eitaa logo
کانــال رسمــــــی اندیشـــــکـده اسمــــــا
919 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
14.6هزار ویدیو
108 فایل
اندیشکده اسما @asmaandishkade ارتباط با آدمین @AK00TA
مشاهده در ایتا
دانلود
21.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون تعارف با مادر کیان عزیزمون 😑 🔻بس کنید خانم، شما تنها مادر داغدار این سرزمین نیستید. 🇮🇷کانال اندیشکده اسما 🇮🇷👇 @asmaandishkade
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۴۶ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ رساله رو به پایان بود. نشاط روزهای اول را نداشتم. هیدرون هم حال من را داشت. ترس بی‌نشان هر دوی ما را در چنگال می‌فشرد. هیدرون و من نمی‌توانستیم کنجکاوی و نگرانی خود را از وضعیت نا آشنا که در انتظار ما بود پنهان کنیم. نامه‌ای به خانواده ام نوشتم. از هیدرون گفتم و از ازدواجی که قرار بود به انجام برسد. از آن روز به بعد انتظار کشنده تر شد. انگار آزمون دشوار دیگری در انتظار ما بود. در آن اغتشاش هولناک تنها یک کلمه صفحه سفید نامه می توانست ما را آرام کند. از وقتی نامه را پست کرده بودم خواب شبانه نیز بر من حرام شده بود. بارها در نیمه‌های شب از خواب می‌پریدم و در تاریکی قدم می‌زدم و هی با خودم کلنجار می‌رفتم. - زنگ خطر. - زنگ خطر؟ چند بار در عمرم این صدا را شنیده بودم؟ - هیچ ... اصلا خطری نبود که صدایش را بشنوم. شاید بود و من نشنیده بودم. - حالت چه طور است اسی؟ حالت خوب است؟ انگار چیزی به جز تکرار این جمله نمی‌دانست. من بی‌هوده در تلاش بودم اطمینان او را جلب کنم. - آره آره تو چه طوری؟ تو چه طوری؟ هرگز از زبان هیدرون کلمه ای حاکی از تأسف و یا گلایه ای از دشواری های زندگی اش نشنیدم. این خود رنج بزرگی بود. با گذشت روزها طاقت من بیش از همیشه طاق شده بود. جواب نامه به زودی می‌رسید. جواب نامه ام سر شب موقعی که تازه سر میز غذا نشسته بودم به دستم رسید. ابتدا نفهمیدم چند بار از سر آن را خواندم. آشفتگی ام به حدی بود که نامه را رو میز می‌گذاشتم و دوباره برمی‌داشتمش. احساس می‌کردم در تاریکی نشسته ام. روشنایی لامپ به نظرم ضعیف می آمد. نوشته‌ها در مقابل چشمانم کج و معوج می‌شدند. حال خوبی نداشتم. نمی دانستم در کجای زندگی ایستاده ام. یکبار همه چیز دنیا به نظرم گیج کننده و بی‌هوده آمد. بیشتر از یک ساعت همان طور ماندم. بعد سعی کردم به زور بخندم بلکه حرفی بزنم اما غیر ممکن بود. همان طور وامانده و بیچاره و فلج مثل مجسمه رو صندلی میخکوب شده بودم. دوست داشتم گریه کنم ولی حتی یک قطره اشک رو گونه هایم سرازیر نشد. از لوس بازی بدم می‌آمد. هیچ وقت بچه ننه و عزیز دردانه نبودم. تو خانواده‌های ما پایین شهری‌ها که مدام به فکر بدبختی شان هستند این چیزها رسم نبود. احساس کردم چیزی داخل پاکت نامه باقی مانده است. تکانش دادم. عکس شش در چهار سیاه و سفید دختر جوانی از آن افتاد. او همسر آینده من بود. نامه به دست نشستم رو تخت و آن بیرون از پنجره سقف آسمان زغالی رنگ را نگاه کردم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🍂 اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۴۷ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ نجف غلغله بود. خیابان‌هایش پر از سواره و پیاده. فیاتم را جلو مغازه‌ای پارک کردم. تو خیابان شلوغ میان چرخ دستی‌ها و بساط مغازه دارها قدم زدم. همه‌شان در حال جابه جا کردن و چیدن میوه ها و برق انداختن آنها بودند. یک رقابت بی‌سر و صدا. گاه صدای نخراشیده یکی از فروشنده ها بلند می‌شد - آی ،خواهر آی برادر خوبش را دارم. همه اش یک دینار، ارزان ارزان. انبه را دست بزن ببین چیه سیب‌ها را نگاه کن. تازه از درخت چیده اند. به آسمان نگاه کردم. تا غروب وقت زیادی مانده بود. پا تند کردم به طرف ماشین‌ام. زنم از پنجره سر بیرون کرده بود و خیره زنهای چادر به سر را نگاه می‌کرد. انگار تا آن روز چادر عربی ندیده بود. نگاهش که به نگاه من افتاد سر برگرداند و سیخ نشست روی صندلی. طولانی بودن سفرمان خسته اش کرده بود. ایتالیا و یوگوسلاوی و بلغارستان و آتن و ترکیه را پشت سر گذاشته بودیم. آخرین مقصد قبل از ایران عراق بود. سر راه باید زیارتی می‌کردم و به خدمت آیت الله خمینی می‌رسیدم. باید گزارشی از کارهایم به ایشان می‌دادم. گزارش اقامت هشت ساله ام در آلمان و انجمن اسلامی گیسن را در چند ورقه نوشته بودم. خانم سرش را فرو برده بود تو شانه ها به حالت عصبی پیراهنش را صاف و صوف می‌کرد. دست دراز کردم و بسته کاغذها را برداشتم. زیر چشمی نگاهم کرد و ابرو درهم کشید. بی حرف به راه افتادم. آبمان توی یک جوی نمی‌رفت. از همان روز اول ازدواجمان خط‌هایمان از هم جدا بود. مثل خط‌های ریل قطار. نزدیکی‌های محله ای که امام در آنجا اقامت داشت ایستادم. مانده بودم داخل کدام یک از کوچه‌ها شوم. همه شان شبیه هم بودند. ساختمانهای کوتاه و پس‌قد. با دیوارهای آجری و خشتی، پر از ترک و شکستگی. شماره کاشی‌هایشان لب پر بود. بعضی هایشان اصلا کاشی نداشتند. رد یکی از کوچه ها را گرفتم و تا وسط‌اش رفتم. سرگردان سر جایم ایستادم. زنها با چشم‌های سیاه‌شان زل‌زل نگاهم می‌کردند. بچه ها صاف توی صورتم خیره شده بودند. چند بار دهان باز کردم که از یکی آدرس بپرسم اما دهانم را انگار دوخته بودند. برگشتم سر جای اولم دست‌های شیخ با دشداشه های سفید چون برف و عقال‌های تاب خورده‌شان از کنارم گذشتند. به دنبال‌شان راه افتادم. لهجه غلیظ عربی‌شان جلو رفتنم را گرفت. شنیده بودم شیخ های ایرانی تو نجف زیاد هستند. چشم چرخاندم تا یکی از آنها را پیدا کنم. گوش تیز کردم. یک کلمه فارسی هم نشنیدم. جلوی اولین شیخی را که از کنارم می‌گذشت، گرفتم. دست و پا شکسته سلامی کردم و اسم امام را گفتم. صورت سیاه و گنده اش از خنده پر شد. چشم های درشتش برق زد و سر و پایم را ورانداز کرد. بی هیچ تعارفی دست سنگینش را رو شانه ام گذاشت. عین‌هو یک بوکسور قوی بود. دوباره اسم امام را آهسته گفتم. انگار اسم ممنوعه‌ای را می‌گفتم. دست از شانه ام برداشت و نگاهی به دور و برش انداخت و با خنده گفت: آدرس خانه آقا را از یک وجب بچه هم می‌پرسیدین او را نشانت می‌داد. همه می‌شناسند. حالا چرا آهسته حرف می‌زنی؟! از فارسی حرف زدنش جا خورده بودم. فقط لهجه خوزستانی داشت. - همین طوری .... شاید از خستگی . انگشت اشاره و گنده‌اش را به طرف خانه ای که فقیرتر از بقیه خانه‌ها به نظر می‌رسید گرفت. دیوارهای کاه‌گلی اش از دور به چشم می‌زد. نفس بلندی از سر آرامش کشیدم و دست شیخ را فشردم. خنده نمکینی تو صورتش پهن بود. چنان تند قدم برمی‌داشتم که انگار یک دسته مأمور امنیتی به دنبالم بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🍂 اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 یکی از شگفت‌آورترین موجودات و باورنکردنی‌ترین حقایق خلقت را ببینید و خداوند را بهتر ستایش کنید ⁉️ آیا میدانستید، دانشمندان جانورشناس با میکروسکوپ‌های مجهز دریافته‌اند که: ⏱ با اینکه وزن پشه یک‌ در هزارم گرم هست 👁 در سرش صد چشم 🫀 در سینه‌اش دو قلب 🦷 در دهانش ۴۸ دندان وجود دارد 🌡 همه‌چیز را با دستگاه حرارتی خود میبیند 📖 و از همه شگفت‌تر چیزی است که قرآن به آن اشاره کرده... 🦟 منبر نوین 🦟 اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کشیش ارشد آمریکایی: رفتن به کربلا برای همه واجب است. ⭕️ اگر تا به حال کربلا نرفته‌اید، همین الآن برای رفتن به آنجا برنامه‌ریزی کنید. 🔰 صحبتهای «کِنِث جی. فلاورز» کشیش ارشد کلیسای دترویت درباره تجربه‌اش از زیارت حرم حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
14.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قوم خودبرتر بین! اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
هدایت شده از اکبر
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀لایحه و عفاف یک تله فرهنگی است! ♦️دکتر مهدی جمشیدی (عضو هیات علمی دانشگاه):لایحه حجاب و عفاف در صورتی که هست، یک باتلاق برای حجاب است چون از جنبه‌هایی فرصت و مجال قانونی برای اعمال خلاف حجاب و عفاف فراهم کرده است. ♦️نمی‌گویم قصد نویسندگان لایحه این بوده، ولی نتیجه همین شده که گفتم، و تعجب می‌کنم از اینکه لایحه، از دولت و قوه قضائیه هم گذشته است، انتظار ما بیش از اینها بود. اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
به می سجاده رنگین کن گَرَت پیر مُغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ به می سجاده رنگین کن ] سجاده را با می آراسته کن، یعنی اگر یک پیر حتی به تو گفت: سجاده ی خود را با شراب(آب انگور نجس) آلوده کن، نتنها آلوده نمی شود بلکه رنگین و زیبا می شود [ پیر ] مرشد، راهبر [ مغان ] می فروشان جمع مغن(می فروش) که در اینجا مقصود اولیای خدا است که به پیروان خویش باده ی معرفت می دهند [ سالک ] سالک به کسی گفته می شود که دارد راهی را طی می کند یا راهی را طی کرده که در در اینجا معنای ثانی مقصود است [ پیر مغان ] پیر پیران، پیر اولیا که مصداق واقعی آن انبیاء و أهل بیت هستند. مغان انبیاء می شود و پیر مغان اهل بیت می شوند. ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ می گوید: اگر پیر مغان(آن انسان های کامل و معصوم) هر چه گفتند، ولو در نگاه تو خلاف عقل و شرعی باشد که تو می فهمی، باید تسلیم باشی: یعنی اگر به تو گفت: بجای اینکه گلاب به سجاده بپاشی، شراب بپاس، باید چشم بگویی چون پیر مغان است و او از هر خطا و لغزشی معصوم است. مولوی این حقیقت را پیش از حافظ خیلی روان تر بیان کرده و می گوید: - «چون گرفتت پیر هین تسلیم شو» اگر کسی را بعنوان مراد و مرشد انتخاب کردی باید در مقابل آن تسلیم محض باشی - «همچو موسی زیر حکم خضر رو» درست مثل موسی که تابع خضر بود - «صبر کن بر کار خضری بی نفاق تا نگوید خضر رو هذا فراق» هرچه گفت بگو: چشم وگرنه اگر چشم نگویی بین تو و او جدایی می افتد - «گرچه کشتی بشکند تو دم مزن» - «گرچه طفلی را کشد تو مو مکن» گناه، گناه است و تفاوتی ندارد که سوراخ کردن کشتی باشد یا آب شراب ریختن بر سجاده باشد، ولی او سالک است و راه را رفته است و از این رو باید تسلیم بود. یعنی از معصوم پیروی کن، گرچه با عقل شما جور در نیاید چون آنها سالک اند و این را راه طی کرده اند و همه ی راه و رسم ها را بخوبی می دانند. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
1_1060154224.mp3
زمان: حجم: 1.39M
اذان شهید باکری.. به افق دلهای بیقرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲🌾🌾 حی علی الصلاه التماس دعا🌹 🌴💎💢💎🌴 @asmaandishkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق عليه ‏السلام: يَفْقِدُ النّاسُ إمامَهُم فيَشْهَدُ المَوْسِمَ فيَراهُم و لا يَرَوْنَهُ؛ مردم امام خود را مى‏ جويند و نمى‏ يابند، ولى آن حضرت در موسم حجّ حاضر مى ‏شود و مردم را مى‏ بيند اما آنها او را نمى‏ بينند. كمال الدين: ۳۴۶/۲۳ اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این مادرشهید به تنهایی یک رسانه تمدن ساز است. آن عکس فرزند دلبندش نیست، بلکه بیرق تمدن سازی ونقش آفرینی زن شیعه در روزهای سخت جنگ بر علیه حیای زن ایرانی است. اندیشکده اسما در ایتا👇 @asmaandishkade اندیشکده اسما در بله👇 ble.ir/join/YzBkN2ExM2