eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی روزهای پائیزی آرام آرام، درختان رخت رنگی به تن می‌کردند. و انگار حال و هوای همه عوض می‌شد و دوباره یکی یکی پیغامِ خواستگاری می‌آمد و دیگر اهلِ خانه اصرار نمی‌کردند. این اصرار نکردن برای فرشته خوشایند بود اما نمی‌دانم این خواستگار چه اصراری داشت و کی بود که فرزاد با همه مراعاتی که به حالِ فرشته می‌کرد، دربرابرِ این خواستگار نمی‌توانست دوام بیاورد. و به ناچار به سراغِ فرشته آمد. _سلام به به خواهرم پاک غرق مطالعه شده _سلام داداش بفرما _چشم من که فرمائیدم و واردِ اتاق فرشته شد و کنارش نشست. نگاهی به اطر افِ فرشته انداخت که چند کتاب و یک دفترچه بود و فرشته درحالِ نکته برداری . _خب بگو ببینم با این همه کتاب که خوندی چی شدی حالا؟! _مگه قراره چیزی بشم می‌خونم بلکه یه چیزی یاد بگیرم. و البته کمی ذهنم را دور کنم از خاطراتِ علی. که هر بار با به یاد آوردنِ خوبیهاش و خاطره‌هاش غم عالم روی دلم می‌شینه. _غصه نخور عزیزم این روزها هم می‌گذره زیاد به خودت سخت نگیر. خب حالا با یه خبرِ خوش چطوری؟! _چه خبری؟! _یه خبر خوب. می‌دونی فرشته. اصلا دلم نمی‌خواد حالت بد بشه و مثلِ آن شب زهره‌ترکمون کنی ولی چاره ندارم . این یک نفر را هیچ جوره نمی‌تونم ردش کنم . چند وقته انقدر برای دیدنت پافشاری می‌کنه دیگه واقعا کلافه‌ام کرده تورو خدا بگذار بیاد . خودت بگو نه من هم از شرش راحت بشم. _آخه داداش من که جوابم معلومه آخه چرا باید بیاد _می‌دونم عزیزم می‌بینی که این چند وقت هم با اینکه خیلی‌ها پیشنهاد ازدواج دادند بهت چیزی نگفتم ولی این یه نفر هیچ جوره کوتاه نمیاد میگه می‌خواد جواب رد را از زبونِ خودت بشنوه . بگذار بیاد خودت بگو نه . باشه؟ _والله چی بگم داداش. _قربونت برم هرچی دلت خواست بگو. اصلا می‌دونی فرشته دوتا فحشِ آبدار بهش بده . دیگه بره پشتش را هم نگاه نکنه. _باشه اگه شما این طوری راحت میشی. روی چشمم _قربوت برم من خواهر خوبم. تقصیرِ خودته دیگه انقدرخوبی انقدر نجیبی که اخلاق و رفتارت شده زبانزدِ همه دوست و آشنا پس باهاش یه قرار می‌گذارم. بیچاره حتما از خوشحالی بال درمیاره.. برای فرشته هیچ فرقی نمی‌کرد که این خواستگار کیه و فقط شنیدنِ اسمِ خواستگار حالش را بدتر می‌کرد ولی حالا خوشحال بود که خانواده‌اش دیگه اصراری برای ازدواجش ندارند. و از این بابت حالش بهتر بود و بیشتر با بچه‌ها بود. سعی می‌کرد به درس و مشقشون رسیدگی کنه و بیشتر باهاشون باشه. و غصه خوردن و یادِ علی را بگذاره برای وقتِ تنهاییش. بچه‌ها هم از دیدنِ بهتر شدنِ مادرشون خوشحال بودند. ولی جای خالی پدرشون اذیتشون می‌کرد. آن شب بعد از شام فرزاد فرشته را صدا کرد و با هم به اتاق رفتند درِ اتاق را بست و روبروی فرشته نشست. _فرشته جان خواهش می‌کنم از دستم ناراحت نشو و خوب به حرفهام گوش کن. من اصلا دلم نمی‌خواد تو را مجبور کنم که ازدواج کنی. درست هم نیست . ولی خودت هم می‌دونی به علی قول دادم. حرف دلِ تو رو هم می‌دونم . ولی این بار فرق می‌کنه. این بنده خدا خیلی با من صحبت کرده. خودم هم خوب می‌شناسمش. درسته که شاید هیچ وقت هیچ کس مثلِ علی نشه برات. ولی ازت خواهش می‌کنم به پیشنهادِ این بنده خدا فکر کن. فرشته خواهش می‌کنم. به این فکر نکن که یه جوری ردش کنی. البته من بهش گفتم که تو اصلا قصدِ ازدواج نداری ولی دلم نمی‌خواد تو این جوری به قضیه نگاه کنی. باهاش صحبت کن. هر چیزی را که لازمه ازش بپرس. فردا قراره که بیاد چون خوب می‌شناسمش. گفتم صبح بیادکه بچه‌ها مدرسه‌اند. من حرفهاش را شنیدم. پس لازمه تو هم خوب بشنوی . فرشته قول بده. _باشه داداش ولی فقط گوش می‌کنم. توقع دیگه‌ای ازم نداشته باش 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
همه صحبت‌ها و تعریف‌های فرزاد هم نتونسته بود ذره‌ای فکر فرشته را درگیر خواستگار ناشناخته کنه . فقط و فقط به جواب منفی فکر می کرد و نیاز داشت با خدای خودش خلوت کنه آن شب هم سجاده بود و ذکر و دعا و خلوت با خدایی که این تقدیرات را برایش رقم زده بود صبح بعد از صبحانه طاهره کنارش نشست و بوسه‌ای به گونه‌اش زد و آهسته گفت: مامان جان باز هم ناراحتی؟! _نه دخترِ گلم خوبم _خدارا شکر و حسین گفت: مامان جان اگر کاری نداری ما بریم؟! _نه عزیزم کاری ندارم برید دایی و بچه‌ها منتظرند. مواظب خودتون باشید و روی هردوشان را بوسید. با رفتنِ بچه‌ها یکباره به یادِ حرفهای فرزاد و آمدنِ خواستگار افتاد. از جایش بلند شد و به آشپزخانه رفت. که زهرا گفت: فرشته جان من فعلا هستم. می دانم دیشب نخوابیدی . برو یک کم استراحت کن _ممنونم زهرا جان ولی نمیشه که _چرا خوبم میشه من هستم نگران نباش _قربونت برم من آخه خوابم نمی‌بره. _میدونم . خوب برو یک کم به خودت برس . مثلا مهمان داریم _تو رو خدا زهرا _باشه اصلا برو پیشِ مامان بشین خودم همه چیز را ردیف می‌کنم . امروز کلاس و سپردم به حاج خانم می‌مانم خانه تا تو خیالت راحت باشه عقربه‌های ساعت آن روز انگار خیالِ حرکت کردن نداشتند. زهرا همچنان مشغول در آشپزخانه بود. و فرشته و مادرش درحالِ بافتنِ لباس برای روزهای سردِ زمستانی برای بچه‌ها. که صدای زنگ در بلند شد. زهرا چادرش را سر کرد و رفت در را باز کند. فرشته و مادر هم چادرشان را سر کردند و وسایل بافتنی را جمع کردند که زهرا وارد شد وگفت: فرشته جان مهمانمان داخِل نمی‌آیند . میگن اگه بشه شما بری بیرون، توی حیاط باهاتون صحبت کنند. _یعنی چی؟! _آخه امروز آمده فقط با خودت صحبت کنه . برو ببین بنده خدا چی میگه. _اره مادر جان قبلا با من و فرزاد صحبت کرده. برو عزیزم ببین حرفش چیه که اینقدر اصرار داره باهات صحبت کنه. و فرشته با اکراه و ناراحتی چادرش را مرتب کرد و به سمتِ حیاط رفت. با تعجب نگاه کرد به مردی که پشتش به او بود که با صدای بسته شدن در به سمتش چرخید . _سلام فرشته خانم _چی؟؟ شما؟! با دیدنِ مردی که روبرویش بود بهت زده ایستاد و قدرتِ حرف زدن نداش که صدای زهرا او را به خودش آورد. _فرشته جان بیزحمت آقای سلامی را تعارف کنید روی تخت بنشینند. این طوری که بد است و سینی چای را به طرفِ تخت برد. _بفرمایید آقای سلامی حدِاقل روی تخت بنشینید. _ممنونم لطف کردید. فرشته که به خودش آمد. با تعجب به فرهادی نگاه می‌کرد که نگرانی و اضطراب از چهره‌اش نمایان بود. همان فرهاد با همان چشمهای سبز و صورتِ کشیده و جذاب و مثلِ همان وقت‌ها شیک پوش. وای یعنی این خواستگارِ سمِج فرهاد بود. مگه میشه؟! _بفرمایید فرشته خانم. فرشته خودش را جمع و جور کرد و سرش را پائین انداخت. کاش فرزاد بهم می‌گفت خواستگارم فرهاده ولی من اصلا نپرسیدم. حالا چه کار کنم؟ یعنی چی می‌خواد بگه؟ آرام به سمتِ فرهاد رفت که کنارِ تخت بی‌صبرانه منتظرش بود. _بفرمائید _ممنونم زیاد مزاحمتون نمیشم . فرزاد یه صحبتهایی کرد ولی خواستم حرفهام را به خودتون بگم. حرف‌‌هایی که چند سال است توی دلم مونده و نتونستم به کسی بگم ولی بعد از این همه سال. حق دارم دردِ دلم را به شما بگم. لطفا اگر با حرفهام ناراحتتون می‌کنم منو ببخشید. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیاست‌های زنانه بلد نیستی🤔⁉️ بیا اینجا تا یادت بدم چطور زندگی را به کام خودت و همسرت عسل کنی😍 آموزش سیاست‌های زنانه 👏👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 همین امشب وارد بشید و از ادمین 🎁 بگیرید👏👏
عزیزانی که برای اموزش سیاستها زنانه مشتاق هستید همین امشب بنر ما را برای دوستان‌تون بفرستید👏👏 و در کانال ها و گروه هاتون بگذارید تا خانم های بیشتری بتونن استفاده کنند👏👏 اجرتون با خدای مهربان🌺🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش؟ پس با نام تو آغاز می کنم روزم را الهی به امید تو💚 سلام امام زمانم❤️ سلام صبحتون پر نور🌹 ━═━⊰🍃✺‌﷽‌‌‌✺🍃⊱━═━ 💚 حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند:💚 خودتان را با هر وسيله اى كه مى توانيد پاكيزه كنيد، زيرا كه خداى متعال اسلام را بر پايه پاكيزگى بنا كرده است و هرگز به بهشت نرود مگر كسى كه پاكيزه باشد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 اگردر زندگی نگاهت به داشته ‌هایت باشد بیشتر خواهی داشت … اما اگر مدام به نداشته‌هایت فکر کنی هیچ‌وقت هیچ چیز برایت کافی نخواهد بود !!! همیشه و در همه حال بگویید، خدایا شکر، الحمدلله رب العالمین😍 ‌http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• مثل کوه پشت منی هر دقیقه به جز تو کسی تکیه‌گاهم نبوده • تو بالاتر از قلّه‌های زمینی به تو فکر کردن شبیه صعوده! همین که حواست به من هست خوبه | بهنام صفوی @ostad_shojae http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کد 14 🕊بسم اللّٰه الرحمن الرحیم 🕊 در حال تهیه جهیزیه برای یک زوج کم بضاعت هستیم 🌱 این زوج به دلیل نداشتن جهیزیه و تصادف والدین و مشکلات مالی 4 سال است در عقد به سر می برند . از تمامی عزیزانی که توان مشارکت مالی دارند در خواست می کنیم با هر مقدار هر چند اندک مارا در این امر حمایت کنند .
6037997552772999
فتانه کبرایی‌آبکنار بانک ملی لطفاً در صورت واریز فیش واریزی را به آیدی زیر ارسال فرمایید 👇👇👇 @Neginehashtom 🌿🌿🌿🌿🌿 https://eitaa.com/negine_hashtom