برشی کوتاه از زندگی مردی که روزی به علی (ع) دست بیعت نداد، و روزی دیگر با پای حجاجبنیوسف ثقفی بیعت کرد؛ "عبداللهبنعمر"
در قالب #داستان_کوتاه.
برشهایی کوتاه از این داستان با نام "مردن با چشمان کور" که در ویژهنامه "خمنامه" منتشر شده است:
🔵 همان وقت بود؟ یا بعد بود؟ که وحی نازل شد: «آیا آن زمان که محمد وفات یافت یا کشته شد شما به گذشته بازخواهید گشت؟» و خدا پاسخش را بعد از وفات محمد دریافت نمود. آن زمان که هنوز پیکر محمد بر زمین بود و پدر تو همراه چندی از صحابه، در تدارک تعیین خلیفه و بر زمین زدن غدیر بودند.
🔵 همیشه همینطور بودی. و همینطور زندگی کردی. همه جا حق را به کسی دادی که قدرت با او بود و یقین داشتی که پیروز است. برای همین در مرام تو روزگاری حق با پدرت بود، روزگاری با معاویه، روزگاری با یزید و اینک نیز با حجاجبن یوسفِ قصاب. و حق هیچگاه با «او» و خاندانش نبود. او سیاست نمیدانست. او به مردم اختیارِ انتخاب میداد و امیری چون او هیچگاه نمیتوانست بر حق باشد؛ چراکه مردم چون فرصت انتخاب بیابند چونان زنی هوسباز هر دم به رهگذری دل میبندند.
🔵 پدر! در این آخرین لحظات زندگانیام دلم برای آغازین روزهای مسلمانیام تنگ شده است. کاش محمد هیچگاه از پیش ما نمیرفت. و هیچگاه ما را در مقابل انتخابی نو قرار نمیداد. ما تازه داشتیم به انتخاب نوی خود عادت میکردیم. تازه داشتیم سروسامان میگرفتیم. و ما قرار بود جهان را فتح کنیم.
پدر! ما بودیم. تو بودی. و خیلیهای دیگر بودند آن روز که محمد دست او را گرفت و بالا برد و گفت او برای من مثل هارون است برای موسی.
راست گفت. ما درست مثل هارون با او رفتار کردیم؛ روزی که موسی به طور رفته بود. محمد را که دور دیدیم رو آوردیم به گوسالهی سامری؛ زر و زور، و چیزی نمانده بود هارون را بکشیم. دستش را بستیم و فاطمهاش را به گریه انداختیم.
🔵 فاطمه. هرگاه این اسم به یادت میآید به رعشه میافتی. درست شبیه ستونهای همان مسجدی که دختر محمد آخرین خطبهی زندگیاش را در آن خواند و چندی بعد در سکوت سهمگین تاریخ به سوی پدرش شتافت.
🔵 هشتادوچهارسال. تو بگو هشتادوچهار روز. نه؛ هشتادوچهار ساعت. لحظات عمرت از مقابل چشمت میگذرند و تو را با تمام حسرتهایت به سوی گورِ ابدیات بدرقه میکنند. چند خلیفه را درک کردهای؟ چند امام را؟
«امام». کلمهی امام، تو را به هم میریزد. یاد «او» میافتی. از بردن نامش وحشت داری. انگار در لحظات پایانی عمرت، مقابل چشمان کورت ایستاده و منتظر است ببیند تو در پاسخِ سؤالِ «مَن اِمامک؟» چه خواهی گفت؟
#تقی_شجاعی
#عید_غدیر_خم #امام_علی(ع) #عید_ولایت #داستان #داستان_کوتاه#علی_مع_الحق_و_الحق_مع_علی ع #علی_مع_الحق
[ @asraneh313 ]
بگو چند معامله میکنی
امامداشتن را؟
الحمدللهالذی جعلنا منالمتمسکین بولایه علیبنابیطالب (ع)
عید غدیر مبارک
[ @asraneh313 ]
Sami Yousef - Molla Mamad Jan 128.mp3
4.96M
علی شیر خدا یا شاه مردان
دلِ ناشادِ ما را شاد گردان
🌺🌺🌺
یک ترانه حالخوبکن با صدای سامی یوسف👌
[ @asraneh313 ]
عصرانه (تقی شجاعی)
الحمدلله #وقتی_بابا_رئیس_بود منتشر شد. [ @asraneh313 ]
وقتی بابا رئیس بود جنگ بود. خیلی جنگتر از الان. ولی همه رئیسهای مملکت را دوست داشتند.
وقتی بابا رئیس بود صدام و دارودستهاش تندتند رئیسهای مملکت را میکشتند؛ رئیسهایی را که همه دوستشان داشتند و پشتسرشان نماز میخواندند.
وقتی بابا رئیس بود خیلیها شاید سالی یکبار برنج و گوشت میخوردند؛ اما رئیسهای مملکت را دوست داشتند. چون میدانستند رئیسها هم مثل آنها زندگی میکنند.
وقتی بابا رئیس بود امام خمینی که گفت: "هرکس بلد نیست رئیس باشد برود کنار و الا حقوناس است و آن دنیا باید جواب پس بدهد"؛ بابا خودش را کشت که برود کنار اما رئیسش قبول نکرد. چون میدید چطور همه بابا را دوست دارند.
وقتی بابا رئیس بود فاصله یک رئیس مملکت با بابای رحمت که کارگر بود، به اندازهی دیوارِ خانهی توران خانماینا بود که بابا یخچال خانه را برد داد بهش تا انقلاب خراب نشود و توران خانم پشیمان نشود از اینکه چندسال پیش با شوهرش انقلاب کرده و برای تظاهرکنندگان ساندویچ سیبزمینی درست میکرده و پخش میکرده تا امامخمینی زودتر بیاید و مملکت را از دست شاهها و اربابها نجات بدهد.
وقتی بابا رئیس بود همه جا کربلا بود. و بابا از کربلای ۴ که برگشت، رفت کربلای ۵ و دیگر هیچوقت برنگشت.
بابا که رفت، جنگ که تمام شد، دیگر رئیسها کت و شلوار پوشیدند. شاسیبلند سوار شدند. دیوارِ خانهی تورانخانم را خراب کردند و به جایش برج ساختند و هیچ یک مترش را هم به نام تورانخانم نکردند. حالا دیگر تورانخانم با قد خمیده و گردنی که آرتروز دارد حتی نمیتواند سرش را برگرداند و به طبقه بالای برج که رئیسها دارند از آنجا نگاهش میکنند نگاه کند.
***
"وقتی بابا رئیس بود" تقابل دو شیوه مملکتداری از نگاه یک پسربچه دبستانی است که پدرش فعالِ انقلابی زمان شاه و رئیس آموزش و پرورش قم در سالهای ۶۳تا۶۵ است. او حوادثی را که از پدر و اطرافیان درباره زمان شاه شنیده با کلی آب و تاب و کلی غلط املایی برای ما مینویسد. و همچنین پابهپای انقلاب و جنگ و بابای خستگیناپذیرش تا کربلای ۵ میآید و مرام و رفتار بابا را در خلال حوادثی شیرین با زبانی کودکانه و طنزگونه بازگو میکند. درعینحال از اینکه بخاطر موتورگازیِ داغانِ بابا مدام باید در محله و مدرسه خجالت بکشد و از حسنژیان -که پدرش قاضی است و وضعش خوب است- و دارودستهی حسن، حرف بشنود و مجبور به دعوا با آنها شود ناراضی است.
"وقتی بابا رئیس بود" تلاش دارد الگویی عملی از زندگی یک مسئول در تراز اسلام و انقلاب نشان دهد برای نوجوانی که گوش و چشمش با اعمال مسئولان تراز پایین پر شده است. تا با بیراهه رفتن مسئولی اینگونه تصور نشود که راه از اول اشتباه بوده است.
#وقتی_بابا_رئیس_بود
#تقی_شجاعی
#نشر_جمکران
#شهید_علی_بیطرفان
[ @asraneh313 ]
هرجا این دو بشر باشند قطعا من در جبهه مقابل آنها خواهم ایستاد و احیانا شمشیر خواهم زد!
#استوری
[ @asraneh313 ]
عصرانه (تقی شجاعی)
✍ این یک دادخواست است. دست گلوی ما به جایی جز همینجا بند نیست. از ما جز همین داد زدن پشت این پست
یادش بخیر
سال پیش همین موقعها بود که حرفِ مفتزدنمان گرفته بود و از مجلس و رئیس کمیسیون اصل نود و قوه قضائیه و بستگان درخواست داشتیم رئیسجمهوری را که با ترک فعلها و مدیریت صبح جمعهایاش، ماشین را به قیمت خانه و خانه را به قیمت کارخانه رساند و کارخانهها را تعطیلِ لبخندهای انتظارِ جامعه جهانی دو سه نفره کرد، و مجموع اعمالش باعث ناکارآمد جلوه دادن حکومت دینی شد، محاکمه کنند!
نکردند. حالا یا مصلحتش نبود. یا وقتش نبود. یا زمینشان کج بود.
حالا آن رئیسجمهور این روزها جلسه برگزار میکند و به ریش نظام و رئیسهایش کرکر میخندد که: مجلس نگذاشت و الا همان سال ۹۹ ما داشتیم خوشبختی را در قالب برجام به ملت عرضه میکردیم!
بعدش هم؛ دندهی رئیسی نرم، ما بدهیهای رئیسجمهور قبلی را دادیم رئیسی هم باید بدهیهای ما را بدهد!
هوی جوانی!
چه مفت داری از دستمان میروی؛
با ابراز نظرها و یادداشتها و دادهایی که به دردِ گندیدن و پوسیدن و خفه شدن در پستوهای مجازی میخورند و بس.
[ @asraneh313 ]
مراسم رونمایی از کتاب #وقتی_بابا_رئیس_بود
چهارشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۳۰
قم. خیابان دور شهر. سینما تربیت
حضور برای عموم آزاد است و مایه دلگرمی و این حرفها😋
[ @asraneh313 ]
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا
🍉برشی از کتاب #تازه_نشر
📙 #وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋 #تقی_شجاعی
🛒https://ketabejamkaran.ir/123126
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran