eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
79 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
145 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد: «نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد: «من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید: «چرا ترسیدی؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست: «ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید: «چی شده» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد: «چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد: « سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید: « چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید: «داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد: «این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد: «من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد: «داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... @asheghanvlaiat
🔻اطاعت و مراعات🔻 ✍ (ع) در نامه‌ای به شیخ مفید نوشتند: ⚡️ إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ، وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْلَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ، فَاتَّقُوا اللهَ جَلَّ جَلَالُهُ، وَ ظَاهِرُونَا عَلَی انْتِیَاشِکُمْ مِنْ فِتْنَةٍ قَدْ أَنَافَتْ عَلَیْکُمْ... 💢 ما در رعایتِ حالِ شما کوتاهی نمی‌کنیم، و شما را از یاد نبرده‌ایم... 💢 اگر جز این بود، گرفتاری‌ها از همه طرف به شما رو می‌آورند، و دشمنان شما را از بین می‌بردند. 💢 پس پیشه کنید، و به ما اعتماد کنید، و چاره این و را که به شما رو آورده است از ما بخواهید... 📚 بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۶. به نقل از احتجاج طبرسی. ➖➖🚥🚥➖➖ دقّت کنیم❗️ داستان دو طرفه است.🔁 یعنی یه کاری ما باید انجام بدیم، و یه کاری هم (ع) انجام میده.😐 👈 از طرفِ ما باید رعایت بشه.. ما که ادّعای و محبّ اهلبیت بودن داریم، و خودمون رو به می‌چسبونیم،🙂 باید از این بزرگواران و پیروی داشته باشیم. 👈 از اون طرف هم، مراعاتِ حالِ ما رو انجام میده، و ما رو یاد می‌کنه..😊 و در گرفتاریها از ما دستگیری میکنه..❤️ ✔ امّا توجّه داشته باشیم که: این دو تا با هم نسبتِ مستقیم دارند..🤔 یعنی هرچقدر که و ما بیشتر باشه، عنایتِ حضرت هم بیشتر میشه.. و بیشتر هوامون رو داره.. 📣 هرچقدر که ما از اطاعتِ بیشتری داشته باشیم، بیشتر مراقبِ ماست. ☝️ این مطلب تا جایی پیش میره که امام، تمامِ انتخابهای مأمومِ خودش رو زیر نظر می‌گیره.. و اجازه نمیده پای مأموم تو هیچ چاله‌ای بره...🚶‍♂🕳 و امام در همه حال مواظبِ فرد میشه..❣ ❌ پس از طرفِ هیچ کوتاهی و قصوری نیست.. ✅️ هر چی کوتاهی و کمبود هست، از طرفِ خودِ ماست.. اگر انتخاب نادرستی در زندگی داشتیم،😔 اگر جایی پامون لغزید،😢 اگر مشکلی برامون پیش اومد😩 و خلاصه هر مشکلی که بود... مطمئن باشیم که خودمون کوتاهی کردیم. ⛔️ کوتاهی‌ها از ماست، نه ... آقاجان! عزیزم ما رو بخاطرِ همه کوتاهی‌‌ها و ضعفهامون ببخش.. برامون دعا کن🤲 و اجازه نده که بیشتر از این، از شما دور بشیم...😔 اللهم عجل لولیک الفرج🤲    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🏴🏴 درّ و یاقوت عاشورایی 🏴 🏴 0️⃣4️⃣ 👈، امتدادی است بر ، تا عاشورا در عاشورا نماند و با جریان خود، پرورش عاشورایی باشد. اربعین، بهترین فرصت برای امام حسین علیه السلام به عالَم است. برزخ بین و است. اربعین، حسینی را برای عاشورایِ ظهور میکند در های صعب العبورِ رسیدن به ، افراد و یاران امام، می یابند 🌷شیعیان و منتظرانِ متفرق در اقصی نقاط عالَم، نیازمند یک بودند تا این رودها به هم بپیوندند و خروشان شوند و ظهور را کنار زده و زمینه آمدن را فراهم کنند خودِ علیهم السلام این عظیم بشری را برنامه ریزی کرده اند ⏳: اربعین 🕌: میعاد گاه عاشقان، کربلا اصلاً یعنی ♥️ 💠و یعنی فدا کردن خود برای: ✅ آزادی دیگران ✅برای اصلاح عالَم ✅برای تحقق عدالت جهانی ✅برای سربلندی و اقتدار و عزت و شکوه و رستگاری تمام انسان ها 📌 و درود خدا بر عاشورا و ظهور بر جابر و بر اهلبیتِ امام و یارانش که با عزت و اقتدارشان، این شکوه و عظمت را برای ما به یادگار گذاشتند. 🤲اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّك‏🤲 🍃🌷🍃ŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸŸ ŸŸŸŸ@asheghanvlaiatŸŸŸŸ
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠بچه بزرگ کنین برا امام زمان (عجل الله) سختی‌ها رو همه‌مون می‌دونیم، ولی خدا و چی میشه؟! 💠پس چی میشه؟! 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂@asheghanvlaiat 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁