📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
نُه ساله که شدیم به رسم جشن های تکلیف هر ساله مدارس
مدرسه ما رو هم برای برگزاری جشن مرسوم به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بردن.
و قرار بر این بود که در برنامه حرم پک های سجاده و چادر رو به دخترا بدن .
خیلی از دخترهای کلاس ما با فرم مدرسه و مقنعه بودن و از خونه شون چادر دیگه ای سر نکردن اما من چادر رو از کلاس دوم ابتدایی سر میکردم و اون روز هم مثل همیشه از خونه سر کردم و با چادر به مراسم حرم رفتیم.
وقتی داخل حرم شدیم آقای راستگو عزیز
( خداوند رحمتشان کند) به من گفتن گل دختر آفرین بر تو به خاطر حجاب زیبایی که داری و یک گل رز 🌹 خیییلی زیبا به من هدیه دادن .
البته لازمه بگم حجاب بچه های دیگه هم کامل بود
اما حجاب من که چادر بود برتر بود.
✍فاطمه رئیس عبداللهی ۲۱ ساله قم
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
روزی با مادرم و پدرم به حرم مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها واقع در شهر قم رفتیم.
در آنجا خانمی چادری با چهره ای گشاده و خندان به من نگاه کرد و گفت دختر ناز من تو خیلی زیبا هستی و حجابت خیلی کامل است اما عزیز دلم من از تو خواهش میکنم چادر حضرت زهرا سلام الله علیها را هم بپوش تا حجابت کامل تر باشد!
بعد از آن من و ایشان به بازار قم رفتیم و ایشان برای من یک چادر زیبا خریداری کرد بعد از آن مدت من همیشه حجابم را رعایت میکردم و چادرم هم بر سر میکردم.
چادر من بهترین هدیه خداست ، این هدیه بهشتی نعمتی از جانب خداست.
✍فاطمه علیرضایی ۱۵ ساله_ خمین
➿🌸➿🌸➿🌸➿🌸
بانوی عزیز
خاطرات زیبای خود را با موضوع چادر وحجاب ، را برای ما ارسال بفرمایید تا با نام شما در کانال قرار داده شود.
@astanee_mehr
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
سلام
من کلاس دوم ابتدایی بودم مانند بیشتر دوستانم چادر نمی پوشیدم همان موقع ها بود که به کلاس بسیج به مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام رفتم آن روز تولد دختر معلم کلاس بسیجمان بود خانم ما رو به پارک برد و گفت هرکس چادر بپوشه خدا اورا بیشتر دوست دارد آن موقع من با چادر آشنا شدم .
وقتی به مادرم گفتم اول مخالفت کرد و گفت الان برای تو زود است که چادر بپوشی ولی من اصرار کردم که بلاخره راضی شد وبرایم چادر ملی خرید .
و از آن روز به بعد با افتخار برای همیشه چادر پوشیدم
✍طاهره محمدی ۳۹ ساله از همدان
➿🌸➿🌸➿🌸➿🌸
بانوی عزیز
خاطرات زیبای خود را با موضوع چادر وحجاب ، را به آیدی زیر برای ما ارسال بفرمایید تا با نام شما در کانال قرار داده شود.
@astanee_mehr
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
اولین باری ڪه یه چادر دیدم فڪر نمیڪردم یه روزی زندگیم وصل بشه بهش...
مادرم چادر میپوشید دوست داشتم منم داشته باشم اما هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم توی رویاهای خودم هرجا میرفتم یه چادر رو سرم بود به همین دلیل احساس میکردم رو ابرها راه میرم و همینطور امنیت سراسر وجودم رو گرفته بود .
مادربزرگم ٤۰ روز به مڪه رفت و برگشت حس خوبی به رفتنش داشتم و حسی بهتر از اون به برگشتنش.
صدام زد رفتم تو اتاق یه ڪیسه بهم داد و گفت"اینم سوغاتی شما"با خودم گفتم شاید روسری یا لباسی باشه اما با ناباوری تمام دیدم چیزی که تو دستمه اونیه ڪه چند ماھه آرزوش رو دارم "چادر بود" زبونم گیر کرد و نمیدونستم چطوری تشکر ڪنم..
با چادرم همه جا میرفتم تمام احکامات را رعایت میکردم هرجا میرفتم احساس میکردم سرشار از ارامشم و خوشحالی و امنیت"
تا اینکه چادرم کوچیک شد و من موندم و یه دنیای کسالت بار ظهر عاشورا بود و من دوست داشتم تو عزای امام حسین علیه السلام با چادرم حضور پیدا ڪنم و به آقا بگم منم راهمو پیدا ڪنم اما چادر نداشتم 😔
خیلی دلگیر بودم رو صندلی خونه مادربزرگم نشسته بودم یه آقایی تقریبا ۲۰..۲۱ ساله اومد ڪنارم نشست و سلام ڪرد منم خیلی سرد جوابشو دادم گفت اسمت چیه گفتم فاطمه گفت اسمت چه خوشگله گفتم ممنون گفت تو ڪه اینقدر باحجابی چرا چادر نداری گفتم داشتم کوچیک شد هنوز نخریدم گفت من برات میخرم بعد رفت من بدون هیچ حرفی فقط از پشت نگاهش میڪردم با خودم گفتم شوخی میڪنه ول ڪن .
چند روز گذشت قرار بود بریم"آقام شهید در استان فارس" منتظر پدربزرگم بودم ڪه دیدیم یه ماشین دیگه هم اومد نگاش ڪردم هر لحظه حس میڪردم چهارتا چشم دارم "پدر همون اقایی بود ڪه اون روز دیدم" من تعجب ڪردہ بودم مامانم و مادربزرگم با لبخند نگام میڪردن با هرجور جون ڪندنی بود سلام ڪردم خانمش اومد جلو بهم گفت سید یه قولی بهت داده الانم برات اینو فرستاده ڪیسه رو از دستش گرفتم باورم نمیشد چادر بود زبونم قفل شده بود انگار با این قفل ڪتابی های بزرگ بسته بودنش نمیدونستم چطوری بگم ممنون هرجور بود گفتم
و با چادرم رفتم آقام شهید و تا آخر عمرم ممنون سید شدم.
هیچ وقت فڪر نمیڪردم ڪسی ڪه یه چادر به من هدیه میده سید باشه
✍فاطمه جنگجو ۱۵ ساله فیروزآباد فارس
➿🌸➿🌸➿🌸➿🌸➿
مهربانوان و همراهان عزیز
خاطرات زیبای خود با موضوع چادر وحجاب ، را به آیدی زیر برای ما ارسال بفرمایید تا با نام شما در کانال قرار داده شود.
@astanee_mehr
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خااطرات_چادریها
من درزمانی که کلاس دوم ابتدائی بودم مانند بیشتر دوستانم چادر نمیپوشیدم .
همان موقع بود که به کلاس بسیج رفتم آن روز تولد دختر معلم کلاس بسیجمان بود خانم ماراپارک برد گفت هرکس چادر بپوشد خدا اورا بیشتر دوست دارد آن موقع من باچادر آشنا شدم وبه آن علاقمند شدم .
مادرم گفت هنوز زوده که چادر سر کنی ولی من آن قدراصرار کردم که بالاخره برایم چادرملی خرید.
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: همانا عفیف وپاکدامن فرشته ای از فرشته ها است
✍فاطمه لامی ۳۰ ساله از مشهد
➿🌸➿🌸➿🌸➿🌸➿
مهربانوان و همراهان عزیز
خاطرات زیبای خود با موضوع چادر وحجاب ، را به آیدی زیر برای ما ارسال بفرمایید تا با نام شما در کانال قرار داده شود.
@astanee_mehr
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
من در خانواده ای به دنیا اومدم که هیچ کدام چادر سر نمیکردند.
اما خودم به چادر علاقه زیادی داشتم.
مادرم از دوران دبیرستان یواشکی و به دور از چشم مادر و پدرشون چادر سر می کرده و بعد از ازدواج با پدرم به خواست خودشون چادری می شوند.
یه روز دوران دبیرستان توی مدرسه جلسه اولیاء مربیان تشکیل شد مدیرمون زنگ زده بود به مامانم که بیاد.
از میون مادرهای بدون چادر هم کلاسیهام مادرم با چادر روی سرش اولین جرقه رو در ذهن من زد.
معصومیت و زیبایی که چادر به مادرم داده بود و این که مثل یه ملکه میان مادر های دوستانم بود.آرامشی که توی چهره اش بود و هست همه و همه..
و این که می دونستم خدا من رو این طوری بیشتر دوست داره باعث شد من هم در این باره تصمیم بگیرم.
پیش دانشگاهی رو تموم کرده بودم که یه شب دور میز شام به خانوادم گفتم که می خوام چادر سرم کنم مادرم خوشحال شد اما پدرم یه دنیا با هام حرف زد و ازم خواست که بیشتر در مورد تصمیمم فکر کنم .
اما نیازی به فکر کردن نداشت چون تصمیمم رو گرفته بودم .
فردای آن شب همراه مادرم به بازار رفتیم و یه قواره پارچه چادری برام خرید ؛ به خیاط داد تا برام بدوزد.
همون هفته یه مهمونی خونه عمه بزرگم دعوت بودیم و من چادرم رو سرم کردم .
وقتی وارد مهمونی شدم فکر می کردم که همه از دیدنم به ذوق میان خوشحال می شن اما این طور نشد عمه ام رو به مادرم کرد و گفت که چرا مجبورم کرده که چادری بشم؟
من از مادرم خواستم که خودم حرف بزنم و توضیح دادم که این تصمیم خودم بوده و خودم خواستم.
دوران دانشجوی تنها فردی بودم تو کلاس که چادر داشتم، چون دانشگاه کردستان بودم همه استادان باهام فارسی حرف میزدند.برایشون جای تعجب داشت یک نفر کرد در محیط دانشگاه و بیرون دانشگاه با چادر بگردد.
الان نزدیک 15 سال از اون زمان می گذره .
هر چند که خیلی سخته توی یه جمعی جز من و مادرم چند نفر دیگه هیچ کس حجاب نداره اما من به داشتن چادرم افتخار می کنم. چون برام امنیت فراهم کرده و از چشم نامحرم ازم محافظت میکند.
من شکایت دارم…
از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست
از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛
چـــــرا نمی فهمی؟
این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد
حـــُرمــت دارد !
✍بیان ناصری ۳۷ ساله ازدیواندره کردستان
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
بانوی عزیز
خاطرات زیبای خود را با موضوع چادر وحجاب ، را برای ما ارسال بفرمایید تا با نام شما در کانال قرار داده شود.
@astanee_mehr
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
خاطره من مربوط به دوران کودکی من است .
من ازبچگی به علت جو خانواده که مذهبی بودند ومادر وخواهربزرگترم که نوجوان بودچادری بودن، منم عاشق چادربودم .
شش سالم بود که بهانه ی چادر گرفتم اماچون جثه ای ریزوکوچکی داشتم وباچادرزمین میخوردم مادرم میگفت: هنوزچادربرای بیرون رفتن تو زود است ، وباهمین چادر گل گلی تو خونه بازی کن ولی من ول کن نبودم.
یادم یکشب این قدرگریه کردم وباچادرمشکی مادرم خوابیدم که مادرم صبح زود رفت وبا یک چادرعربی بنفش زیباکه روی سرش شکوفه های سفیدبود برگشت ومن خیلی خوشحال شدم هنوزهم که سال آخردکترای دندانپزشکی هستم چادر خود را به عنوان یک نماد عفاف و حجاب وهویت زن مسلمان حفظ کردم و علی رغم طعنه و متلک بعضی افراددردانشگاه به چادرم میبالم .
و آن رایادگارمادرم زهرای اطهرمیدانم .
✍ فاطمه حاتم زاده از شیراز
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
بانوی عزیز
خاطرات زیبای خود را با موضوع چادر وحجاب ، را برای ما ارسال بفرمایید تا با نام شما در کانال قرار داده شود.
@astanee_mehr
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
همیشه مادرم چادر مشکی به سر می کرد و من همیشه آرزو داشتم یک چادر داشته باشم و با افسوس یک چادر میخوابیدم .
یک روز مادرم مرا به خیاطی کنار خانه برد و برایم یک چادر سفید با گلهای صورتی دوخت که اصلا باورم نمی شد یک چادر سفید دارم .
همیشه چادرم را توی بغلم می گذاشتم و می خوابیدم یک روز بیدار شدم دیدم چادرم نیست خیلی گریه کردم و از مادرم سراغ چادرم را گرفتم ؟؟!! گفت دختر خاله ات می خواست به اردو برود و چادر برای نماز نداشت آن را به او قرض دادم .
خیلی ناراحت شدم و هر کس در میزد سریع می رفتم تا ببینم خاله ام هست یا نه ؟! اما خبری از چادرم نشد .
بهانه ی چادرم را میگرفتم که مادرم مجبور شد من را به خانه ی خاله ام ببرد .
وقتی رسیدیم و سراغش را گرفتم خاله ام با خونسردی گفت : لیلا چادر را در اردو گم کرده است ، آنقدر ناراحت شدم و گریه کردم انگار که دنیا برایم تمام شده بود .
ناگهان خاله ام مرا بوسید و معذرت خواهی کرد و یک چادر سفید این بار با گلهای بنفش که دو تا بود برای من و لیلا دوخته بود را سرم کرد و گفت : دخترم ببخش من و لیلا را که تو را ناراحت کردیم .
از آن روز به بعد هنوز که هنوز است به یاد اون روز میخندم که دنیای کودکانه چه اندازه زیبا و خالصانه و پاک بود .
✍سیده آینا قطبی ۱۴ ساله از اهواز
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@astanehmehr
📨#ارسالی_شما
#خاطرات_چادریها
من ۸سالم بود یا کمتر دقیق یادم نمیاد.
رفتیم ی شهر بازی که بالاشهر بود ، اون موقع تازه خانه بازیهای سرپوشیده باب شده بود.
من با چادر بودم و چون کوچیک بودم مسول اونجا با دیدن من خیلی ذوق کرد و گفت بخاطر حجاب زیبایم بازی رایگان داد .
من خیلی خوشحال شدم و این خاطره همیشه در ذهن من ماندگار شد.
➿🌸➿🌸➿🌸➿🌸
بانوی عزیز
خاطرات زیبای خود با موضوع چادر وحجاب ، را برای ما ارسال بفرمایید تا با نام شما در کانال قرار داده شود.
@astanee_mehr
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
🤲بنام نامی نام که هرآنچه هست از اوست
جمعه غروب که میشود، خورشید چشم انتظار تر از همیشه چشمانی را که انتظار را معنای جاده های مه الود میکند، انعکاس بارش باران را از گلوی خود منعکس میکند .
سرو های ازاده سرود دلتنگی را معجزه نیامدن ها میکنند و یادمان غروب جمعه را به یاد شهدای خونین به نظاره مینشینند.
رویای شب های کویری گرم تر از همیشه دانه های دلتنگی اش را گوشه ای در عمق زمین خاک میکند که حاصل آن، میشود غرشی از جانب آتشفشان های خشمگین.
سلول های خاکستری مغز تابعیت خود را از دست میدهند و جسم مژگانی چشم غمگین تر از هر لحظه منقبض میشود، ابر تاریک لحظه ها نم نمک نزدیک میشود تا بپوشاند آوازه انتظار هستی را واما چه دلسوزانه زمین دست خود را زره میکند تا عطر دلتگی از درصد آب و هوا کاسته نشود؛ شب که میشود صدای موسیقی انتظار، لالایی جنبش ستارگان میشود و آنانند که مظلومانه درخشش خود را فدای گذر ثانیه ها برای دیدن جمال یار میکنند
این است حکایت روزهای بی تو، ای کاش بیایی عدالت لیل و نهارهای غم دیده، ای کاش بیایی تا دلیلی شوی برای جشن یاران عاشقت...
جمعه های بی تو رنگ جمکرانت را کبود میکند، بیا ای صاحب زمانه های رنج دیده...
در هوای عاشقان پر میکشد آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
#ارسالی_شما مهربانوی گرامی
📝 فاطمه یوسفی
--------------
@astanehmehr
#ارسالی_شما
پذیرایی درحد همه ی توان
منزل ام عقیل مادرشهید
#مشایه_پیادهروی_بزرگ_اربعین
#لبیکیاحسین
🏴@astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_شما
به یاد حضرت معصومه اینجا زائرم آقا
به یاد کل دل های از این دیدار...جامانده
عمود ۱۰۸۰ موکب حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها پذیرای شما زائران اباعبدالله
✍ آمنه رضایی
🏴@astanehmehr
#ارسالی_شما
ماء معین اینجا فراوان است ای مردم
ما در زمین سیراب از آب بهشتیم
✍ آمنه رضایی
#لبیکیاحسین
#اربعین
🏴@astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_شما
🏴همراه با کاروان پیاده دلسوختگان و جاماندگان
دعاگوی شما هستیم 🏴
📽نگین نقیبی
#لبیکیاحسین
#اربعین
🏴@astanehmehr
#مادرانه
#ارسالی_شما
سلام
دخترگلم چقدرلذت بخش است که بعدسالیانی چشم به دنیای مامان و بابا بازکردی اونم روزتولدبانوی باکرامت حضرت معصومه سلام الله علیها و شدی انیس و مونس تنهاییای مادر
و اولین محرم امام حسینو حدود سه ماهگیت با پوشیدن لباس متبرک حضرت علی اصغرتجربه کنی و امسال محرم اولین قدمهای راه رفتنت را برداری و با لباس مشکیت بامامان روضه سیدالشهدابری و برسروسینه بزنی
همیشه زیرخیمه اهل البیت باشی عزیزم🥰🌹
@astanehmehr
#دلنوشته
#ارسالی_شما
هر چه میگذرد شلوغ تر می شود
اما لذت زیارت خانه خدا همراه شلوغی و ازدحام اینقدر زیادتر شده که میگویم :
در خانه خدا باید شلوغ باشه و همه بندگیشو کنیم و دورش بگردیم ☺️ تا عظمت و جبروتشو به رخ همه بکشاند.
به به
اینقدر این حس، لذت آور است که جا گرفتن در دل این ازدحام یکی از زیباترین لحظات این سفر عشق شده ...
اما در دل این شلوغی ها فقط دنبال یک نفر میگردیم ...
اللهم عجل لولیک الفرج 😭😭
✍ سرکار خانم استاد منادی
https://eitaa.com/astanehmehr
#ارسالی_شما
تصویری زیبا از سجده بندگان خدا در خانه امن الهی که نشانه شکوه و عظمت خدا 🙏
لباس سفید ویکدست مسلمانان عظمت این خانه را بیشتر کرده
خدایااا روزی همه ارزومندان با معرفت بگردان🙏
هر چه از زیبایی این لحظات بگویم زبانم باز قاصر هست
کاش! فردا ؛مهدی فاطمه دست به دیوار کعبه ندای ظهور «انا المهدی» سر میداد و شیعیان داغ غربت از قلبشون برداشته میشد🥺 ان شاالله
✍استاد_منادی
#عید_قربان
https://eitaa.com/astanehmehr
#ارسالی_شما
یکم خاطره بازی کنم؟
اسمش سلما بود...
از نجف اومده بودن کربلا برای روز اربعین
هیچی فارسی بلد نبود و خواهر کوچولوش بخاطر خستگی اذیتش میکرد و نمیذاشت نقاشی کنه..توی راه یه دفترچه نقاشی با عکس ابو مهندس و حاج قاسم هدیه گرفته بود.
یهو دلم خواست خوشحالش کنم
با ادابازی و چهارتا کلمه ی قراضه ی عربی ک ب زور یادم اومدبهش فهموندم ک میخوام بکشَمش😌
ذوق کرد...یکم دوست شدیم اما وقتی عکس رو دفترچه رو نشونم داد و بهش گفتم این ابو مهندس ه بغلم کرد و کلی بوسم کرد❤️
بعد دوباره حاج قاسم رو پرسید و وقتی گفتم قاسم سلیمانی عکس العملش باز بوس و بغل بود!
ب این فکر کردم ما و عراقیا تابیست سال پیش دشمن بودیم... کِی بهم اینقدر نزدیک شدیم؟
حالا حتی قهرمان های بچهها مون یکی شدن❤️
امام حسین واقعا ما رو سوار کشتی نجاتش کرده.....و اربعین واقعا یک معجزه است⭐️
#اربعین
#خاطرات
https://eitaa.com/astanehmehr