eitaa logo
اختران علم و عمل
10.7هزار دنبال‌کننده
829 عکس
258 ویدیو
1 فایل
کانال مذهبی وسیاسی کپی آزاد و بلا مانع است. ایدی حقیر👇👇 @darmahzareolama کانال تبلیغات👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1707606947C7df93ecd6d
مشاهده در ایتا
دانلود
در کتاب قصص العلماء می گوید: عبادت این بزرگوار بنحوی بود که از نصف شب تا بصبح به گریه و زاری و تضرع اشتغال داشته و در صحن کتابخانه اش مانند دیوانگان می گردید و دعا و مناجات می خواند و برسرو سینه اش می زد تا صبح . منبع:اسلام مجسم ج۱ص۵۴ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی: همان طور که اگر از چراغ قرمز عبور کنی جریمه ات می کنند. دین هم چراغ قرمز و چراغ سبز دارد.چراغ قرمز دین، حرام خداست و چراغ سبز حلال خدا. اگر کسی چراغ قرمز دین را مراعات کند چراغ سبز را هم رامراعات کند به این آدم میگویند «با تقوا» منبع:طریق دوست ص۴۴ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند. جناب حجت الإسلام والمسلمين سید هاشم دستغیب شیرازی نقل میکرد: یکی از دوستانم خدمت آیت الله انصاری اظهار داشتند خیال مرا اذیت می کند ایشان التفاتی نمود و ضمنا فرمود: قرآن بخوان خود آن دوستم میگویدبا همان نگاه خیالات و اوهام رفتند و دیگر برنگشتند. در کوی بی نشانها ص۹۸ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
یک روز آقا سید از شاگردان آیة الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که خود صاحب کراماتی بوده اند برایم نقل می کردند : جوانی نزد من آمد و گفت پدرم در حال احتضار است مردم می گویند که از شما کارهایی بر می آید اگر پدر من برگشت من مسلمان میشوم. من با آن جوان به سمت منزلش رفتیم، وقتی که پشت در رسیدیم دیدم ملائکه قبض روح داخل خانه آمده اند. به درگاه الهی عرض کردم خدايا من دلم میخواهد این جوان مسلمان شود طوری عمر پدر او را طولانی کن. دیدم که ملائکه قبض روح رفتند بعد داخل خانه شدم دیدم پدرش را رو به قبله کرده بودند دست او را گرفتم و یک سوره حمدخواندم. یک دفعه بلند شد و شروع کرد به بوسیدن من و دور من چرخید. گفت: ملائکه قبض روح آمده بودند، من دیدم این آقا پشت در دعا کرد وملائکه رفتند. آن جوان مسلمان شد و در حال حاضر کارمند یکی از بیمارستانهای اصفهان میباشد. منبع:در کوی بی نشانها ص۱۱۸ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
مردم نامه های زیادی برای آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی می نوشتند. وقتی از ایشان میخواهند بواسطه تسهیل در کار کاتب و محرر داشته باشند و خود مستقیماً جوابگوی نامه های فراوان نباشند. ایشان می فرماید : شما نمی دانید، نامه هایی به من نوشته میشود که سرتاپا فحش است،و من نمیخواهم کسی متوجه اینها بشود و کسی برود. منبع:حیات جاودانی ص۱۲۲ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
حاج شیخ عباس قمی برای فرزندش نقل کرده است وقتی كتاب منازل الاخره را تألیف و چاپ کردم و به قم رسید، به دست شیخ که قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه مسئله می گفت افتاد. پدرم کربلایی محمد رضا از علاقمندان شیخ عبد الرزاق بود و هر روز در مجلس او حاضر می شد.شیخ عبد الرزاق روزها منازل الآخرة را برای مستمعین می خواند. روزی پدرم به خانه آمد و گفت شیخ عباس کاش مثل این مسئله گو می شدی و می توانستی منبر بروی و این کتاب را که امروز برای ما خواند بخوانی . چند بار خواستم بگویم ان کتاب از من است،اما هر بار خودداری کردم و چیزی نگفتم. فقط عرض کردم: دعا بفرمایید خداوند توفیقی مرحمت فرماید. منبع:حاج شیخ عباس قمی مرد تقوی و فضیلت ص۴۸،۴۹ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
آیة الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی شاگردانی داشت که نماز شب را در منزل خودشان میخواندند و نماز صبح را در خانه استاد و پشت سرایشان اقامه میکردند. یک شب یکی از شاگردان که از سادات بود، وقتی که برای نماز شب از خواب برخاست صحنه وحشتناکی را در منزل خود مشاهده کرد ((شاید در عالم رؤیا بود و شاید هم در بیداری)) به طوری که از شدت زشتی آن و ترس و ناراحتی نماز شب را فراموش کرد و با عجله خود رابه منزل استاد رساند و دق الباب کرد. آقا خودش به پشت در آمد. هنوز در را باز نکرده بود که فرمود: خودت را گم نکن چرا نماز شبت را نخواندی؟ خدا خواسته امتحانت کند. آن صحنه وحشتناکی که دیدی جان کندن یک آدم بود که خدا خواست تا عذاب او را به تو نشان دهد. منبع:عبرتها در آینه داستان ها ص۷۶ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
خطیب بزرگ شیعه مرحوم شیخ می گوید: یک روز بعد از ظهر، وارد صحن مطهر امام حسین شدم؛ شخصی در مقابل یکی از حجره های صحن شریف، کتابهای مذهبی می فروخت و من با وی سابقه آشنایی داشتم، چون مرا دید گفت: کتابی دارم که شاید برای شما نافع باشد و در آن اشعاری وجود دارد که زیبنده شما می باشد و قیمت آن این است که یک بار آن را برایم بخوانی. مرحوم شیخ عبدالزهرا می گوید: آن اشعار، قصيدة✨(علامه امینی در کتاب الغدیر ج۷ص۱۴ این قصیده را ذکر نموده است و می فرماید: در میان اصحاب ما معروف است که در هر مجلسی این قصیده خوانده شود،موجب تشریف فرمایی سرور عالم امکان به آن مجلس می شود))✨۔ گمشده من بود و مدتها در جستجوی آن بودم. آن را گرفتم و هنگامی که به خواندن آن مشغول بودم، ناگهان سیدی از را دیدم که در برابرم ایستاده است وبه اشعارم گوش می دهد و گریه میکند. چون به این بیت رسیدم: ايقْتَلُ ظمآناحُسَينٌ بِكَرَبَلا وَ فِي كُلِّ عضو مِنْ أَنَامِلِهِ بَحْرٌ گریه آن بزرگوار و رو به ضریح امام حسین کرد و این بیت را تکرار می نمود و همچون می گریست همین که اشعار را به پایان رساندم، دیگر آن بزرگوار را ندیدم .برای دیدن ایشان از صحن خارج شدم تا شاید آن جناب را بیابم ولی ایشان را ندیدم. به هر کجا رو نمودم، اثری نیافتم. گویا از برابر چشمم غایب شده است. به یقین دانستم او حضرت حجت و امام منتظر بوده است. منبع:عنایات حضرت مهدی به علما و طلاب ص۳۹۶،۳۹۷ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای انگلیسی و روسی،که حملات و هجومها به ملت شیعه اوج گرفته بود،مرحوم آیت الله العظمی نائینی خیلی پریشان بودند و نگران از اینکه این وضع به کجا خواهد انجامید، نکند این کشور محب و دوستدارا امام زمان از بین برود و سقوط کند. در همین زمانها، شبی به امام عصر متوسل می شوند و در حال توسل وگریه و ناراحتی به خواب می روند و خواب می بینند:دیواری است به شکل نقشه ایران و این دیوار شکست برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زیر این دیوار،یک عده زن و بچه نشسته اند و دیوار دارد روی سر اینها خراب می شود. مرحوم نائینی وقتی این صحنه را می بینند به قدری نگران می شوند که فریاد می زنند ومی گویند: خدایا! این وضع به کجا خواهد انجامید؟ در این حال می بینند که حضرت ولی عصر تشریف آوردند و انگشت مبارکشان را به طرف دیواری که خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلندکردند و دو مرتبه در جای خودش قرار دادند. سپس فرمودند: اینجا شیعه خانه ماست! ، خم می شود،،ولی ما نمی گذاریم سقوط کند ما نگهش می داریم. منبع عنایات حضرت مهدی به علما و طلاب ص۳۱۵ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
یکی از شاگردان خاص میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می گوید: شبی در شاهرود خواب دیدم که حضرت همراه با جماعتی در صحرایی تشریف داشتند و گویا به نماز جماعت ایستاده بودند. نزدیک رفتم تا جمال مبارکشان را زیارت کنم و دست شریفشان را ببوسم در این هنگام شیخ بزرگواری را در کنار آن حضرت دیدم که آثار بزرگواری و وقار از سیمایش هویدا بود. هنگامی که بیدار شدم درباره آن شیخ فکر کردم و در اندیشه این رفتم که او کیست که تا این اندازه به امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مربوط و است؟! برای یافتنش به شدم وی را ندیدم. در تهران آمدم، به او برخوردنکردم. به قم مسافرت کردم و در مدرسه فیضیه او را در یکی از حجره ها مشغول تدریس دیدم پرسیدم: این آقا کیست؟ گفتند: آقای حاج میرزا جواد آقا ملکی است. خدمتش رسیدم از من تفقد کرد و فرمود:کی آمدی؟ گویا مرا شناخته و از قضیه آگاه است! از آن پس ملازمتش را اختیار کرده و او را چنان یافتم که دیده بودم و می خواستم. منبع :عنایات حضرت مهدی به علما و طلاب ص۱۳۳،۱۳۴ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
آیت الله شیخ عباس تهرانی((رحمه الله)) از و از شاگردان آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی بود. یکی از ارادتمندان به ایشان، به نام آقا محمد نقل می کند:شبی که مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی فوت نمود، تهران بودم خودم را به قم رسانده و در مراسم تشییع آن مرحوم شرکت نمودم و بسیار ناراحت و متأثر بودم. شب بعد از مرگ او، خواب دیدم در خیابانی نظیر خیابان صفائیه قم هستم و در آنجا منزلی عالی دیدم. پرسیدم: اینجا منزل کیست؟ گفتند: منزل آقا شیخ عباس تهرانی است. در همان حال توجه داشتم که ایشان از دنیا رحلت نموده است. نزدیک آن منزل رفته در زدم. زنی آمد در را گشود. گفت: با کی کار داری؟ گفتم:آقای آشیخ عباس می خواهم، رفت و برگشت و کاغذی به من داد. آن را گرفته دیدم این رباعی در او نوشته است: ✨مهمان بساط میباشم هم خسته زراه چون جنین می باشم. امشب از ملاقات تو من معذورم اندوه مخور از مؤمنین می باشم✨ منبع:شیخ مناجاتیان ص۱۷۸ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
بروجردی ،نادره دهردوار،فاتح اخلاق،خورشید فلک سیادت و سعادت وکرامت، دارای فنون بسیار است. از جمله داستانهای شنیدنی از کرامات سید بحر العلوم این است که روزی خواهرش در بستر بیماری بود و از بیماری خود به سیدشکایت می کرد و از دنیا رفتن خود را به سید بازگو می نمود. سید بحر العلوم فرمود: نگران نباش تو سلامتی خود را باز می یابی و به آرزویی می رسی که من نخواهم رسید، من آرزو میکنم که شیخ حسین نجف که در زهد و تقوا مرتبه بالایی دارد بر من نماز بخواند ولی او نماز نمی گذارد.(( همین گونه هم شد و بر پیکر علامه بحر العلوم آیت الله شهرستانی نماز گزارد )) ولی ای خواهر او بر شما نماز خواهد خواند. . نقل کرده اند که جریان همین طور شد و بعد از درگذشت سیدبحرالعلوم، شیخ حسین نجف در بستر و بیماری افتاده بود که خبر درگذشت خواهر بحر العلوم را به او رساندند. آن شیخ ربانی که به کرده بود، از بستر بلند شد و مثل حال صحت رفت و بر او نماز خواند و بعد برگشت به منزل و باز همان تب شدید بر او عارض شد. منبع :سید بحرالعلوم دریای بی ساحل ص۱۰۲ با اندکی تصرف https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea