هدایت شده از ثامن مازندران
۵۶۴.pdf
3.06M
🇮🇷🍁
🍁
✅ #پرده_نگار (۲)
💢موضوع: بیانات #مقام_معظم_رهبری در خصوص امید و امیدآفرینی
🔸🌺🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
💞🍃امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)🍃💞
⬅️ نيكى كردن جز با سه چيز به كمال نرسد :
1️⃣ زود انجام دادن
2️⃣ كوچك شمردن
3️⃣ پوشيده داشتن
چرا كه وقتی زود انجام دهى، گوارايش كردهاى
و چون كوچكش بشمارى، (در حقیقت) بزرگش داشتهاى
و چون پوشيدهاش بدارى، آن را به تمام (و کمال) رساندهای.
📚 خصال (شیخ صدوق):ص۱۲۳
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
در كشور عشق مقتدا خامنه ايست
فرماندهي كل قوا خامنه ايست
ديروز اگر عزيز مصر يوسف بود
امروز عزيز دل ما خامنه ايست
رهبرم فقط #سید_علی 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ #شهید_همت:
⚠️ کسی که با دشمن میشینه سر میز مذاکره از فاسقینه‼️
❇️ از طرف من به جوانان بگویید ؛ چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است.
❇️ بپا خیزید و اسلام را و خود را دریابید.
❇️ نظیر انقلاب اسلامی در هیچ کجا پیدا نمی شود .
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
📆بمناسبت سالروز شهادت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ، #شهید_همت؛ که در ۱۷ اسفندماه سال ۶۲ ، در جزیره مجنون ؛ بفیض شهادت
نائل آمد . 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹شهید حاج قاسم سلیمانی:
#همت امروز در همه دیدگانی که او را میشناسند یا نمیشناسند؛ دفنه.💔
🔺انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید همت🕊
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
1556019735_امامزمانعالی(1).mp3
14.71M
🔊 #صوتی ؛ #پادکست
📝 کارهای امامزمان
👤 استاد #عالی
🔖 #روزشمار_نیمه_شعبان ؛ ۲۲ روز تا سالروز میلاد منجی عالَم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
فرمایشات مقام معظم رهبری_
برکات ماه رجب
حلول ماه مبارک رجب مبارک 🌷🌙
🔴 پوست كندن پياز و به دنبال آن اشک و سوزش چشمانى كه به دنبال آن مى آيد سبب مى شود چشم ها آهسته تر پير شوند و در سنين بزرگسالى دچار آب مرواريد و پيرى چشم نشويم
#طب_اسلامی
#تغذیه
#سلامت
#طب_الائمه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#فرزند_دلبندم
کودک ونوجوان آینه درون ماست
اگر مضطرب است، بیانگر احساس نا امنی درونی ماست
اگر بی برنامه و نامنظم است، نشان دهنده جنبه ای از زندگی ماست که برای آن هیچ برنامه ای نداریم.
اگر از او ناراضی هستیم، نشان دهنده احساس عمیق بی ارزشی و عدم رضایت است که نسبت به خود داریم.
ما فقط نقص ها و توانمندیهای خود را به فرزندانمان انتقال خواهیم داد، و نه چیزی فراتر.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#فرزند_دلبندم
ساز و کار تربیت
در ساز و کار تربیت دینی، به پدر و مادر توصیه میشود که با فرزند، ارتباط شدید عاطفی برقرار کنند. نتیجۀ این ارتباط عاطفی، تعلّق روحی میان پدر و مادر با فرزند میشود.
به صورت طبیعی، وقتی پدر و مادری که فرزند به آنها تعلّق عاطفی دارد، با او قهر میکنند، از نظر روحی، فشار سنگینی بر فرزند، وارد میشود. پس نباید قهر، طولانی شود تا این فشار، موجب وارد شدن آسیب روحی به فرزند نشود.
تحلیل فرزند از قهر پدر و مادر با او، بسیار مهم و تأثیرگذار است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🐜🍌مورچه کوچولو در مزرعه موز🍌🐜
{اهداف قصه: تقویت حس همدلی، مهربانی و همذاتپنداری}
روزی از روزها مورچهی کوچکی به نام سیاهدونه در مزرعه بزرگ زندگی میکرد. چند کشاورز در این مزرعه موز میکاشتند. موزهای خوشبو و خوشگلی که هرروز زیر نور آفتاب گرم میخوابیدند تا رنگ پوستشان زرد شود و رسیده شوند. سیاهدونه هرروز از خواب بیدار میشد و با دوستانش از روی موزها سر میخوردنند و بازی میکردند.
سیاهدونه با دوستانش روی سر موزها میایستادند و دوردستها را نگاه میکردند. آنها عاشق موزها بودند و وقتی رنگ موزها زرد میشد از بوی آنها لذت میبردند. مزرعه موزها بهترین خانهای بود که سیاهدونه و دوستانش داشتند.
اما یک روز که سیاهدونه و دوستانش مشغول سرسره بازی روی موزها بودند ناگهان صدای گریهای شنیدند. گوشهایشان را تیز کردند و دنبال صدا را گرفتند. سیاهدونه و دوستانش دیدند یک بچه موز کوچولو زخمی شده و شاخه بالای سرش کمی شکسته است.
سیاهدونه رفت کنار بچه موز و او را دلداری داد. بچه موز اما دائم گریه و زاری میکرد و گفت: اااااه…خدایا..پوست زرد و خوشگلم خراشیده شده. شاخهام درد میکند… کمکم کنید. سیاهدونه با دوستانش دست به کار شدند. آنها از شاخهها پایین آمدند و خیلی زود چند شاخه نی پیدا کردند. از آن برای ساختن یک سوزن بزرگ استفاده کردند.
بعد سیاهدونه و دوستانش رفتند پیش آقای عنکبوت و مقداری نخ از او گرفتند و یک سوزن و نخ درست کردند و دوباره رفتند پیش موز کوچولو که داشت گریه میکرد. سیاهدونه با کمک دوستانش خیلی آرام شروع کرد به دوختن شاخه موز کوچولو. دوستان سیاهدونه هم تند تند و با صدای بلند برای موز کوچولو آواز میخواندند تا حالش خوب شود و دردی متوجه نشود.
موز کوچولو تا خواست دوباره داد و فریاد راه بیاندازد، سیاهدونه و دوستانش گفتند، دیگر تمام شد. ما شاخهات را دوختیم. حالا حالت خوب میشود. بیا دوباره با هم آواز بخوانیم تا حالت بهتر و بهتر شود.
ᐸᐸپایان>>
🐜
🍌🐜
╲\╭┓
╭ 🍌🐜
┗╯╲ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 #دردانه
💠 فرزند صالح، روشنایی چشم
⬅️ از نظر امام علی(ع) فرزند صالح همان چشم روشنی بشر است.
💠 از نظر آن حضرت (ع) فرزندان صالح، دیندار و مفید برای جامعه، مایه روشنی چشم والدین و ذخیره صالح برای آنان است و پس از مرگ پدر و مادر هم، خوبیهای آنان سبب یاد خیر و طلب رحمت مردم برای پدر و مادرش میشود.
📌 تربیت دینی اولاد، از مهمترین وظایف والدین است و ادب، برترین میراث آنان است.
👇 حضرت در اینباره فرموده است:
🌷 به خدا سوگند هیچگاه از پروردگار خود فرزندانی خوشسیما و نه فرزندانی سرو قامت نخواستهام،بلکه فرزندانی مطیع خداوند و ترسان از او خواستهام تا هرگاه به فرزندم نگریستم و او را در حال اطاعت خدا دیدم، چشمانم روشن شود.
📚 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 #دردانه
💠راهکارهای افزایش حوصله والدین
1⃣ به کار بردن مهارتهای مبارزه با خشم
✨دستورهایی که در معارف دینی در بارۀ خوشاخلاقی و مبارزه با عصبانیت آمده، در بالا بردن حوصلۀ ما بسیار مؤثّر است.
2⃣توجّه به کودکیِ کودک
🔰برخی از امور، به قدری واضح است که مورد غفلت، واقع میشود. یکی از اینها کودک بودنِ کودک است.
✅ شما وقتی با کسی که همزبان شماست و گوشش هم میشنود، صحبت میکنید، امّا او به جهت بیدقّتی، حرفهای شما را نمیفهمد، از دستش عصبانی میشوید؛ امّا اگر با کسی که همزبان شما نیست یا قدرت شنوایی ضعیفی دارد، صحبت کنید و او دیر متوجّه شود، عصبانی نمیشوید؛ زیرا قبول کردهاید او همزبان شما نیست یا قدرت شنواییِ ضعیفی دارد.
❌ ما نپذیرفتهایم که بچّهها، بچّهاند و با بزرگترها، فرق دارند. درست به همین دلیل هم وقتی آنها بچّگی میکنند، حوصلهمان زود، سر میرود. اگر بپذیریم که بچّه، بچّه است و به آزادی هم نیاز دارد، دیگر به این راحتی حوصلهمان سر نمیرود.
⚠️اگر خوب به این مسئله دقّت کنیم و به آن معتقد شویم، آن وقت است که اگر فرزندمان گوشهگیر بوده، جست و خیز نداشته باشد، نگران و ناراحت میشویم؛ زیرا آزادی را یک نیاز میدانیم و وقتی فرزندمان به نیازش توجّه نمیکند، به صورت طبیعی نگران میشویم؛ درست مثل وقتی که کودک، غذا نمیخورَد. ما از غذا نخوردن کودکمان، نه تنها خوشحال نمیشویم، ناراحت هم میشویم.
⬅️ ادامه دارد.....
📚منِ دیگرِ ما، کتاب سوم، صفحه ۸۲.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔺5 خوراکی که 10 سال جوان تر میکند
▪️روغن زیتون: مانع پیری پوست
▪️گوجه: مانع بیماری قلبی-عروقی و عفونی
▪️زردچوبه: افزایش انرژی
▪️هویج: سلامت شبکیه چشم
▪️سیر: تنظیم کلسترول، فشار و گردش خون
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
امشب شب عزای امام کاظمین است
دل را هوای قبر غریب کاظمین است
باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده
مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده
آجرک الله یا بقیة الله
فرا رسیدن سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#قصه_شب 🌚✨
#قصه_متن
🐞🕊پرنده و کفشدوزک 🕊🐞
📚یکی بود یکی نبود.
در یک جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در کنار هم زندگی می کردند.
پرنده کوچولو هم جیک جیک کنان این ور و آن ور می پرید و دوست داشت تمام اطرافش را بشناسد. خلاصه پرنده کوچک قصه ما به همه قسمت های جنگل سر میزد و دنبال چیزهای جالب و جدید می گشت، چون خیلی کنجکاو بود.
یک روز پرنده کوچولو داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان روی یک بوته برگ سبز یک عالمه دانه قرمز دید. با کنجکاوی جلو رفت تا ببیند که این دانه های ریز چیست؟ اول فکر کرد خوردنی است. سرش را جلو برد و یک نوک به آن زد، اما یک دفعه آن دانه قرمز از روی برگ سبز بلند شد و به هوا رفت.
جوجه کوچولو که خیلی ترسیده بود، دوید و پشت شاخه درخت ها پنهان شد. بعد از مدتی که گذشت این طرف و آن طرف را نگاه کرد و یواش یواش از پشت شاخه ها بیرون آمد و دوباره به همان سمت بوته ها نگاه کرد و همان دانه های قرمز را دید که روی برگ ها در حال حرکت هستند.
پرنده کوچولو خیلی تعجب کرده بود و با خودش گفت: آخه اینها چی هستند که می توانند هم راه بروند و هم به آسمان بروند. پرنده کنجکاو دوباره کم کم جلو آمد تا بهتر ببیند. اما دوباره یکی از دانه های قرمز به سمتش حمله ور شد. پرنده کوچولو هم دوباره پا گذاشت به فرار و زیر برگ های درختان خودش را پنهان کرد.
پرنده کوچک صبر کرد تا اوضاع آرام شود و یواشکی اطراف را نگاه کرد، ولی این بار خبری از دانه های قرمز نبود.
روز بعد پرنده کوچک جغد پیر را دید و با او احوالپرسی کرد. جغد پیر گفت: جوجه کوچولو، تو از من سوال داری؟
پرنده کوچولو گفت: جغد پیر از کجا فهمیدی؟ جغد گفت: از قیافه ات فهمیدم، چون خیلی نگران و متعجب هستی!
پرنده کوچک گفت: من دیروز چند تا دانه قرمز دیدم روی برگ های سبز که هم راه می رفتند و هم پرواز می کردند. من از آنها خیلی ترسیدم.
جغد پیر با تعجب گفت: چی! مطمئنی فقط قرمز بود؟
جوجه گفت: بله قرمز بود.
جغد گفت: یعنی خال های سیاه هم رویش نداشت؟
جوجه گفت: نه نه نداشت.
جغد گفت: این دفعه که دیدی بیشتر دقت کن و نشانی هایش را به من بده تا بهتر راهنمایی ات کنم.
صبح روز بعد پرنده کوچولو که از خواب بلند شد، بعد از این که خستگی اش را درکرد، ناگهان دوباره یکی دیگر از آن دانه های قرمز را دید و جلو رفت تا بیشتر نگاهش کند. اما دانه قرمز ترسید و جیغ بلندی کشید و فرار کرد و گفت: وای وای من رو نخور… من رو نخور… پرنده کوچولو که دید دانه قرمز ازش خیلی ترسیده است به دنبالش دوید.
بالاخره هر دوی آنها خسته شدند و گوشه ای نشستند. پرنده کوچولو رو کرد به دانه قرمز و گفت: من نمی خواستم بگیرمت فقط می خواستم نگاهت کنم. راستی اسمت چیه؟
دانه قرمز گفت: من یک کفشدوزک هستم و می دانم که پرنده ها دشمن ما هستند.
پرنده کوچک گفت: من که به تو کاری نداشتم، تو خودت فرار کردی. من می خواستم باهات دوست بشوم.
کفشدوزک خندید و گفت: چه چیزا تو با من دوست بشی؟ تو که می خواستی من را بخوری؟
پرنده کوچولو گفت: نه تو اشتباه می کنی ما می توانیم با هم دوستان خوبی باشیم.
کفشدوزک گفت: نه پرنده ها دشمن ما جانورها و حشرات هستند. پس من باید از تو دوری کنم.
پرنده کوچولو گفت: من به تو قول می دهم که هیچ وقت نخورمت. چون من هم دوستی ندارم می خواهم دوستان خوبی برای هم باشیم. در همین موقع بود که ناگهان یک پرنده دیگر به سمت کفشدوزک حمله ور شد و او را شکار کرد.
🌸🍂🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃