eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 طبق آموزه‌های دینی باید برای رشد فکری و همسر و فرزندان خود برنامه داشته باشیم. 💠 گاه می‌توان با دیدن یک ارزشی و تماشای دسته جمعی آن و یا پخش یک سخنرانی دینی و کاربردی در فضای منزل به اهل خانه، روحیه‌ی و تزریق کرده و در آنها انگیزه معنوی و هدف الهی ایجاد کرد! 💠 گاه گوش دادن و تماشای یک کلیپ کوتاه ممکن است جرقّه‌ای در افراد خانه ایجاد کرده و برخی باورهای در زندگیشان اصلاح گردد! 💠 کلیپ و صوتهای کوتاه جذاب و اثرگذار را در گوشی خود ذخیره کنید و هر از چندگاهی برای همسرتان ارسال کنید. @asraredarun
💑 برای همــسر خود عشوه گــری کنیــد! 🔸اگه خانوما بدونن چقدر عشوه و ناز برا مردان دوست داشتنی و لذت بخشه به جای وقت صرف کردن برای آشپزی و بساب و بشور، عشوه ریختن را یاد می گرفتن و انجام میدادن و اگر به خوبی و به جا و به اندازه باشه جای همه چیز رو می گیره! 🔸به شما بگم عشوه گری حتی از زیبایی صورت و اندام و خوش تیپی هم مهم تره چون محرک تره برای آقایون. 🔸فرق زن با مرد در چیست!؟ زنی که حرکات و عشوه های خاص زنانه نداشته باشه و رفتار و حرف زدنش مردونه باشه به چه درد شوهر می خوره؟ خب مرد اگه می خواست با یک زنِ مرد ازدواج کنه اصلا چرا ازدواج کنه؟ خب دوستای هم جنس خودش بودن که، براش بس بود دیگه! @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
🔴 چهار اصل برای افزایش 🔰 💠 در بین زن و شوهر محبت به صورت ابتدایی وجود دارد. اما این محبت قابل افزایش است. بیشتر شدن محبت است که زندگی را در طول سال‌های طولانی شیرین نگه می‌دارد. اولین راه افزایش محبت این است که کنترل دل خودمان را خودمان دست بگیریم. وقتی خودت صاحب دل خودت شدی، می‌توانی محبت‌ها و سرگرمی‌های اضافی را در دلت کم کنی و بیشتر به محبوب خودت بپردازی و محبتت را به او بیشتر کنی. 🔰 💠 دومین راه افزایش محبت این است که رگ خواب یکدیگر را بدست بیاورید. اساساً جنس زن و مرد با یکدیگر متفاوت است، سعی کنید نقاط تفاوت را پیدا کنید و در مواقع حساس بهترین رفتار را از خودتان نشان بدهید. مثلاً گاهی خانم‌ها برای اینکه بفهمند چقدر دوستشان دارید ممکن است با دلایل کوچک قهر کنند، وقتی می‌بینی همسرت دلش گرفته، نگو خودش را لوس کرده، یا به او بی‌اهمیتی نکن! او می‌خواهد ارزشش را نزد تو بفهمد. 🔰 💠 راه سوم افزایش محبت این است که این کلید طلایی را فراموش نکنی! زن و مرد از لحاظ روحی متفاوت طراحی شده‌اند. خط قرمز مردها آنهاست، خط قرمز زن‌ها آنهاست. مرد باید حواسش به دل خانم باشد، زن باید حواسش به غرور مردش باشد. یکی دل دیگری را نشکند، دیگری غرور آن یکی را. البته این نکات مطلق نیستند که اگر مرد غرور خانم را شکست زیاد مهم نیست، یا اگر زن دل مرد را شکست زیاد مهم نیست. ولی نقاط حیاتی در هر یک با یکدیگر متفاوت است. 🔰 💠 چهارمین راه افزایش محبت، دوست داشتن یک محبوب مشترک است. زمانی انسان می‌تواند دیگری را عمیقاً دوست داشته باشد که خودخواهی‌اش به میزان زیادی کاهش یافته باشد. محبوب مشترک در این میان می‌تواند خودخواهی‌های هر دو طرف را از دلشان بیرون بکشد. وقتی هردو غرق در محبت امام حسین علیه‌السلام باشید دیگر رفتارتان با طرف مقابل تا حد زیادی اصلاح خواهد شد، زیرا علاوه بر محبتی که به او دارید، او را به عنوان کسی که محبوب شما را زیاد دوست دارد نیز دوست خواهید داشت. @asraredarun
🔴 💠 فردی که بخاطر بیماری باید چند روز در بیمارستان بستری شود نیاز به دارد و همراه مریض در مدّت بستری بودن بیمار تمام کارها و درخواست‌های بیمار را با و تحمّل سختی‌های آن انجام می‌دهد. حتّی ممکن است بیمار، تندی و بدرفتاری کند امّا همراه مریض با او می‌کند چرا که می‌داند او بیمار است و نیاز به همراهی و کمک دارد تا خود را به دست آورد. 💠 زن و مرد در زندگی مشترک باید یکدیگر باشند. هیچکدام از آنها معصوم نیستند و لذا ممکن است در زندگی، صفات و رفتارهای نامناسبی را در شرایط‌ مختلف از خود نشان دهند. 💠 هر صفت زشت و یا بد همسرتان را یک بیماری حساب کنید که برای اصلاح یا مدیریّت آن نیاز به همراهی با اوست. نگاهتان به او فرد بیماری باشد که نیاز به و همراهی شما دارد نه بیماری که به حال خود رهایش کنیم. 💠 مهربانی، صبوری، تحریک نکردن صفات زشت همسر، نیازهای بجای او در حین بیماری، نیّت خالص و نگاه اخروی از ملزومات و ویژگیهای یک همراه مریض است و البته مراجعه به متبحّر مذهبی، کمک فراوانی به شما و همسرتان می‌کند. 💠 از امروز نقش را برای همسرتان ایفا کنید تا نتایج زیبای آن را ببینید. @asraredarun
😍💖 تو مرا جان و جهانی ❣ چه کنم جان و جهان را ❣ تو مرا گنج روانی ؛❣ چه کنم سود و زیان را ...😍💕❣ @asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نو+جوان تنهامسیری
۷ مهر روز آتش نشانی را به مدافعان ایمنی و امنیت مردم در سازمان آتش‌نشانی تبریک و تهنیت عرض میکنیم. یاد این آتش نشان ۱۵ساله هم بخیر 💔🖤💔 🌱 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز قسمت آخر "مبارکه ان شاءالله..." ✳️ تلفن رو قطع کردم ... و از شدتِ شادی
خب اینم آخرین قسمت رمان بدونِ تو هرگز..... ان شاءالله از این عشقهای آسمانی نصیب همتون بشه😊🌹❤️
ان شاء الله از امشب یه داستان توپ براتون میذاریم😉 منتظر باشید😊🌹❤️
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸   ✨بہ نام خـداوند تبارڪ و تعالے✨ ✍از وقتی که حرف زدن یاد گرفتم تو آلمان زندگی می کردیم. نه اینکه آلمانی باشیم، نه. ایرانی بودیم آن هم اصیل. اما پدر از مریدان سازمان مجاهدین خلق بود و بعد از کشته شدنِ تنها برادرش در عملیات مرصاد و شکستِ سخت سازمان، ماندن در ایران براش مساوی شده بود با جهنم. پس علی رغم میل مادرم و خانواده ها، بارو بندیل بست و عزم مهاجرت کرد. آن وقتها من یک سالم بود و برادرم دانیال پنج سال. مادرم همیشه نقطه ی مقابل پدرم قرار داشت. اما بی صدا و بی جنجال. و تنها به خاطر حفظ منو برادرم بود که تن به این مهاجرت و زندگی با پدرم می داد. پدری که از مبارزه، فقط بدمستی و شعارهایش را دیده بودیم. شعارهایی که آرمانها و آرزوهای روزهای نوجوانی من و دانیال را محاصره میکرد. که اگر نبود، زندگیم طور دیگه ایی میشد. پدرم توهم توطئه داشت اما زیرک بود. پله های برگشت به ایران را پشت سرش خراب نمیکرد. میگفت باید طوری زندگی کنم که هر وقت نیاز شد به راحتی برگردم و برای استواری ستون های سازمان خنجر از پشت بکوبم. نمیدونم واقعا به چه فکر میکرد، انتقام خون برادر؟؟، اعتلای اهداف سازمان؟؟، یا فقط دیوانگی محض؟؟. اما هر چی که بود در بساط فکریش، چیزی از خدا پیدا نمیشد. شاید به زبون نمیاورد اما رنگ کردار و افکارش جز سیاهی شیطان رو مرور نمیکرد. و بیچاره مادرم که خدا را کنجِ بقچه ی سفرش قایم کرده بود، تا مهاجرتش بی خدا نباشد. و زندگی منه یکسال و دانیال پنج ساله میدانی شد، برای مبارزه ی خیر و شر و طفلکی خیر، که همیشه شکست میخورد در چهارچوب، سازمان زده ی خانه ی مان. مادرم مدام از خدا و خوبی میگفت و پدرم از اهداف سازمان. چند سالی گذشت اما نه خدا پیروز شد نه سازمان.  و من و برادرم دانیال خلاء را انتخاب کردیم، بدون خدا و بدون سازمان و اهدافش. نوجوانی من و دانیال غرق شد در مهمانی و پارتی و دیسکو و خوشگذرانی. جدای از مادرِ همیشه تسبیح به دست و پدر همیشه مست. شاید زیاد راضیمان نمیکرد، اما خب؛ از هیچی که بهتر بود. و به دور از همه حاشیه ها من بودم و محبت های بی دریغ برادرم دانیال که تنها کور سویِ دنیایِ تاریکم بود.  آن سالها چند باری هم علی رغم میل پدر، برای دیدار خانواده ها راهی ایران شدیم که اصلا برایم جذاب نبود. حالا سارایِ ۱۸ ساله و دانیال ۲۳ ساله فقط آلمان رو میخواستند با تمام کاباره ها و مشروب هایش. اما انگار زندگی سوپرایزی عظیم  داشت برای من و دانیال. در خیابانهای آلمان و دل ایران 🍂🌸🍂🌸🍂 ✍آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها در خیالش مبارزه کرد و مدام از آرمانش گفت به این امید که فرزندانش را تقدیم سازمان کند، که نشد.. که فرزندانش عادت کرده بودند به شعارزدگی پدر، و رنگ نداشت برایشان رجزخوانی هایش. وبیچاره مادر که تنها هم صحبتش، خدایش بود. که هر چه گفت و گفت، هیچ نشد. در آن سالها با پسرهای زیادی دوست بودم. در آن جامعه نه زشت بود، نه گناه. نوعی عادت بود و رسم. پدر که فقط مست بود و چیزی نمیفهمید، مادر هم که اصلا حرفش خریدار نداشت. میماند تنها برادر که خود درگیر بود و حسابی غربی. اما همیشه هوایم را داشت و عشقش را به رخم میکشد، هروز و هر لحظه، درست وقتی که خدایِ مادر، بی خیالش میشد زیر کتک ها و کمربندهای پدر. خدای مادر بد بود. دوستش نداشتم. من خدایی داشتم که برادر میخواندمش. که وقتی صدای جیغ های دلخراشِ مادر زیر آوار کمربند آزارم میداد، محکم گوشهای را میگرفت و اشکهایم را میبوسید. کاش خدای مادر هم کمی مثله دانیال مهربان بود. دانیال در، پنجره، دیوار، آسمان و تمام دنیایم بود..  کل ارتباط این خانواده خلاصه میشد در خوردن چند لقمه غذا در کنار هم، آن هم گاهی، شاید صبحانه ایی، نهاری. چون شبها اصلا پدری نبود که لیست خانواده کامل شود. روزهای زندگی ما اینطور میگذشت.آن روزها گاهی از خودم میپرسیدم: یعنی همه همینطور زندگی میکنند؟؟ حتی خانواده تام؟؟؟ یا مثلا معلم مدرسه مان، خانوم اشتوتگر هم از شوهرش کتک میخورد؟؟ پدر لیزا چطور؟؟ او هم مبارز و دیوانه است؟؟ و بی هیچ جوابی، دلم میسوخت برای دنیایی که خدایش مهربان نبود، به اندازه ی برادرم دانیال.. روزها گذشت و من جز از برادر، عشق هیچکس را خریدار نبودم. بیچاره مادر که چه کشید در آن غربت خانه که چقدر بی میل بودم نسبت به تمام محبتهایش و او صبوری میکرد محضه داشتنم. اما درست در هجده سالگی، دنیایم لرزید زلزله ایی که همه چیز را ویران کرد. حتی،  خدایِ دانیال نامم را.. و من خیلی زود وارد بازی قمار با زندگی شدم اینجا فقط مادر با خدایش فنجانی چای میخورد. ⏪ ... ‌ @asraredarun اسرار درون
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e