eitaa logo
مسجد امام حسن عسکری ع
244 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
8.2هزار ویدیو
118 فایل
این کانال باهدف ترویج فرهنگ دینی اسلامی(مشاوره،تربیتی،احکام،اجتماعی،زندگی و.....)فعالیت میکند،لطفا مارا تبلیغ کنید، @masuodi ایدی مدیر جهت انتقادوپیشنهاد
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ سلام‌الله علیها ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @askari_masjed1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️زرشک رو به این روش درست کنید و از رنگ وطعمش لذت ببرین ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @askari_masjed1
🌷 🌷 .... 💕 🌷هميشه وقتی قرار بود بمباران بشود، قبلاّ آژير به صدا درمی‌آمد. پدافند‌ها آماده می‌شدند و برای امتحان، کمی شليک می‌کردند. مردم به پناهگاه‌ها می‌دويدند و بعد، هواپيما‌ها از راه می‌رسيدند. اما آن روز، اصلاّ از اين خبر‌ها نبود. پانزده فروردين سال ۱۳۶۵ بود. من و برادرم داشتيم توی حياط، دوچرخه سواری می‌کرديم. يک‌مرتبه ديدم شيشه‌ها خرد شدند و به زمين پاشيدند و پنجره‌ها از جا در آمدند. با تعجب برادرم را نگاه کردم و بعد دويدم طرف اتاق. پدر و مادر و خواهر‌‌هايم افتاده بودند روی زمين و پرده بزرگ پنجره، رويشان کشيده شده بود. 🌷روی پرده هم، پر از خرده شيشه بود. وقتی آن‌ها از زير پرده در آمدند، همه دويديم طرف زيرزمين. اما زيرزمين هم زياد امن نبود. سقف ترک خورده بود و گچ‌ها داشتند می‌ريختند. گرد و خاک زيادی همه‌جا را پوشانده بود و تازه آن موقع بود که صدای آژير بلند شد و بعد، ضدهوايی‌ها هم به صدا در آمدند. تا «سفيد» شدن وضعيت، در پناهگاه مانديم. سر پدرم شکسته بود و خون می‌آمد. وقتی بيرون آمديم، ديديم.... 🌷دیدیم محله شلوغ است. يکی گريه می‌کرد، يکی می‌دويد... امدادگر‌ها پدرم را بردند بيمارستان. بعد، پدربزرگ و مادربزرگم سر رسيدند. دويدم و گريه‌کنان خودم را انداختم به اغوش آن‌ها. آن‌ها مرا بردند خانه‌شان. دو ساعت بعد، پدرم با سر باند‌پيچي شده برگشت. من همه‌اش به انفجار فکر می‌کردم و به اين‌که چرا قبلش، آژير به صدا در نيامده است. مدتی بعد، همه چيز را فهميدم. آن روز، با موشک شهرمان را زده بودند. : آقای محمدمرتضی بادامی 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🍃🌱🍃🌱 ناب و زیبا 🌸🍂🍃🍁🍃🌸🍃🍂🍁 🍂 🍃🌸بزرگمهر وزیر دعوی دانستن زبان حیوانات می کرد و انوشیروان منتظر فرصتی بود تا صدق آن را معلوم کند. تا روزی که با هم برای گشت و گذار رفته بودند و پادشاه بر کنگره خرابه ای دو جغد کنار هم نگریست و با تمسخر از وزیر خواست که برود و ببیند چه می گویند. بزرگمهر نزد جغدها رفت و بعد از لحظاتی برگشت و گفت: قربان یکی از جغدها پسری دارد و نزد جغد دیگر که دختر دارد به خواستگاری آمده.🌸🍃 جغد صاحب دختر صد خرابه مهریه طلبید و جغد صاحب پسر به او گفت: اگر زمانه چنین و سلطان زمان نیز همین باشد به عوض صد خرابه، هزار خرابه پشت قباله دخترت اندازم. 🍃گر مَلک این باشد و این روزگار 🍃زین ده ویران دهمت صد هزار ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @askari_masjed1
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"به وقت خواندن دعای فرج" (با صدای دل نشین علی فانی) 🌸 بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است... اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الاَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِدَّةِ والرَّخاءِ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اُولِي الاَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ. 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹 🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🍃 @askari_masjed1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا