هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ همراه با #حسینیه_مجازی_عاشقان_روح_الله باشید ...
#کانال_خودتون_رو_به_دوستانتون_معرفی_کنید
بیتاب و غریب و بیصدا می شکند
در صحن و سرای کربلا می شکند
در گوشۂ شش گوشه؛ کنار زهرا(س)
بغض ِ شب جمعه های ما می شکند!
#ای_وای_بنی_قتلوک
#شبهای_جمعه_زهراکربلاست🥀
#امشب_ولی_در_بستر_است
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#احیا_فاطمیه 2️⃣ 🔹نکات جانسوز خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد... 🎤حجت الاسلام #دارستانی 👌پ
520594604(4).mp3
2.29M
#احیا_فاطمیه 3️⃣
🔹مصیبت فاطمیه سنگین تر است یا کربلا؟؟...
🎤حجت الاسلام #دارستانی
👌پیشنهاد دانلود
✍️ادامه دارد...
#ریشه_محبت
🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#️⃣ #حضرت_زهرا سلام الله علیها 🎵 #اشک_یاس 6️⃣ دیشب تا صبح گریه کردی ...😭😭 #مادر 🎤حاج #محمود_کریمی
09-Karimi-Ashke-Yas.mp3
2.78M
#️⃣ #حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 #اشک_یاس 7️⃣
#چادر تو یکطرف افتاده
#معجر یکطرف..😔😭
🎤حاج #محمود_کریمی
👌پیشنهاد دانلود
#ریشه_محبت
🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️
🏴 @asheghaneruhollah
08-Shoor-Nariman Panahi-Fatemiye 991012.mp3
4.4M
صدای #در ...
دری که توی #شعله #سوخت
دری که یه میخ توی سینه دوخت...😭
🎤کربلایی #نریمان_پناهی
💠در خلوت خودتون گوش دهید.التماس دعا
#ریشه_محبت
🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️
🏴 @asheghaneruhollah
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🍂🥀🍂
یار تنهایی من٬ تنها ترینم فاطمه
باش تا جبران کنم٬ ای بهترینم فاطمه
میخ در،لکه ی خون،کوچه، حسن کشت مرا
نیمه شب،باز حسن..لفظ نزن..کشت مرا
دیگر از واژه ی مسمار متنفر شده ام
فاطمه از درو دیوار متنفر شده ام
شرمنگینم من ز رویت ای بهارِ مرتضی
تو حلالم بکن ای دارو ندارِ مرتضی
🍂🥀🍂
🏴 @asheghaneruhollah
[WWW.MESBAH.INFO]Shab-Shahadat-Emam-Sajad-1399[07].mp3
14.57M
"برایه بارم که شده به خواب من بیا،عشق همیشگی،رفیق بی ریا !!!!"😭
#به_جون_مادرم_جایی_ندارم_برم
🎤حاج #امیر_کرمانشاهی
👌نوحه بیادماندنی
✅پیشنهاد دانلود
ما که در این شب جمعه کربلایی نشدیم
حداقل با این مداحی تو شب زیارتی مخصوص ارباب، حال و هوامون رو کربلایی کنیم😭😭😭
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
💠 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
"برایه بارم که شده به خواب من بیا،عشق همیشگی،رفیق بی ریا !!!!"😭 #به_جون_مادرم_جایی_ندارم_برم 🎤حاج #
.
و خـدا گفت ؛
شب را آفریدم
تا از بیقرارے هایت
برایم بگویے ..! :)
مثلا ؛ حسرت #کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنگوی سپاه صاحبالزمان (عج) استان گفت : پیکر شهیدان مهدی شکیبایی فرزند حسین ، عباس نصیری فرزند سعادت، فتح الله عابدینی فرزند محمود و حسین احمدی فرزند جعفرعلی، در روز یکشنبه ۲۸ دیماه همزمان با شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا (س) در اصفهان تشییع میشوند.
سرهنگ علی قمیان گفت: این مراسم ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح از میدان فیض تا گلستان شهدا و با رعایت دستورالعملهای بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی برگزار خواهد شد.
وی با اشاره به شناسایی چهار پیکر شهید هشت سال دفاع مقدس استان اصفهان در مناطق جنوب کشورگفت: این شهدا در مناطق عملیاتی چزابه و زبیدان تفحص شدهاند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ __ _ _ _ _ _ _ _ _ _
✍️ #چله_حدیث_کسا
روز1️⃣2️⃣
به نیابت از #شهدای_تازه_تفحص_شده
نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ و رفع بیماری منحوس،بلا و گرفتاری
حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه
#یا_زهرا بگو، شروع کن✋
🕌 #چلہ_نشــین_ڪربلا_بشیمـ_ان_شاالله
#براےهم_دعــــــاڪنیـــمـ
📌👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+فاطمهجآن🌱🖤
همسایه ها به
مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو..!
#فاطمیہ💔
#مادر_جان
درکارخیرحاجت هیچ استخاره نیست
اینقدر بین رفتن و ماندن نمان ،بمان
🏴 @asheghaneruhollah
#مادرم_زهرا
در آن روزها که علی
نبایست دست به شمشیر ببرد،
فاطمه از سخن شمشیری ساخت آتش بیان
و حق نشان، که هم خونی ریخته نشد،
و هم حقیقت را تا ابد بر لوح زمانها
و پیکره آبادیها و مکانها ثبت کرد
«استاد حکیمی»
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#احیا_فاطمیه 3️⃣ 🔹مصیبت فاطمیه سنگین تر است یا کربلا؟؟... 🎤حجت الاسلام #دارستانی 👌پیشنهاد دانلود
520594604(8).mp3
2.85M
#احیا_فاطمیه 4️⃣
🔹حرمت نون و نمک خونه پیغمبر و هم نگه نداشتن ؟؟...
🎤حجت الاسلام #دارستانی
👌پیشنهاد دانلود
✍️ادامه دارد...
#ریشه_محبت
🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#️⃣ #حضرت_زهرا سلام الله علیها 🎵 #اشک_یاس 7️⃣ #چادر تو یکطرف افتاده #معجر یکطرف..😔😭 🎤حاج #محمود_ک
07-Karimi-Ashke-Yas.mp3
1.18M
#️⃣ #حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 #اشک_یاس 8️⃣
تاکنون #سیلی محکم خورده ای؟؟؟
#مادرت را سمت خانه برده ای...😭
🎤حاج #محمود_کریمی
👌پیشنهاد دانلود
#ریشه_محبت
🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️
🏴 @asheghaneruhollah
Misaq-Haftegi981101[01].mp3
11.94M
#دو_خط_روضه_مادر
گفتی که باغ سـوخت گل پرپرش چه شد؟😭
🎤حاج #میثم_مطیعی
#ریشه_محبت
🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#دو_خط_روضه_مادر گفتی که باغ سـوخت گل پرپرش چه شد؟😭 🎤حاج #میثم_مطیعی #ریشه_محبت 🌙هر شب یک ذکر تو
.
اینروضهـیناموسـےواینقِصهـیِکوچھ
تکرارِمکررشدھساداتببخشند ..
.
در روضھ ڪافیست
زبانم لال
فقط فڪر ڪنـے ؛
#مآدر توست ...💔
#توقلبمحـرمدارےمادر(:
لطمه زنی،چشمات تاره.mp3
7.22M
چشمات تاره
انگاری این مغیره هی آزار داره....😭😭
❌روضه بازه ، فقط تو خلوت خودتون با حال مناسب گوش کنید..❌
#حلال_کنید 😭
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
چشمات تاره انگاری این مغیره هی آزار داره....😭😭 ❌روضه بازه ، فقط تو خلوت خودتون با حال مناسب گوش کن
.
مردکـپَستـکهـعُمـرۍنمکِـحیدرخورد
نـعرھزدبرسرِمادربهـغرورمـبرخورد ..
.😭
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه...🌺🍃 قسمت #بیستم #هوالعشق علی به سمت ما امد ٬بایدداز خیابان رد میشدیم
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #بیست_و_یکم
#فاطمه_نوشت
زمانی که وارد حیاط شد
چشمش لحظه ای به من افتاد و محو من شد که پدرش با دست گذاشتن روی شانه اش او را از دنیای خود بیرون کشید
٬لبخندی به لب اورد
و به همگی سلام داد😁✋ به من که رسید زیر لبی سلامی داد و نگاهش را به آن سمت گرفت.
همه زیر چشمی حرکاتش را زیر نظر داشتند و به او میخندیدند
٬اخر داماد هم انقدر دست پاچه؟
باهمه خداحافظی کردیم و سوار ماشینی شدیم که گل های سرخ و نرگس تزیینش شده بود.
علی در را برایم باز کرد تا چادرم خیس نشود٬پشت فرمان نشست و لبخندی به لب داشت ٬زبان به کلام باز نمیکرد که من شروع کردم:
-اهم٬علی اقا؟😍
-...
-سید؟😉
-....
-علییییی☺️🙈
-جانم😍😍
هزار بار سرخ و سفید شدم و سرم را پایین انداختم چقدر لوس شده بود خخ.
-کجا میخوایم بریم؟
-سوپرایزه٬او نه غافلگیری!😉
زبان به دهان گرفتم و راه افتادیم
ساعت ۱ونیم بود اما هوا پاییزی و پاییزی بود٬شیشه پنجره را پایین دادم و باتمام وجود هوای سبک را بلعیدم٬نمیدانم هوای سنگین تهران چگونه انقدر سبک شده بود
٬اما سریع شیشه را بالا دادم تا عطر وجود علی را تنفس کنم که از هر هوایی مرا #حوا تر میکند..
به جاده مخصوص رسیدیم جاده ای که به مزار شهدا میرسید٬خوب اینجا را میشناسم ٬وای خدای من علی ٬علی٬علی...
با ذوق دست هایم را به هم زدم و روبه علی برگشتم٬عشقم را در چشمانم ریختم و به سوی چشمان علی جاری کردم٬از خوشحالی من لبخند پررنگی به لب اورد و گفت
-قابل شمارو نداره خانوم٬اوردمت خونه اصلیمون😊
راست میگفت از اینجا به علی رسیدم و از اینجا خدا را دیدم٬شهدا دوست ها و فامیل های من بودند٬همشان... پیاده شدیم٬همه با لبخند نگاهمان میکردند و بعصی ها که از کنارمان رد میشدند ٬صمیمانه تبریک میگفتند٬به مزار شهدای گمنام رسیدیم
٬ناخوداگاه زانو زدم٬احساس میکردم تمام قبور دب پاشی شده و خاکی نیست و لباسم کوچک ترین خاکی نگرفت٬پس زانو زدم و گل نرگسم را با قبور شهدا نورانی کردم٬علی کنارم نشست ٬اوهم هوایی شده بود٬انگار حاجت گرفته بود که گفت
-دستتون درد نکنه٬٫ #حاجت_روا شدم
دلم میخواست آن لحظه بلند داد بزنم که من هم حاجتم را گرفتم ان هم چه زیبا گرفتم چه خوب..مردی کنارمان نشست و به ما تبریک گفت٬مردی با محاسن سفید و صورتی میانسال چقدر اشنا بود... روبه ما کرد و گفت
-خوشبخت بشین باباجان٬به حق اقا حسین سرور و سالار شهیدان خوشبخت بشین .
-ممنون پدر جان٬بادعای خیرشما
-خب دخترم میخواید براتون یه مولودی بخونم؟
به علی نگاه کردم و رنگ تایید را در چشمانش دیدم٬
-ممنونم پدر جان٬حتما
و شروع کرد به خواندن مولودی زیبا٬خودش دست میزد و میخواند
٬کم کم مردمی را دیدم که به سمت ما می آمدند و کنارمان مینشستند ٬جمعیتمان کم کم زیاد شد ٬به طوری که صدای دست های زیبایشان در گلزار پیچیده بود
٬خانمی مهربان شکلاتی که به همراه داشت بین همه پخش کرد٬پیرمردی روحانی گلاب بر سرمان میریخت و این جمع الهی مرا به گریه از شوق وادار میکرد..
خدارا در دل هزاران بار شکر کردم و به علی نگاه میکردم
٬با نگاهش جان میگرفتم و با وجودش نفس میکشیدم.
🍃🌺ادامه دارد....
نویسنده؛ نهال سلطانی
#با_هوایش_حوا_شدم
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #بیست_و_دوم
#هوالعشق
کم کم جمعیت پراکنده شدند
و به ما تبریک میگفتند٬به سمت ماشین رفتیم٬برای اخرین بار نگاهی به مزار انداختم و اشک در چشمانم حلقه زد٬از همه شان تشکر کردم و سوار شدم
٬باید به سمت خانه میرفتیم
٬باباحسین زنگ زد و گفت عاقد امده و منتظر است٬دل در دل نداشتم و نفسم سنگین شده بود٬اما از یک چیز مطمئن بودم٬علی مرد من بود٬مرد من..😍
به خانه رسیدیم ٬همه دم در جمع شده بودند٬بوی اسپند در مشامم میپیچید ٬گوسفندی🐏 برای قربانی جلوی پایمان بود٬نذر بابا حسین بود٬گوشتش به مستضعفان میرسید٬چقدر این مرد سخاوت داشت..
با کمک علی پیاده شدم
و همه تبریک میگفتند و صلوات میفرستادند
٬زینب و مادر و مادر خودم برای روبوسی جلو امدند٬با ذوق در اغوششان گرفتم٬حتی لحظه ای اشک را در چشمان مادرم دیدم٬دست پدرم را که خواستم ببوسم کنار کشید و مرا در اغوش گرفت٬چقدر برای این اغوش دیر بود٬اما چقدر دلم برای اغوشت تنگ بود٬
انگار همه خوب شده بودند و میخندیدند٬علی فقط به من نگاه میکرد و خوشحال بود٬همیشه مواظب خوشحالی من بود این#مررد...
به سمت خانه رفتیم
و به اتاق عقد رسیدیم٬عاقد را که دیدم همان استرس در وجودم پیچید اما استرس شیرینی بود٬به روی صندلی نشستیم٬سریع پارچه ای سفید روی سرمان گرفته شد٬زینب قند های تزیین شده با نوار زرد را روی سرمان گرفته بود٬انگار همه مشتاق بودند و واقعا اینگونه بود٬حتی پدر و مادرم...
دل در دلم نبود٬
علی قران را از رحل برداشت و به سمت هردویمان باز کرد٬سوره ای امد٬چه زیبا سوره ای بود:
-مردان پاک برای زنان پاک و زنان پاک برای مردان پاک هستند.... 👌
من پاک بودم؟اری تمام سعیم را کردم که بمانم و خدا مواظبم بود و برایم خواست٬چه خواستنی..
لحظهای ای نگاهمان در نگاه هم گره خورد٬عشق بود٬همین.دوباره ایه هارا میخواندم٬ارام بودم خیلی ارام..
-دوشیزه فاطمه پایدار٬ایا وکیلم شمارا به عقد دائم اقای سید علی نیایش در بیاورم با یک جلد کلام الله مجید٬یک جفت ایینه و شمعدان ۱۲ سکه تمام بهار ازادی به نیت امام غایب و ۱۲ شاخه گل نرگس در بیاورم ٬ ایا وکیلم ؟
زبان به دهان گرفتم٬ از سفارشات زینب بود٬
-عروس رفته گل بچینه..
-برای بار دوم عرض میکنم...
-عروس رفته زیارت اقا ..
-برای بار اخر عرض میکنم٬عروس خانم وکیلم؟
دیگر قلبم ارام میزد💖٬با وکالت شهدا این راه را امدم٬با نگاه خدا٬علی نگرانداز مکث طولانی به مت نگاه کرد که گفتم:
-با اجازه پدر و مادر و با رضایت و نگاه تمامی شهدا و با ضامن اسم حصرت مهدی عج و خانم فاطمه زهرا و ۱۴معصوم٬#بله...☺️🙈
همه صلواتی بلند فرستادند و پشت بندش دست زدند
٬نقل بود که پاشیده میشد٬دست هایم با دستی گرم شد و ان علی بود.. با تمام وجودم نگاهش کردم٬لبخند اصل اصلیه صورتمان شده بود
٬زینب که قندهارا کنار گذاشت عکاسیش📸 را شروع کرد٬از لحظه به لحظه ما عکس میگرفت٬خودم این را خواستم
٬همه یکی یکی برای تبریک میامدند و هدیه های زیبایشان را میدادند٬مادرم که امد٬باورم نمیشد٬اشک میریخت٬به جای تمامی ان سال ها در اغوشت گرفتم و فشردمش٬
-مامان.چی میشد قبلا هم اینطور بغلم میکردی..
گریه اش شدت گرفت و سرش را پایین انداخته کنار کشید٬پدرم با ان بغض مردانه به سمتم امد و مرا بوسید و دراغوش فشرد٬بغضم شکست و گریه کردم٬برای تمام این سال های نبودشان..
پدر و مادر علی هم مرا در اغوش گرفتند و مثل همیشه مرا دخترم صدا کردند٬زینب که دوست و خواهرم شده بود و درجریان تمام این مدت بود٬به شدت گریه کرد تا جایی که علی دست هایم را گرفت و نشستیم٬همه دیدشان از ما برداسته شده بود و پذیرایی میشدند٬که علی گفت:
-گل زهرام؟😍
تمام وجودم اتش گرفت از این عشق پاک که در وجودمان جریان داست.. عاشقانه نگاهش کردم و با تمام جانم گفتم:
-جانم☺️😍
با لبخند نگاهم کرد و گفت:
_جانت سلامت٬دیدی از اخر مال خودم شدی٬دیدی خانومم شدی؟😇
فقط از شرم کودکانه سرم را پایین انداخته بودم که با یک جمله تیر خلاص را روانه قلبم کرد..
#دوستت دارم...
در چشمانش نگاه کردم و گفتم...
#به_اندازه_تمام_دوستت_دارم_ها_دوستت_دارم😍
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده؛ نهال سلطانی
#چطور_بود؟؟😉😉😍😍😍🌹
#نظرررررر_فراموش_نشه
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #بیست_و_سوم
#هوالعشق
#دوراهی_زیبا
پرواز 123✈️به مقصد کربلای معلی....
-علی اقا بدوووو الان میپره😥
-نه خانوم جان بدون ما نمیپره😉
-علی شوخیو بزارکنار بدو فقط
-خانمم ندو عزیزم در شأن شما نیست باچادر.میرسیم هناس.
-چشم اقا
-روشن به ظهور
.............
-خانم چیزی نیاز ندارید؟
-نه ممنونم عزیزم
-میگم علی دل تو دلم نیست حرمو ببینم ها.
-میبینی خانوم ٬چطوره دعای عهدو بخونیم هناس؟صبح جمعست اقامون چشم انتظارها.😊🌤
-عالیه اقا بسم الله.
دعای عهد کوچکمان را از جیبش دراورد و شروع کردیم به خواندن دعای زیبای عهد... العجل یا مولا ویا صاحب الزمان(#صلوات برای ظهور)
هواپیما درحال پرواز بود🛫٬ابرهای سفید و زیبا ☁️به شکل پنبه های بزرگ اطرافمان را احاطه کرده بودند٬
ازبچگی ارزو داشتم به ابرها دست بزنم و با آن ها گلوله بسازم ٬اما بزرگ که شدم دانستم تمامش گاز است و پوچ.انسان همین است ارزوهای کودکی دربزرگسالی مزحک میشود اما گاهی به این فکر میکنم کاش روح کودکیم که چونان اب زلال بود میماند و حتی سایه ای کدری نقش برآن نمیبست.بازهم الحمدالله که دراین برهه از زمان هستم.شکرالله.
دست علی دست هایم را درخود محصور کرده بود٬حصاری شیرین٬آخر از هواپیما ترس عجیبی دارم اما کنار مَردم٬ارام ارامم.
ساعتی تا رسیدنمان نمانده بود٬دلم آشوبی بود از دیدن یار٬چقدر زیباست این یار٬چقدر اقاست این یار.
-مسافران محترم٬کمربندهای ایمنی خود را بسته و صندلی را به حالت اولیه برگردانید٬تا دقایقی دیگر هواپیما برباند مینشیند.🛬
صدای کمک خلبان بود که برای همه آرزوی سلامتی کرد و خواهان دعا بود.
حس و حال عجیبی بود😊💗
٬انگار همه روح ها ادقام شده و به سوی سرچشمه سالار شهیدان میریزد.
با کمک علی از هواپیما خارج شدم٬نفس کشیدم و نفس کشیدم٬علی تنها چشم دوخته بود٬محو بود٬نمیدانم محو چه؟حالی عجیب داشت٬انگار چیزی میدید که من نمیدیدم.
-اهم اقا کجا سیر میکنید؟
-اینجام خانوم ٬حس میکنی؟
-چیو؟
-بوی ...بوی شهادتو..😇
نفس کشید و چشمانش رنگ غم گرفت
٬لحظه ای احساس کردم روح علی از بدن جداشده و به سویی میرود٬انگار ملکوتی شده بود.
به سمت فرودگاه رفتیم٬چمدان ها 🎒را در تاکسی🚖 گذاشتیم و به سمت هتل حرکت کردیم٬حال و هوایی بود عجیب٬به هتل که رسیدیم با کمک راننده محترم ساک هارا در لابی گذاشتیم تا پذیرش شویم.
بعد از اتمام چک پاسپورت و شناسنامه به اتاق مورد نظر رفتیم٬دررا علی باز کرد و وارد شدم٬اتاقی معمولی با امکاناتی معمولی
٬عاشق همین#معمولی ها بودم.😍😇
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده ؛ نهال سلطانی
#چه_دوراهی_زیبایی
#عشق_یعنی_تو
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah