eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸 پاسخ به سوالات شما ✅ 🔹خواهران سخنران تنها مسیری در چه زمینه هایی سخنرانی و تدریس دارند❓ کانال خواهران سخنران تنها مسیری🔰 https://eitaa.com/joinchat/2234777623C7380fa7929
سلام 🌹 حتما عضو کانال سخنرانان بشید 👆👆👆 هم از مباحث خوب کانال بهره بگیرید و هم با سخنرانان ما اشنا بشید و در گروه های مجازی و جلسات حضوری از حضور این عزیزان بهره بگیرید✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین 🌺🔸🌺🔸🌺
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#عناصر_انتظار #جلسه_شانزدهم اولين مشکلى که ما از آقا امام زمان "عليه السلام" انتظار داريم که اي
گفتیم که سلطه طاغوت باعث از بین رفتن عدالت در بین مردم و هرزگی جوانان در غرب میشه. جوون ما هم در جمهورى اسلامى مگه چقدر فاسد میخواد بشه؟! خب بره گناه بکنه خودش حالش به هم مى خوره برمی‌گرده!😊 مگه ديندارى اينقدر سخته ؟! اما‌ ما يه مشکل تو جهان بشريت داريم ولايت طاغوت!✅ و درد بسيار بزرگ اینه که کسى مشکل جهان بشريت رو و اصلى ترين مشکلش رو چيز ديگرى بدونه!✅
چرا حقوق بشر رعايت نمیشه؟ خب رعايت نمیشه، چون طاغوت مسلطه بر جهان!👌✅ چرا بشر نمى فهمه! عقلانيت اونقدر رشد نمیکنه ؛ که راه نجات خودش رو بفهمه ⁉️ خوب قضاوت بکنه ؟! خب معلومه ! چون طاغوت مسلطه.❌ ساز و کار طاغوت رو بايد صحبت کرد که قطعا ديگه تو اين جلسات نمى رسيم ...
يه مشکل تو عالم هست؛ همون مشکلى که اميرالمؤمنين ،امام حسن،امام حسين " عليهم آلاف التحيه و السلام" درگير اين موضوع شدند. ❓سوال بنده اينه که چرا سه امام اول ما ،کار تعليم و تربيتى آغاز نکردند؟! سه امام اول ما به امر حکومت پرداختند. اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين کار امام سجاد ،امام باقر و امام صادق "عليهم آلاف التحيه والسلام " رو انجام ندادند.✔️
اين سه امام بزرگوارى که برشمردم امام چهارم ما و امام پنجم ما و امام ششم ما، کارتعليم و تربيتى آغازکردند.👌 چون اصلا تعليم و تربيت بدون حکومت، اثر آنچنانى نداره!❌ يه اثر حداقلى داره. چرا انرژيها رو هرز بديم؟! اول بايد حکومت درست بشه!👌 ما دنبال امام زمان" عليه السلام"هستيم ودنبال فرج هستيم ؛ يعنى اعتراض به وضع موجود ما.🔺
و اعتراض به وضع موجود ما معلومه معناش چيه! طاغوت سلطه برعالم داره.❎ طاغوت بايد ازبين بره.👌 و اتفاقا در اخبار ظهور هست؛ که ظهور آقا امام زمان "عليه السلام" موقع مرگ واحتضار طاغوت عالم فرا میرسه!👉 و اينو بايد بحث کرد يعنى چى❓ ما اولين کارى که بايد انجام بديم اينه✅☝️ بعد وضع مطلوبى که مى خوايم چيه؟! والسلام علیکم و رحمة الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_اول  ✨بہ نام خـداوند تبارڪ و تعالے✨ ✍از وقتی که حرف ز
قسمت دوم روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند. زندگی همه ما را. من.. دانیال..مادر و پدرِ سازمان زده ام. آن روزها، دانیال کمی عجیب شده بود. کتاب میخواند. آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود. به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد. به میهمانی و کلوب و .. نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد. رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود. اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند. من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود وخدایی ترسوتر داشت. اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز.. خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند. پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست بدم میآمد و پدرِ سیاست زده . ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثله من فکر نمیکرد. مثله خودش شده بود. یک خدای مهربانتر. مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر. که مهربان است. که چنین و چنان میکند. که…. و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خب بلد بود. هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت، که خوب و مهربان و عاقل است. که درهای جدیدی به رویش باز کرده.. که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم.. که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم.. و من فقط نگاهش میکردم. بی هیچ حس و حالی.. حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصور پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود. @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
قسمت دوم روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند. زندگی همه ما را. من.
ادامه روزها میگذشت. دیگر از جنگ و درگیری سابق در خانه خبری نبود. حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به نام دانیال داشت و پدر توانی برای مبارزه و کتک زدن،در خود نمیدید. پس آتش بسی، نسبی در خانه برقرار بود. دیگر علیرغم میل دانیال خودم به تنهایی در میهمانی ها و دورهمی های دوستانمان شرکت میکردم. و این دیوانه ام میکردم. اما باید عادت میکردم به خدایی که دیگر خدا داشت. حالا دیگر دانیال مانند مادر نماز میخواند. به طور احمقانه ایی با دخترانِ به قول خودش نامحرم ارتباط نداشت. در مورد حلال بودن غذاهایش دقت میکرد. و.. و.. و… که همه شان از نظر من ابلهانه بود. قرار گرفتن درچهارچوبی به نام اسلام آن هم در عصری که هزاران سال از ظهورش میگذشت، عقب افتاده ترین شکل ممکن بود. دانیال مدام از کتابها و حرفهایی که از دوستش شنیده بود برام تعریف میکرد و من با بی تفاوتی به صورت مردانه و بورش نگاه میکرد. راستی چقدر برادر آن روزهایم زیبا بود. و لبخندهایش زیباتر. انگار پرده ایی از حریر، مهربانی هایش را دلرباتر کرده بود. گاهی خنده ام میگرفت، از آن همه هیجان کودکانه اش، وقتی از دوستش تعریف میکرد. همان پسره سبزه ایی که به رسم مسلمان زاده ها، ته ریشی تیره رنگ بر صورت مردانه و از نظر آن روزهایم زشت و پر فریبش، خودنمایی میکرد.  نمیدانم چرا؟ اما خدایی که دانیالِ آن روزها، توصیفش را میکرد، زیاد هم بد نبود.. شاید ، فقط کمی میشد در موردش فکر کرد. هر چه که میگذشت، حسِ مَلس تری نسبت به خدای دانیال پیدا میکردم. خدایی که خدایم را رام کرده بود،حتما چیزی برایِ دوست داشتن، داشت. و من در اوج پس زدن با دست و پیش کشیدن با پا، کمی از خدای دانیال خوشم آمد. و دانیال این را خوب فهمیده بود..گاهی بطور مخفیانه نماز خواندهای دانیال را تماشا میکردم و فقط تماشا بود وبس.. اما هر چه که بود، کمی آرامم میکرد.حداقل از نوشیدنی های دیوانه کننده بهتر.. حالا دیگر کمی با دقت محو هیجانهای برادرم میشدم. و چقدر شبیه مادر بود چشمها و حرفهایش.. آرامش خانه به دور از بدمستی های شبانه و سیاست زده ی پدر برام ملموستر شده بود. و دیگر از مذهبی ها متنفر نبودم. دوستشان نداشتم، اما نفرتی هم در کار بود. آنها میتوانستند مانند دانیال باشند، مهربان ولی جسور و نترس.. و این کام تفکراتم را شیرین میکرد. حالا با اشتیاق به خاطرات روزمره دانیال با دوست مسلمانش گوش میکردم. مذهبی ها شیطنت هم بلد بودند.. خندیدن و تفریح هم جزئی از زندگیشان بود. حتی سلفی های بامزه و پر شکلک هم میگرفتند.. کم کم داشت از خدای دانیال خوشم میآمد.. که ناگهان همه چیز خراب شد.. خدای مادر و دانیال، همه چیز را خراب کرد… @asraredarun اسرار درون
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبح بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام حسین (علیه السلام) فرمودند: پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) بهره هر يك از هم نشينان خود را عطا مى فرمودند و چنان معاشرت مى نمودند كه كسى گمان نمى كرد شخص ديگرى نزد پيامبر از او گرامى تر باشد.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💚✺✦۞✦┄
دوباره جمعہ شد و دل شده پریشانت دوباره حسرت دیدار برقِ چشمانت بلند مرتبہ شاهِ زمان سلامٌ علیک سلام بر تو و بر ماه روے تابانت…!! فرج مولا صلواتـــــــ @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روضه خانگی
19.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 راهکارهای تسهیل و تداوم روضهٔ خانگی 🔻بیانات استاد پناهیان 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💐 🔰در بحث تربیت و زندگی سه نوع رفتار داریم ✅ اختیار ❇️جبری که منجر به اختیار بشه ⛔️ جبر کامل جبر کامل فقط برای افراد خیانتکار جاری میشه♨️ ⛔️از دید شرع انسانها نباید جنایت را کامل عفو کنند بلکه باید اول حد شرعی جاری بشه البته دین در شلاق زدن هم عدالت رو رعایت کرده تا جنبه هدایتی آن آشکار بشه 📌مدیر غیر اسلامی همه کارمندان رو طوری تربیت می‌کنه که روزی ۸ ساعت باید کار کنند و کاری نداره که اونها گرفتاری دارند یا نه؟ 😏 🔖اما مدیر اسلامی اول باید اعتماد سازی کنه و محبت خود را در دل کارمندان خودش جای بده 💞 امیرالمومنین علیه السلام مردم را از درون تربیت میکند بجای اینکه از بیرون وادار به رعایت ادب شوند .👌💖 🍀امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند: وای بحال مسئولی که مردم از روی ترس به او احترام بگذارند ♨️ چرا امام زمان عج باید بیان ؟ چون باید به این حدیث عمل بشه 👌 💢زمان معاویه نظم بیشتر بود چون معاویه با شمشیر مدیران را به نظم وادار میکرد⚔ 💕ولی علی علیه السلام تا لحظه آخر آنها را تحمل می‌کرد و نصیحت میکرد . امام زمان عج باید بیان تا انسانها بدانند که با شوق و علاقه و انگیزه های درونی کار کنند💖
⭕️نظم و انضباط در غرب هم به همین شیوه اجرای نظم معاویه هست یعنی مردم در غرب با اجبار قانون و جریمه رعایت نظم رو میکنند ❌ دوستی می‌گفت وقتی پسرم مهاجرت کرد به کانادا بهش گفته بودند اگر پلیس راهنمایی بهت دستور توقف داد به هیچ عنوان از ماشین خارج نشو 🚔 چون به محض خروج از ماشین بهت شلیک میکنند 😳 🚶‍♂امروز جوانان ما دین گریز شدند نه دین ستیز 😕 ♻️جوانی که هنوز گناه نکرده قرآن رو بخوبی می‌فهمه چون مطابق فطرت هست . 😔اما متأسفانه قانونی که در نظام آموزشی هست باعث ایجاد تقلب میشه . تقلب مثل کرمی هست که از درون میوه رشد می‌کنه 👌 وقتی ملاک نمره میشه تقلب هم رایج میشه📄 دین اختیار و جبر منتهی به اختیار را سفارش می‌کنه ✳️ اما ما جبر کامل رو در زندگی رایج میکنیم ♨️ شیوه امر ونهی مدیران و مراجع تربیتی باید به شیوه تغافل باشه نه شیوه آینه وار👉 بعنوان مثال: 👇 قرآن می‌فرماید: کسی که به شما ظلم کرد مثل خودش با او رفتار کنید ⭕️ این آیه برخورد آینه وار هست ولی در مورد یهودیان و صهیونیست ها نازل شده نه همه مردم🔺
🔆ولی برای خانواده و مدیران داستان هابیل و قابیل آمده که هابیل به برادرش گفت : اگر یقین بدانم که تو مرا میکشی ولی من هیچگاه دست خودم را به خون تو آلوده نمیکنم ✅ ♻️نکته روانشناسی این آیه این هست که (اخلاق در خانواده بر حقوق مقدم هست)☘🍀 ➿غیر مستقیم به افراد بفهمانید این کار بد هست ❎ مستقیم گفتن میشه حق نه اخلاق 💫 از تنبیه هایی استفاده کنید که هزار تا تشویق در ونش باشه 🎁 و این مسئله با تغافل امکان پذیر هست 🤭تغافل یعنی بدانی ولی به روی خودت نیاری و فرزند هم بداند که شما فهمیدید 👌 سعی کنید اول دلها رو تسخیر کنید بعد جواب عقلی بدهید ❤️ شیوع تغافل یعنی رفتاری کن که دل طرف رو بدست بیاری 💓 اگر به این پرسش که ( چرا خدا مرا آفرید ؟) خواستید جواب بدید اول دل فرزند را بدست بیارید بعد پاسخ عقلی بدید 💡 ( هل الدین اِلا الحُب)💖
شیوه تغافل را رایج می‌کنه👌 تذکر غیر مستقیم خیلی موثر هست اگر مستقیم تذکر بدید اگر گوش نکرد هیچ برگ برنده ای ندارید جز زور از حقوق خانواده این هست که اخلاق را رایج کنید ✔️ 💢(حیوانات با چوب ادب میشوند انسانها با ادب تربیت میشوند ) علی علیه السلام اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 غروب جمعه دلت گرفته؟ 💥از این فرصت فوق‌العاده استفاده کن! @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
ادامه روزها میگذشت. دیگر از جنگ و درگیری سابق در خانه خبری نبود. حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به ن
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍مدتی بود که از مسلمان شدنِ دانیال و عادتِ من به خدایش میگذشت. پدر باز هم در مستی، با نعره رجوی را صدا میزدم و سر تعظیم به مریمِ بی هویتش فرود می آورد. اما برایم مهم نبود. حالا دیگر احساس تنهایی و پاشیده بودن، کوچ میکرد از تنِ برهنه ی افکارم و چه خوش خیال بود سارایِ بیچاره زندگی روالی نسبی داشت. و من برای داشتنِ بیشتر دانیال، کمتر دوستان و خوشگذرانی هایم را دنبال میکردم. صورتِ نقاشی شده در ته ریشِ برادر برایم از هر چیزی دلنشین تر بود دیگر صدای خنده مانند بوی غذا در خانه ی ما هم میپیچید.و این برای شروع خوب بود مدتی به همین منوال گذشت. که ناگهان موشی به جانِ دیوارِ آرامشِ زندگیمان افتاد و باز خدایی که نفرتِ  مرده را در وجودم زنده کرد چند ماهی بود که دانیال عجیب شده بود. کم حرف میزد. نمیخندید. جدی و سخت شده بود. در مقابل دیوانگی های پدر هیچ عکس العملی نشان نمیداد. زود میرفت، دیر می آمد. دیگر توجهی به مادر نداشت. حتی من هم برایش غریبه بودم. نگرانی داشت کلافه ام میکردم. آخر چه اتفاقی افتاده بود. چه چیزی دانیال، برادری که خدا میخواندمش را هرروز سنگتر از روز قبل میکرد. چند باری برای حرف زدن به سراغش رفتم اما با بی اعتنایی و سردی از اتاقش بیرونم کرد.چند بار مادر به سراغش رفت، اما رفتاری به مراتب بدتر از خود نشان داد. سرگردان و مبهوت مانده بودیم. من و مادرحالا هر دو یک هدف مشترک داشتیم، و آن هم دانیال بود. دیگر نمیخواستیم تنها ته مانده ی امید به زندگی را از دست بدهیم. اما انگار باید به نداشتن عادت میکردیم دانیال روز به روز بدتر میشد. بد اخلاق،کم حرف، بی منطق اجازه نمیداد، دستش را بگیرم یا بغلش کنم، مانند دیوانه ها فریاد میکشد که تو نامحرمی و من مانده بودم حیران، از مرزهایی بی معنی که اسلام برای دوست داشتنی ترین تکه ی زندگیم ایجاد کرده بود. بیچاره مادر که هاج  و واج میماند با دهانی باز، وقتی هم تیمی اش از احکامی جدید میگفت و باز ذهنم غِر غِر میکرد که این خدا چقدر بد بود دانیال با هر بار بیرون رفتن خشن و سردتر میشد و این تغییر در چهره ی همیشه زیبایش به راحتی هویدا بود. حالا دیگر این مرد با آن ریشهای بلند و سبیلهای تراشیده، و چشمهای از خشم قرمز مانده اش نه شبیه دانیالم بود و نه دیگر مقامی برای خدایی داشت. تازه فهمیده بودم که همه ی خداهای دنیا بد هستند و چقدر تنها بودم من… و چقدر متنفر بودم از پسری مسلمان که برادرم را به غارت برد.. 💞🌸💞🌸💞 ✍همه چیز به هم ریخته بود. انگار هیچگاه، دنیا قصد خوش رقصی برای من را نداشت. منی که حاضر بودم تمام سکه های عمرم را خرج کنم تا لحظه ایی سازِ دنیا، بابِ دلم کوک شود. حالادیگر دانیال را هم نداشتم. من بودم و تنهایی بیچاره خانه مان، که از وقتی ما را به خود دیده بود، چیزی از سرمای شوروی برایش کم نگذاشته بودیم. روزهایم خاکستری بود، اما حالا رنگش به سیاهی میزد. رفتار های دانیال علامتی بزرگ از سوال را برایم ایجاد میکردند. چه شده بود؟این دین و خدایش چه چیزی از زندگیمان میخواستند؟؟ مگر انسان کم بود که خدا، اهالی این کلبه ی وحشت زده را رها نمیکرد؟ مادر یک مسلمان ترسو پدر یک مسلمان سازمان زده و حالا تنها برادرم، مسلمانی مذهبی که از هّل حلیم، دیگ را به آغوش میکشید. کمتر با دانیال برخورد میکردم. اما تمام رفتارهایش را زیر نظر داشتم. چهره ی عجیبی که برای خود ساخته بود. و برخوردهای عجیبترش، کنجکاویم را بیشتر میکرد. و در بین چیزی که مانند خوره، جانِ ذهنیاتم را میخورد، اختلاف عقاید و کنشهایش با مادر مسلمانم بودم. هر دو مسلمان اما اختلاف؟ پس مسلمانها دو دسته اند ترسوهایش مانند مادر، مهربان و قابل ترحمند جسورهایش میشوند دانیال. دانیالی که نمیدانستم کیست؟ بد یا خوب؟ راستی پدرم از کدام گروه بود؟نه اون فقط یک مجاهد خلقیِ مست بود..همین و بس دیگر طاقتم تمام شد. باید سر درمیاوردم، از طوفانی که آرامش اندکم را دزدید.. باید آن پسر مسلمان را پیدا میکردم و دروازه های زندگیمان را به رویش میبستم. دلم فقط برادرم را میخواستم. دانیال زیبای خودم بدون ریش با موهای طلایی و کوتاهش پس همه چیز شروع شد. هر جا که میرفت، بدون اینکه بفهمد، تعقیبش میکرد. در کوچه و خیابان.. اما چیز زیادی دستگیرم نمیشد. هر بار با تعدادی جوان در مکانهای مختلف ملاقات میکرد. جوانهایی با شمایلی مسلمان نما، که هیچ کدامشان ،آن دوست مسلمان نبودند. راستی آنها هم خواهر داشتند؟؟ و چقدر سارای بیچاره در این دنیا بود. از این همه تعقیب چیزی سر درنمی آوردم.. فقط ملاقات های فوری.. چند دقیقه صحبت.. و بعد از مدتی خیابان گردی، ورود به خانه های مهاجر نشین، که من جرات نزدیک شدن به آنها را نداشتم... ⏪ ... @asraredarun اسرار درون
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e