم میخواد نیست شاید دلت بخواد دزدی کنی معلومه که جرمه
وقتی کارت صدمه به دیگران میزنه
و روان دیگران رو دچار تشویش و تنش میکنه و هر عقل سلیمی اینو میفهمه پس قطعا اینکار #جرمه اینجا بدن خودمه معنی نمیده!
حکومتی که برای آزار روانی مردم ارزشی قائل نباشه و هیچ قانون اجتماعی بدرد بخوری تو این حوزه نداشته باشه به شدت ناکارآمد و بی تفاوته!
مفهوم آزادی رو برای مردم دنیا بد جا انداختن چون اینطوری میصرفید
آزادی یعنی اینکه همیشه کار درست رو انجام بدی و از حق دفاع کنی بدون اینکه بترسی
نه اینکه هر کاری به ذهنت رسید انجام بدی
خصوصا تو فضای اجتماعی چون ما کاملا زنجیر وار به هم وصلیم و ارتباط داریم
تک تک رفتار های ما روی دیگران اثر میگذاره اونم چنین چیزی
ولی میدونی که تو خیلی از کشورا تظاهرات برهنه جرم نیست یا سینمای برهنه یا نمیدونم هرچی
ولی حجاب چرا!
چیزی که به کسی صدمه ای نمیزنه!
_حق با توئه و این قانون غلطیه
منم موافقم که پوشش چارچوب داشته باشه ولی نه تا این حدی که مسلمون ها خودشون رو محدود میکنن
_دو تا سوال
اول اینکه این نوع پوشش دقیقا مسلمون ها رو از چی محروم کرده؟
یعنی با لباس چه کاری ازشون بر نمیاد؟
دوم اینکه چه کسی و بر چه مبنایی حدود پوشش رو برای جامعه جهانی تجویز کنه؟!
_خب معلومه خیلی کارها
خانوما با این تفاسیر نمیتونن ورزش کنن مثلا نمیتونن دوچرخه سواری و شنا انجام بدن
_هیچ ممنوعیتی برای هیچ کدوم از این کارهایی که گفتی برای خانومها وجود نداره!
چرا فکر کردی خانومای مسلمون ورزش نمیکنن میبینی که توی همه مسابقات هم شرکت میکنن
فقط با حجاب
_خب سخته دیگه یه مانعه!
_آدم با زحمتی که میکشه ارزش گذاری میشه
خیلی کارا سخته
خود اون تمرینات ورزشی مگه راحته؟
اونم کار سختیه
ولی انجامش میده چون اثرش مطلوبه این رو هم اگر به صحتش ایمان بیاری و اثرش رو ببینی انجام میدی تازه لذت هم میبری ازش
چون میدونی که کار مفیدی میکنی اگر چه کمی سختت هم باشه!
گفتم این هزینه ی حضور سالم اجتماعی خانومهاست
یه راه دومی هم وجود داره که گفتم...
درمورد ورزش هایی مثل شنا و دوچرخه سواری....
🌱ادامه دارد.....
🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
میچینه! 👈مسیر دوم اینکه اهل ولایت نیست که خوب تکلیفش معلومه! 👈میمونه یه گروه سوم که برای آروم و ساکت کردن وجدان خودشون شروع میکنن کارهای خوب کردن که عملا فایده ای نداره! یادته یه بار بهت گفتم اگر کسی مطلبی رو اشتباه بفهمه، هم خودش میفته توی چاه، هم دیگران رو هول میده توی چاه! دقیقا گروه سوم همین شیوه رو دارن یعنی دم از عشق حسین (علیهالسلام) و حب علی (علیهالسلام) میزنند، ولی اهل ولایت و اطاعتشون نیستند! امام حسین (علیهالسلام) رو محصور میکنند فقط در نماز! فقط در عطش! فقط در زخم های بیشمار سر نیزه همین! ولی نمیگن برای چی این همه زخم برداشت! اصلا چی یا کی باعثش شد! که خوب اینجا دیگه امثال ما اگر راه و هدفشون درست باشه باید #روشنگری کنن باید #بصیرت بدن! هر چند سخته ولی شدنیه!
گفتم: _مهدی بصیرت واقعا یعنی چی؟!
با لحن خاصی گفت:
_به قول استادمون:"بصیرت یعنی بدانی چه میخواهید! تا بدانی چه باید با خودتان داشته باشید!" گرفتی اخوی!؟
نگاه مطمئنی بهش کردم و گفتم:
_من میدونم چی میخوام! میدونم چی باید با خودم داشته باشم! اصلا برای همین اومدم قم! اگر تا قبلا فقط دوست داشتم تمام ابعاد دینم رو یادبگیرم از سیاست و اقتصاد و خانواده و هنر و فلسفه ومعنویت تا هر چیزی که به زندگی و زنده بودنم مربوط میشه که هم خودم استفاده کنم، هم به دیگران یاد بدم و درست زندگی کنیم، الان بعد از این ماجراها عزمم رو جزم کردم تا انشاالله هم به مقصد برسم، هم به مقصود...
مهدی بهم گفت:
_شیخ مرتضی حالا که شما میدونی چی میخوای، میدونی هم چی باید با خودت داشته باشی، حواست باید خیلی جمع باشه توی این مسیر ممکنه باز هم ببینی افرادی که #با_برنامه اومدن توی #پوشش این لباس! ممکنه خیلیها سد راهت بشن، ممکنه گاهی به جای اینکه ازت بخوان روضهی خودشون رو بخونی و با قمه بزنی توی سرت، فقط بگن سکوت و سازش کن همین، #منافق رنگ عوض میکنه و برای همراه کردن دیگران با خودش از هیچ چیزی دریغ نمیکنه! و ضمنن یادت باشه این لباس اینقدر تقدس داره که با چهار تا منافق و جاهل رنگ مقدسش عوض نمیشه! همونقدر که ازش سو استفاده شده، صد ها برابر باهاش کار شده، تلاش شده و مسیر رو نشون داده...
بخاطر همینه دشمن اینجا رو هدف قرار داده یه طلبهی خوب که برای رضای خدا کار میکنه میتونه دست صدها نفر رو بگیره و چهرهی خیلی از این منافقها را روکنه!اما دقت کن، کسی که برای رضای خدا مشغول انجام وظیفه هست توقع این رو نداشته باشه که مورد قبول همه قرار بگیره! به قول حضرت امام(رحمهاللهعلیه): "هیچ امری مورد قبول همه نیست!"
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
_مرتضی ما مکلف به #وظیفه هستیم، نه مامور به #نتیجه!
تمام مسیر برگشت کلی باهم صحبت کردیم، مهدی از داشتن بصیرت، از قدرت نفوذ، از تخریب، از نفاق، از منفعت طلبی گفت و حرف ها زد...
تک تک جملات مهدی رو توی ذهنم ثبت کردم و میدونستم مسیر پر فراز و نشیبی دارم اما به قول آقامون امام علی (علیهالسلام):
"هر که نهایت تلاش خود را برای رسیدن به هدف به کار گیرد به خواسته اش می رسد."
و من مصمم برای رسیدن به هدف....
☘☘پایان☘☘
🌱نویسنده؛ سیدهزهرا بهادر
🌱https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌱🌱🌱🌱🌱🌱