1.86M
پادکست فرهنگ عاشورایی....... قسمت هفدهم : پیاده روی اربعین
@ashoora_61
امام حسین (ع) هنگامی که می خواست از مکه به کوفه برود، این مذاکرات را با ام سلمه فرموده است، پس طبق این نقل ، مذاکرات فرضی بین امام و ام سلمه در مکه بوده نه در مدینه ، چون وقتی که آن حضرت از مدینه به مکه هجرت فرمود هیچ تصمیمی درباره مسافرت عراق نگرفته بود ، بلکه بعد از گزارش مساعد مسلم بن عقیل تصمیم گرفت از مکه به عراق برود و قبل از گزارش مسلم تصمیم داشت که اگر اوضاع کوفه مساعد نیست به عراق سفر نکند و از این رو وقتی که مسلم را فرستاد به وی دستور داد که اگر اوضاع کوفه مساعد نیست زود مراجعت کند( شهید جاوید ص۴۱۳-۴۱۴( با تلخیص)
جواب:
هیچ دلیلی مبنی بر حضور ام سلمه در مکه مکرمه وجود ندارد و به احتمال بسیار قوی این ملاقات در همان مدینه واقع شده است، بنابراین، پاسخ به این پرسش، متوقف بر دقت درونی به متن این روایت است، ام سلمه از زمان رسول خدا (ص) می دانست که امام حسین (ع) منجر به شهادت او خواهد شد و با مراجعه به تاریخ زندگانی امام حسین (ع) به خوبی روشن می گردد که آن حضرت در طول زندگانی خود آنگونه که در دوران خلافت یزید تحت فشار بوده،از سوی حاکمیت تحت فشار نبوده و او نیز با حاکمیت مخالفت جدی نکرده است، آن حضرت در زمان معاویه به دلیل صلح فی مابین امام حسن(ع) و معاویه ، سکوت اختیار کرد اما در زمان یزید بن معاویه ، از همان آغاز، یزید را لایق خلافت ندانسته و با او بیعت نکرده بود، ام سلمه از طریق رسول خدا (ص) می دانست که حرکت امام حسین(ع) از مدینه آغاز شده اما به عراق ختم خواهد شد، بنابر این طبیعی بود که ام سلمه در گفتگوهای خود با امام حسین(ع) از مقصد نهایی آن حضرت سخن به میان بیاورد و امام نیز این سخن را تائید نماید، همانگونه که نویسنده محترم خود درباره حدیث ام سلمه آورده است: قدر مشترک بین این روایات (نقل های مختلف با مضامین گوناگون از روایت ام سلمه) این است که درباره محل شهادت امام حسین(ع) پیش از وقت چیزی ، خاک یا غیر خاک به رسول خدا نشان داده شده و آن حضرت آن را یک دفعه یا مکرر نقل فرمودند واین مطلب از نظر مدارک تاریخی و حدیثی قابل تردید نیست( شهید جاوید ص۴۰۸)
@ashoora_61
شغل و اموال امام حسین علیه السلام ( قسمت سوم) :
یکی از راه های تامین معاش سیدالشهدا (ع) پذیرش هدایا و نذورات بود. بنابرگزارش های موجود حسنین (ع) با وجود دشمنی که با معاویه داشتند ،هدایای او را می پذیرفتند( قرب الاسناد ص۴۴) و امام حسین ( ع) این مبالغ را برای امور خانواده اش مصرف می کرد( الخرائج و الجرائح ج۱ص۲۳۸)
همچنین امام (ع) همچون امام حسن ( ع) از لباس های فاخر و گران بها استفاده می کرد.گفته شده امام پنج قطعه لباس قبل از شهادت به محمدبن بشر حضرمی داد تا فدیه آزادی فرزندش کند.این نقل دلالت بر با ارزش بودن این لباس ها دارد.( بحارالانوار ج۴۴ص۳۹۴)
@ashoora_61
عاقبت جنایتکاران کربلا .... قسمت سیزدهم :
زید بن رقاد
زید بن رقاد از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود که در به شهادت رساندن عباس بن علی (ع) و عبدالله بن مسلم بن عقیل(ع) نقش بسزا داشت.ابومخنف از زید بن رقاد نقل می کند که او گفت: من،جوانی از آنان را با تیر زدم، در حالی که او دستش را به پیشانی اش گذاشته بود که مانع اصابت تیر شود.پس کف دستش را به پیشانی اش چسباندم و نتوانست دستش را از پیشانی اش جدا کند؛ گفته شده مراد او عبدالله بن مسلم بن عقیل بود. بعدها در قیام مختار،سپاه ابن کامل،او را تیرباران و سنگباران کردند و جسدش را در حالی که آخرین نفس هایش را می کشید ،سوزاندند.
مقاتل الطالبین ص۹۰
تاریخ طبری ج۵ص۴۵۳
انساب الاشراف ج۳ص۴۰۹
@ashoora_61
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش های ۲۶ تا ۲۸: گفتگوهای امام حسین علیه السلام با سه شخصیت مهم
گفتگو با بُحَیر بن شداد:
در منزل ثعلبیه، بحیر بن شداد که از اهالی ثعلبیه بود به همراه برادرش نزد امام حسین(ع) رفتند، در حالی که حضرت پیراهنی زرد رنگ بر تن داشت که درسینه او جیبی داشت، برادر بحیر به امام حسین (ع) گفت: من برای تو می ترسم،اما امام حسین(ع) با تازیانه ای که در دست داشت برخورجین پشت سر خود زد و فرمود: این ، نامه های سرشناسان شهر است.
الطبقات الکبری ج۱ص۴۵۷حدیث ۴۴۰
گفتگو با بَعثَر فَقعَسی:
در میان راه، بَعثَر که از شعرای عرب در زمان خود بود با امام حسین (ع) دیدار کرد، امام حسین (ع)درباره مردم کوفه از او پرسید اما در جواب گفت: به راستی که مردم عراق پیمان شکن و فریبکارند.
انساب الاشراف ج۱۱ص۲۰۴
نامه عبدالله بن جعده بن هبیره:
عبدالله نامه ای به امام حسین(ع) نوشت که توسط فرزندش عون در نزل ذات عرق به دست امام حسین (ع)رسید، او در این نامه از امام حسین(ع) خواسته بود تا از مسیری که آمده بازگردد اما امام حسین(ع) پاسخ نامه او را نداد.
انساب الاشراف ج۳ص۳۷۷
@ashoora_61
هنگامی که به مردم مدینه خبر رسید که امام حسین (ع) قصد خروج از مکه را دارد ، عبدالله بن جعفر درنامه ای برای او نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان به حسین بن علی از عبدالله بن جعفر ، اما بعد، تو را به خدا سوگند می دهم که از مکه بیرون نروی ، زیرا من از این کار که تصمیم گرفته ای ، بیمناکم که مبادا از بین بردن خود و خاندانت را درپی داشته باشد، چون اگر تو کشته شوی ، بیم دارم که نور زمین ، خاموش شود، چرا که تو روح هدایت و امیر مومنان هستی ،پس در رفتن به عراق شتاب مکن تا من از یزید و همه بنی امیه برای تو ، دارایی، فرزندان و دودمانت امان بگیرم، والسلام؛ و امام حسین(ع) در جواب او نوشت : اما بعد ، نامه ات به من رسید و آن را خواندم و آنچه یاد آور شده بودی ، دریافتم، تو را خبر می دهم که جدم رسول خدا(ص)را در خواب دیدم که مرا فرمان داد که در پی آن باشم چه به سودم باشد و چه به زیانم ، ای پسر عمو ،به خدا سوگند، اگر در سوراخ جانوری از جانوران زمین نیز باشم ، مرا بیرون می آورند و می کشند، عمو زاده ، به خدا سوگند ، آنان بر من ستم روا خواهند داشت چنان که یهود در روز شنبه ستم کردند، والسلام.
الطبقات الکبری ج۱ص۴۴۷/ الفتوح ج۵ص۶۷/ مقتل خوارزمی ج۱ص۲۱۷/ تاریخ الاسلام ذهبی ج۵ص۹
@ashoora_61
تاریخ به کارگیری((اما بعد))در نامه نگاری ها:
عبدالحی کتانی از شمس سفارینی در شرح منظومه الاداب نقل می کند که به کاربردن ((امابعد))در خطبه ها ومکاتبات مستحب است ، چرا که رسول خدا(ص)این کار را می کرد و در روایتِ سی وپنج یا چهل صحابی در نقل خطبه ها ، این کلمات بکار رفته است ، بنابر این امیران سریه ها و نیز فرمانروایانی که مسلمان شده بودند در خطاب به رسول خدا (ص)، اول نام او را می بردند ، سپس نام خود را با ستایش و ثنای حضرت و پس از((اما بعد)) بیان مقصود می نمودند و با سلام نامه را ختم می کردند( التراتیب الاداریه ص۷۶) بنابر این، استعمال این واژه در نامه نگاری ها بیشتر به دلیل سنت و سیرت رسول خدا (ص)بوده است.
@ashoora_61
ای خفته در مزار سر از خاک کن برون
احوال چاکران تو بعد از تو در هم است
@ashoora_61
۲۲ ذی الحجه سالروز به شهادت رسیدن میثم تمار در سال ۶۰ هجری است یعنی ۱۸ روز پیش از واقعه جانسوز عاشورا .
وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا
@ashoora_61
حبیب بن مظاهر و میثم تمار :
شيخ كشّى از فضيل بن زبير روايت كرده است كه: ميثم تمّار كه از خواصّ اصحاب أميرالمؤمنين عليه السّلام بود، بر روى اسبى سوار بود. در اين حال حبيب بن مظاهر اسدى هم از طرف مقابل بدين سو مىآمد. و در محلّى كه جمعى از بنى اسد در مجلس خود نشسته بودند به هم رسيدند. و با يكدگر بهطورى نزديك با هم به گفتگو پرداختند كه گردنهاى اسبانشان به هم رسيد؛ در اين حال حبيب گفت:
فَكَأنّى بِشَيْخٍ أصْلَعَ ضَخْمِ الْبَطْنِ يبيعُ الْبِطّيخَ عِنْدَ دارِالرِّزْقِ، قَدْ صُلِبَ فى حُبِّ أهْلِ بَيْتِ نَبيِّهِ، وَ يبْقَرُ بَطْنُهُ عَلَى الْخَشَبَةِ.
«گويا من دارم مىبينم پيرمردى را كه شكمش بر آمده و جلوى سرش مو ندارد، و در كنار دار الرّزق شغلش خربزهفروشى است؛ كه وى را به جرم محبّت اهل بيت پيغمبرش بر دار كوبيدهاند و بر روى چوبه دار، شكمش شكافته شده است.ميثم در پاسخش گفت:
وَ إنّى لأعْرِفُ رَجُلاً أحْمَرَ لَهُ ضَفيرَتانِ، يخْرُجُ لِنُصرَةِ ابْنِ بِنْتِ نَبيِّهِ فَيُقْتَلُ وَ يجالُ بِرَأسِهِ فى الْكوفَةِ.
«و من مىشناسم مردى سرخ چهره را كه گيسوانش از دوسو بافته شده است؛ او براى يارى پسر دختر پيغمبرش خروج مىكند و كشته مىشود، و سرش را در محلاّت و كوى و برزن كوفه براى تماشاى مردم مىگردانند.»
اين بگفتند و از يكدگر جدا شدند. اهل مجلس با هم گفتند: ما دروغگوتر از اين دو مرد كسى را نديدهايم!
هنوز اهل مجلس از جاى خود برنخاسته بودند كه رُشيد هجرىّ به سراغ آن دو آمد و از اهل مجلس پرسيد: آن دو نفر كجا هستند؟! گفتند: از هم جدا شدند. و ما از آن دو شنيديم كه چنين و چنان مىگفتند.
رشيد گفت:
رَحِمَ اللَهُ مَيْثَمًا؛ أنْسَى: وَ يزادُ فى عَطآءِ الَّذى يجىءُ بِالرَّأسِ مِأةُ دِرْهَمٍ! ثُمَّ أدْبَرَ.
«خدا ميثم را رحمت كند؛ فراموش كرد بگويد: به آنكس كه سر را در كوفه مىآورد، يكصد درهم به عطاى او از بيت المال كه پيوسته به او مىدهند، زياد مىنمايند! اين بگفت و پشت كرد و بازگشت.»
آن جماعت مجلس گفتند:
هَذا وَ اللَهِ أكْذَبُهُمْ!
«سوگند به خدا اين دروغگوترين آنهاست!»
سپس گفتند كه:
وَ اللَهِ ما ذَهَبَتِ الأيّامُ وَ اللَيالى حَتَّى رَأيْنا مَيْثَمًا مَصْلوبًا عَلَى بابِ دارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ، وَ جىءَ بِرَأسِ حَبيبِ بْنِ مَظاهِرٍ وَ قَدْ قُتِلَ مَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ؛ وَ رَأيْنا كُلَّ ما قَالوا!
«سوگند به خدا روزها و شبها سپرى نشدند مگر اينكه ديديم ما كه: ميثم را در خانه عمرو بن حريث به دار زدهاند، و سر حبيب بن مظاهر را كه در كربلا با حسين عليه السّلام شهيد شده بود به كوفه آوردند؛ و هر چه را كه آن سه نفر گفتند، ما خود با ديدگانمان ديديم!»
رجال کشی ص۶۹
@ashoora_61
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
مَن أرادَ اللّه بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلام و حُبَّ زیارَتِهِ.
کسى که خدا خیرخواه او باشد، محبّت حسین (علیه السّلام) و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد.
بحار الأنوار، ج ۹۸ص. ۷۶
@ashoora_61
هدایت شده از عاشورا پژوهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابن قولویه ( ۳۶۸ق) به اسنادش از امام صادق علیه السلام نقل می کند :
گروهی از بندگان هستند که در روز قیامت در زیر عرش درباره حسین گفتگو میکنند. به آنها گفته می شود که وارد بهشت شوید و از نعمت های آن استفاده کنید. اما آنها وارد نمی شوند ؛حورالعین برای آنها پیغام می فرستند که ما مشتاق شماییم اما آنها سر بلند نمیکنند تا اینکه ملائکه می آیند و آنها را بشارت می دهند که در نزدیکی حسین منزل دارند از شوق شنیدن این خبر وارد بهشت می شوند.
کامل الزیارات باب ۲۶ حدیث ۲۱۹ص۱۶۸
عبدالله بن جعفر بن ابیطالب که با کنیه ابو جعفر و ابو حفص نیز شناخته می شود( التحفه اللطیفه ج۲ص۲۵) اولین نوزادی بود که در سرزمین حبشه از اسماء بنت عمیس به دنیا آمد، او به همراه حسنین(ع)، عبدالله بن عباس جزء افرادی بوده اند که قبل از بلوغ با رسول خدا (ص) بیعت کردند( المجدی ص۵۰۸/ الاصابه ج۳ص۱۷۰)در روز شهادت جعفر بن ابیطالب در جنگ موته، رسول خدا به خانه او رفت و دست های خود را به دور فرزندان جعفر حلقه کرد و گریست و سپس فرمود: عبدالله در خلقت و خصلت شبیه من است،آن گاه در حق آنان دعا کرد و فرمود: پروردگارا برای جعفر ذریه ای نیکو قرار ده و به معامله ی عبدالله برکت عطا کن، پس از آن خطاب به آنان فرمود: من در دنیا و آخرت ولی شما هستم( الطبقات الکبری ج۳ص۳۷) روزی رسول خدا ، عبدالله را دید که با گل چیزی درست می کرد، به او فرمود: چه میکنی؟ عبدالله گفت: چیزی درست می کنم و می فروشم و با پول آن خرما می خرم و می خورم ، رسول خدا(ص) در حق او دعا کرد و فرمود: خداوند به معامله ی عبدالله برکت عطا کند، عبدالله می گوید: از آن به بعد من چیزی نخریدم مگر در آن سود بردم( الاصابه ج۴ص۲۸۰)عبدالله بن جعفر در میان منابع به فردی کریم و سخاوتمند و حلیم مشهور بوده است،نقل شده است، نصیب که غلامی سیاه بود در مدح عبدلله شعری سرود،عبدالله به عنوان پاداش به او شتر و اسب و لباس به همراه درهم و دینار داد ، به عبدالله بن جعفر گفتند: به این سیاه این مقدار عطا می کنی؟ عبدالله در جواب آنها گفت: اگر او سیاه است اما شعرش سفید است( استیعاب ج۱ص۲۵۶) و همچنین نقل شده است که مردی شکر وارد مدینه کرد و کسی از او نمی خرید، خبر به عبدالله بن جعفر رسید، به خادمش گفت: همه را بخر و بگذار هرکس از مردم که می خواهد از آنها ببرد( التراتیب الاداریه ص۲۴۳) عبدالله بن جعفر با زینب کبری (س) ازدواج نمود و کاتب امیرالمومنین علی (ع) نیز به شمار می آمد( تجارب الامم ج۱ص۵۴) همچنین امیرالمومنین (ع) در اواخر عمر ، برخی شب ها را در خانه او افطار می نمود( الخرائج و الجرائح ج۱ص۲۰۱) عبدالله بن جعفر را می توان جزء شیعیان و مریدان اهل بیت (ع) بشمار آورد که از هیچ موقعیتی برای بسط فضائل اهل بیت کوتاهی نکرده است،در روایتی وارد شده است که عبدالله بن جعفر در جواب معاویه بن ابوسفیان که به او گفته بود ، تو پسر ذوالجناحین و سرور بنی هاشم هستی ، گفت: هرگز ، سرور بنی هاشم حسن و حسین هستند و در این باره هیچ کس با آن دو ستیز ندارد( شرح نهج البلاغه ج۳ص۳۱۶) همچنین هنگامی که دو فرزندش عون و محمد در کربلا به همراه حسین بن علی (ع) به شهادت رسیدند ، مردم برای تسلیت به خانه اش می آمدند ، یکی از نزدیکان او به نام ابوالسلاس گفت: مصیبتی که دیده ایم ، از جانب حسین (ع) به ما رسیده است، عبدالله بن جعفر با شنیدن این حرف او را با کفش زد و به او گفت: ای پسر زن بد بو ، آیا به حسین (ع) چنین چیزی می گویی؟ به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر می بودم ، دوست می داشتم که از او جدا نشوم تا همراهش کشته شوم ، به خدا سوگند آنچه دلم را به مصیبت دو فرزندم سبک می گرداند این است که در راه از خودگذشتگی برای برادر و پسر عمویم حسین و پایداری در کنار او کشته شده اند، سپس به افراد حاضر در مجلس رو کرد وگفت:خدا را بر شهادت حسین می ستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین را یاری رسانم ، دو پسرم او را یاری دادند( تاریخ طبریج۵ص۴۶۶/ الارشاد ج۲ص۱۲۴) عبدالله بن جعفر در سن نود سالگی در مدینه دیده از جهان فرو بست، منابع در سال وفات او اختلاف دارندکه سالهای 80،84،85،90از جمله آنها است( سیر اعلام النبلا ج۴ص۵۲۵).
@ashoora_61
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت جنایتکاران کربلا .... قسمت چهاردهم : سنان بن انس:
طبری از پیرمردی از نخع نقل می کند که حجاج گفت: هر که گفتاری دارد، برخیزد . عده ای برخاستند و چیزهایی گفتند. سنان بن انس نیز برخاست و گفت: من ،قاتل حسینم.
حجاج گفت: چه گرفتاری خوبی!
او به منزلش بازگشت و زبانش بند آمد و دیوانه شد. می خورد و جایش را خیس می کرد.
تاریخ طبری ج۱۱( المنتخب من ذیل المذیل ) ص۵۲۱ / تاریخ دمشق ج۱۴ص۲۳۱
طبری از ابوعبدالاعلی زبیدی نقل می کند که : مختار، سنان بن انس را که مدعی کشتن حسین (ع) بود،خواست و دید که او به بصره گریخته است. پس خانه اش را خراب کرد.
تاریخ طبری ج۶ص۶۵/ البدایه و النهایه ج۸ص۲۷۲
@ashoora_61
.
راز حجرهٔ عجیب آیتالله شیخ عبدالرّحیم قمی در کربلا
.
مرحوم شیخ عبدالرّحیم قمی را میشناختم. او بسیار خوب بود. در مدرسهٔ حسنخان کربلا حجره داشت؛ آن حجره هم حجرهٔ عجیبی بود. معروف بود که آنجا محلّ افتادن حضرت سیّدالشّهداء - علیه السّلام - از اسب بر روی زمین بوده است!
کسی از طلّاب حاضر نمیشد در آن حجره زندگی کند. علّتش هم این بود که نیمهٔ هرشب، صدای ضجّه، گریه و نوحه در آنجا به گوش میرسید؛ بدون آنکه کسی در آنجا دیده شود!
ولی مرحوم شیخ عبدالرّحيم قمی در آن حجره استقرار یافت. هرشب وقتی صدای نوحه و گریه بر امام حسین - علیه السّلام - را در آن حجره میشنید، او هم برمیخاست و همنوای با ایشان میشد، و خودش هم نوحه و روضه و چند بيت شعر در عزای حضرت اباعبدالله الحسین - علیه السّلام - میخواند. وقتی چنین میکرد، دیگر صداها خاموش میشد.
شیخ عبدالرّحیم قمی اجازه نمیداد کسی در آن حجره شوخی و خنده کند، و اگر کسی رعایت نمیکرد، او را با عصای خود از حجره بیرون میراند!».
.
نقل توسط مرحوم حاج محمّد علامه/تهران، ۱۳۵۴ش
@ashoora_61
پیرامون علت عدم حضور عبدالله بن جعفر در واقعه کربلا میان محققان اختلاف دیدگاه ارائه شده است که به آنها اشاره می شود:
۱: دیدگاه شیخ جعفر نقدی :
محق ارجمند شیخ جعفر نقدی در کتاب زینب الکبری (س) بر این نظر رفته است که علت عدم خروج عبدالله بن جعفر به همراه املم حسین (ع) به دلیل نابینایی او بوده است( زینب الکبری ص۸۷) این احتمال را هیچ یک از منابع که دقت در ضبط و ثبت احوالات شخصی افراد داشته اند،تایید نمی کنند و در هیچ نقلی وارد نشده است که عبدالله بن جعفر نابینا بوده و این امر او را از همراهی امام حسین(ع) بازداشته است و این احتمال تنها یک حدس تاریخی است.
۲: گروهی از محققان:
برخی از محققان می نویسند: عبدالله بن جعفر که در آن زمان حدود هفتاد سال سن داشته است، از آمادگی لازم برای شرکت در این حرکت را نداشته است و سالخوردگی و پیری مانع از حضور او در واقعه عاشورا شده است( تحقیقی در نهضت عاشورا ص۳۴) این نیز تنها یک حدس است، چرا که امکان دارد یک فرد در همین سن و یا حتی بیش از آن به راحتی و با قدرت به مبارزه بپردازد و وارد میدان نبرد شود و این امکان نیز وجود دارد که فرد دیگری در این سن ناتوان و رنجور باشد، بنابر این در باره عبدالله بن جعفر نمی توان هیچ کدام از احتمالات را تقویت نمود و منابع تاریخی نسبت به این امور مطلبی را عنوان نکرده اند، مضافا بر اینکه افرادی چون حبیب بن مظاهر،مسلم بن عوسجه و انس بن حارث نیز که در همین سن و یا بیشتر آن بودند در کاروان حسینی حضور داشتند.
۳: محقق ارجمند عبدالرضا عرب:
برخی دیگر با طرح این احتمال که با خروج امام و دیگر بزرگان بنی هاشم از مدینه ممکن بود دشمنان توطئه ای برای نابودی بنی هاشم نمایند،بر این دیدگاه هستنئد که عبد الله بن جعفر با داشتن ماموریت از طرف امام در مدینه ماند تا از خطر احتمالی پیشگیری نمایند( مقاله عبدالله بن جعفر و قیام کربلا ،فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش شماره ۲۱ص۱۵۶) فارغ از اینکه این ماموریت را هیچ یک از منابع تایید نمی نماید و تنها به عنوان یک احتمال بوده که نمی توان برای آن مستندی ارائه داد،بسیاری از بزرگان و فرزندان امیرالمومنین علی (ع) در مدینه حضور داشتند افرادی چون عبدالله بن عباس، محمد بن حنفیه، عمر بن علی که از موقعیت اجتماعی مطلوبی نزد بنی هاشم و جامعه مدینه برخوردار بودند، هر چند اگر بتوان قرینه ای بروجود توطئه هنگام خروج امام حسین(ع) از حجاز و خطر جانی و مالی برای بنی هاشم در مدینه، در میان منابع یافت شود، این احتمال از دیگر احتمالات از قوت بیشتری برخوردار است ولی دلیل نقلی و گزارش تاریخی آن را تایید نمی نماید.
ادامه دارد......
@ashoora_61
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی رو که دوست داری تو قلبت زندگی می کنه.
تو را دوست دارم ( ای حسین) چرا که ضربان قلبم از آن توست.
@ashoora_61
۴: دیدگاه استاد پیشوایی:
برخی از محققان به استناد به گزارشی از طبری( تاریخ طبری ج۵ ص۳۸۸) و امان گرفتن عبدالله بن جعفر از عمرو بن سعید بن عاص والی مکه برای امام حسین(ع) اصل این اقدام را تامل بر انگیز دانسته اند و چنین اقدامی را گامی فراتر از مشاوره و خیر خواهی دانسته و به نوعی تعیین تکلیف برای امام و مخالفت با نظر ایشان می دانند، و در صدد این معنا هستند که عبدالله بن جعفر با حرکت امام حسین(ع) مخالف بوده است. بنابراین، دو احتمال را مطرح می نمایند که یا امان خواهی او از بنی امیه یک دروغ تاریخی است و یا در بصیرت و درایت سیاسی عبدالله بن جعفر تردید وجود دارد( تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا (ع) ج۲ص۵۲۴).
فارغ بررسی سندی نقل طبری می توان در این وجه ، سه صورت را احتمال داد:
الف:گزارش امان خواستن عبدالله بن جعفر از عمرو بن سعید درست بوده اما نه با این گزارشی که طبری آورده است ،چرا که در این گزارش مضامینی جسارت آمیز و بی ادبانه نسبت به امام حسین (ع) وجود دارد که با شیوه رفتاری و منش اخلاقی و دلداگی عبدالله بن جعفر به اهل بیت (ع) همخوانی ندارد، بلکه تنها اصل این امان خواستن درست بوده و تفاصیل نقل شده دراین گزارش از دروغ های تاریخی و ساخته ی بنی امیه باشد، چرا که در این گزارش امام حسین (ع)را عامل تفرقه دانسته و هدایت او را از خدا طلب کرده است!
ب: امان خواهی درست بوده و این گزارش را با تفصیلش درست بدانیم؛ که اشکال پیشین در اینجا مطرح می گردد.
ج: اصل امان خواهی عبد الله بن جعفر را دروغ بدانیم؛ در واقع هم وجه اول و هم وجه سوم هر دو محتمل می باشند و نمی توان با قاطعیت درباره آنها نظر داد هرچند وجه اول به دلیل روحیه صلح طلبی عبدالله بن جعفر به ذهن نزدیکتر است.
۵: دیدگاه مختار:
عبد الله بن جعفر در دوران زندگانی خود، روابط خوبی با بنی امیه داشت، مورخان نقل کرده اند که معاویه سالیانه یک میلیون درهم مقرری برای او تعیین کرده بود و یزید در دوره خلافت خود این مقرری را تا دو برابر افزایش داد( انساب الاشراف ج۲ص۳۰۰) درواقعه حره رابط میان معترضان شهر مدینه و یزید بن معاویه بود( همان ج۵ ص۹۵)دور از انتظار نیست که این روحیه مصلحت اندیشی و صلح طلبی عبدالله بن جعفر و اینکه نمی خواسته وجه ی خود را میان بنی امیه از دست بدهد، موجبات این امر را فراهم کرده باشد، تا به همراه امام حسین(ع) راهی نشود؛ این احتمال نیز قابل مناقشه است، چرا که اگر عبدالله بن جعفر چنین محذوراتاجتماعی برای خود قائل بوده و نمی خواسته وارد جریانات ضد حکومتی شود، به چه دلیلی همسر خود{زینب کبری (س)}و دو فرزندانش را همراه امام حسین(ع) اعزام کرده و به این کار مباهات نموده است؟ مضافا بر اینکه مصلحت اندیشی و تعامل با حکومت جائر برای حفظ بنی هاشم و یا یاری رساندن به افرادی که توان مقاومت در برابر حکومت را ندارند برای افرادی چون عبدالله بن جعفر که وجه ی اجتماعی و مذهبی امامان شیعه و همچنین معذوریت آنها را نداشتند، با حفظ عقائد و باورهای دینی ، امری ممدوح و معقول به نظر می رسد؛ بنابر این در مجموع آنچه که گذشت به خوبی روشن می گردد که دلیل عدم حضور عبدالله بن جعفر در میان کاروان حسینی روشن و مشخص نیست و صورتهای مطرح شده دراین موضوع همگی خالی از اشکال نمی باشند.
@ashoora_61