eitaa logo
عصرانه (تقی شجاعی)
231 دنبال‌کننده
895 عکس
255 ویدیو
5 فایل
دخمه‌ای مجازی جهت داد زدن با صدای: #تقی_شجاعی 😎 ( فعال انفرادی🚶 نویسنده پلنگ‌زخمی، احتناک، وقتی‌بابا‌رئیس‌بود، شریان و...) ارتباط با ادمین: @Shojaei66 اینستاگرام: https://www.instagram.com/taghishojaei66?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی خواسته‌های ما از خدا مثل شیر خشک می‌مانند؛ اگر به طعمشان عادت کنی دیگر شیر مادر را پسند نمی‌کنی. و بعید نیست که عادت به آنها از مادر دورترت کنند و بعد از یک مدت احساس کنی که دیگر نیاز زیادی به مادر نداری. و برای خودت کسی شده‌ای و می‌توانی گلیمِ شیرِ خودت را از قوطی شیرخشک بیرون بکشی. برای همین است که خدا آن خواسته‌ها را بهت نمی‌دهد؛ که تو را خود خودِ تو را از میان این‌همه آدم پیش خودش نگه دارد، و بیشتر و بیشتر و بیشتر بغلت کند... بگو این خدا چقدر برایت لایک دارد؟ ♡♡♡ ✍ [ @asraneh313 ]
کی گفته رئیس‌جمهور برنامه نداره؟ پس این برنامه‌های منظمِ قطعیِ برق چیه؟ [ @asraneh313 ]
یکی از فانتزی‌هایم این بود اسم پسرم را بگذارم "علی‌سینا" تا بعدش خودم بشوم ابوعلی‌سینا. اما خب از آنجایی که ممکن بود مرحوم ناراحت بشود بی‌خیالش شدم. اسمش را گذاشتیم علی‌محمد. چند نفر از راه رسیدند و گفتند چرا علی‌محمد؟ علی داماد محمد(ص) بود، باید اول اسم پدرزن را بیاوری بعدش اسم داماد را! (لااقل از زاویه‌ی نبوت و امامت هم استدلال نمی‌کردند!) ما گفتیم شما به چشم مضاف‌مضاف‌الیه نگاهش کن، مشکلت حل می‌شود. انگار کن که می‌خواهی بگویی: علیِ محمد. محمدی که گفت علی جانِ من است. حالا ما مانده‌ایم در دست‌های علی‌محمدی که نگران به دنیا آمده است و شب و روز گریه می‌کند که نکند این جهان همان چیزی نباشد که از آن توقع دارد و محض آن عهدنامه‌ی ورود به جهان را امضا کرده است؟! (با طعم‌ِ !) نصف شب که از دغدغه‌ی آفرینش خود بیدار می‌شود و زمینِ زیر گوشِ ما را با گریه‌هایش گاز می‌گیرد با چشمان خواب‌آلود برایش روضه می‌خوانم تا گریه‌هایش خیلی هم هدر نرود. روضه‌ی دنیایی را که در آن خوب‌ترین انسان‌ها را کشته‌اند و بازماندگان‌شان را به اسارتِ درآورده‌اند. پ.ن: وقتی پدر می‌شوی تازه می‌فهمی کودک‌کُشی دقیقا یعنی چه...؟ 🍂🍂🍂 ✍ [ @asraneh313 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیکِ یا فاطمه‌الزهرا(س)🖤 مداحی دلنشین نوجوان ترک زبان [ @asraneh313 ]
علی‌(ع) هرجا که هست؛ ولو با دستانی بسته، نام فاطمه‌(س) را که بشنود به سمت صدا برمی‌گردد و صاحب صدا را نگاه می‌کند. من می‌خواهم او نگاهم کند، همین. علی(ع) غیرت دارد به نامی که خدا بشر را محض او آفریده و اگر ستون‌های زمین را فرونمی‌ریزد و اگر بازیِ بشرِ شر را به هم نمی‌ریزد محضِ اوست. محضِ اینکه او هنوز نفرین نکرده است بشری را که زمین را بر او و امامش تنگ کردند. فاطمه(س)؛ نامی که هر مادری را پیر می‌کند... 🍃🍃🍃 [ @asraneh313 ]
خون شهید هدر نمی‌رود. نه آن وقت که دندان‌های وحی در اُحُد را شکستند؛ نه آن زمان که خانه‌ی مادر خلقت را آتش زدند؛ نه آن هنگامه‌ی شومی که از روی نعش خوب‌ترین انسان‌ها در کربلاهای تاریخ رد شدند. نه برادر! پایان کار حسینی‌ها شهادت است، و شهادت قیامی علیه هدررفتِ زندگی‌هاست. خان‌طومان، ادلب، حلب، دمشق، عشق... ما با تک‌تک این واژه‌ها خاطره داریم. ما در تک‌تک این کلمات پا گذاشته‌ایم و بی‌سر بازگشته‌ایم. ما با یک نگاه آخر محسن حججی، یک نسل را سمت آرمان‌های خمینی کشانده‌ایم. ما با خون مصطفی صدرزاده، مهدی نوروزی، مجید قربانخانی، محمد بلباسی و تک‌تک مدافعان حرم، کفر را به زانو درآورده‌ایم. ما با نام سرداران‌مان در وجب به وجب خاورمیانه‌ی ظهور، سالها کابوسِ سفاک‌ترین موجودات عالم بوده‌ایم. خون هیچ‌یک از شهیدان ما هدر نمی‌رود. هدر؛ آن سیاستمدار علافی است که آویزانِ عرب‌ها و عجم‌ها می‌شود برای آنکه میزِ شاهی‌اش را برایش میخ بزنند تا سر پا بماند. و سر آخر همان‌ها میخ را روی نشیمنگاهِ تختِ شاهی‌اش می‌زنند و وادار به فرارش می‌کنند. هدر؛ آن نُخمه‌ای است که در هنگامه‌ی نبرد آخرالزمانی و قیام سفیانی و یمانی و سید خراسانی، درباره‌ی صلح با فرزندان بنی‌امیه و کعب‌الاحبار، افاضات ترشح می‌کند. هدر؛ هر آن کسی است که از دیدن معرکه‌ی حق و باطل کور است، و ذوق‌مرگ است از توئیت‌زدن درباره سقوط سرزمینی که درکی از فرجام‌ آن ندارد. آنها که رفته‌اند دعای عهد سحرگاهشان پای رکاب امام‌شان مستجاب شده است؛ و اما ما که ماتِ سرعتِ حوادث و زلزله‌ی ایمان‌مان مانده‌ایم کجای این جورچینِ آخرالزمان ایستاده‌ایم؟ ◇◇◇ ✍ [ @asraneh313 ]
سامانه وفاق در دسترس نیست. هر دفعه که تصمیم می‌گیرم با دولتمردها وفاق کنم برق‌ها قطع می‌شود و سامانه خراب می‌شود و من مجبور می‌شوم به جای وفاق، از اعماق وجودم فحش بدهم به مسئولی که شاید تا حالا وسط حمام برق خانه‌اش قطع نشده و شامپو توی چشمش گیر نکرده و از سرما به خودش نلرزیده است. زمستان‌ها که برق‌ها می‌رود من مجبور می‌شوم غلظت فحش‌هایم را دوبل کنم و حتی سر و تهِ تکنولوژی را هم سیفون‌باران کنم که قبل‌ها سیستم گرمایش خانه‌هامان به برق وصل نبود و اگر برق می‌رفت حداقل خانه گرم بود، آب حمام گرم بود و توی تاریکی؛ هرچند در کنار موجودات دیگر، ولی خب به هر حال می‌توانستی حمام کنی و خیلی هم کسی را فحش ندهی. اما حالا تکنولوژی‌، رفاه‌هایمان را درهم ادغام کرده است؛ برق خانه که می‌رود پکیج و گرمایشِ خانه هم دیگر پنچر می‌شود و خانه می‌شود خانه‌ی ارواح جن‌زده که باید بروی چند دست پتوی گلبافت دورت بپیچی و اگر حمام هم که باشی، باش تا صبحِ دولتِ وفاقت بدمد. خلاصه که خواستم بگویم ما هم اهل وفاق‌ایم؛ لیکن برق‌ها در کنار قیمت‌ها، تصمیم‌ها، حرف‌ها و فاصله‌شان با عمل‌ها نمی‌گذارند خوش‌بین باشیم به دولتی که با شعار نهج‌البلاغه سر کار آمد و حالا ملت را با داش مشدی‌بازی‌هایش سر کار گذاشته است. ملتی که تا چند ماه پیش رئیس‌جمهوری داشت که پایش روی خرخره‌ی زیردستانش بود و جمعه‌هایش را برای روشن کردن چراغ خانه‌ی مردم دود می‌کرد؛ که مباد رعیتی در روستایی دورافتاده هم به جمهوری اسلامی فحش بدهد. همان رئیس‌جمهوری که این دولتمردهای کنونی برای تک‌تک نفس‌هایش کمین کرده بودند تا بگویند دولت علیلی است؛ و حالا معلولیتِ مدیریتی را در وجب به وجب انجام مسئولیتِ "کارشناسان‌شان" از قیمت‌های سکه و دلار و اقلام گرفته تا مدیریت برق و بنزین و یارانه و ناترازی‌ها و تسهیلات بانکی و... به عینه داریم لمس می‌کنیم. ◇◇◇ ✍ [ @asraneh313 ]
روضه‌خوان می‌گوید: "این شامی‌ها چرا دست از سر حرم برنمی‌دارند... یه روز آقامون میاد جلو همه‌تون درمیاد..." 🍃🍃🍃 [ @asraneh313 ]
هنگامه‌ای که اسرای کربلا و اهل حرم حسین‌ع به مدینه بازگشتند و ماجرای کربلا را برای اهل مدینه شرح دادند ام‌البنین باورش نمی‌شد که پسرش عباس‌ع شهید شده باشد. گفت: چه کسی می‌توانست حریف عباس من شود که شهیدش کند؟ گفتند: آخر قبل از شهادت با عمود بر سرش کوبیده بودند... ام‌البنین گفت: این را که اصلا باور نمی‌کنم. چه کسی می‌توانست به عباس من نزدیک شود که بر سرش عمود بزند؟ گفتند: ام‌البنین! آخر پیش از آنکه با عمود بر سرش بزنند دستانش را قطع کرده بودند. ام‌البنین همچنان زیر بار نرفت و گفت: هرگز کسی قدرت آن را نداشت که دستان تنومند عباس من را قطع کند. سر آخر یکی از اهل حرم چیزی گفت که ام‌البنین را به فکر فروبرد. گفت: ام‌البنین! عباس به اهل حرم قول آب داده بود. حواسش هنگامه‌ی جنگ به مشک آب بود. برای همین دشمنانش توانستند دستانش را قطع کنند، با عمود بر سرش بکوبند، چشمش را تیر بزنند، و بدنش را قطعه‌قطعه کنند. ام‌البنین حالا باورش شده بود که عباسش شهید شده است. نگاهش را میان اهل حرم چرخاند و پرسید: چه کسی از میان شما مشک را به دست عباس‌ع داده بود؟ سرها پایین بود. سر سکینه از همه پایین‌تر. سکینه با شنیدن این سوال بغضش شکست و خودش را در آغوش مادرِ پسرهایی که دیگر نبودند جای داد و گریه کرد و با زبان بی‌زبانی گفت کاش هیچوقت از عمو درخواست آب نکرده بودم. ام‌البنین سکینه را نوازش کرد و گفت: "نه دخترم! منظورم این نبود. خواستم بگویم عباس مرا ببخش که نتوانست برایت آب بیاورد." ♡♡♡ ✍ [ @asraneh313 ]
طوری ک طُ "آذری"، احساس می‌کنم که "بهمن" بر سرم آوار شده... [ @asraneh313 ]