آستانِ مهر
#چهل_قدم_با_گلستان حکایت بیست و دوم: #پادشاهی_را_شنیدم_به_کشتنِ_اسیری_اشارت_کرد. پادشاهی را شنیدم
#چهل_قدم_با_گلستان
حکایت بیست و سوم:
#پادشاهی_را_مهمی_پیش_آمد
مطابق این سخن پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت اگر این حالت به مراد من بر آید چندین درم دهم زاهدان را.
چون حاجتش بر آمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد. یکی را از بندگان خاص کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند غلامی عاقل هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درمها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم!
گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهد است.
گفت: ای خداوند جهان! آن که زاهد است نمیستاند و آن که میستاند زاهد نیست.
ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادت است و اقرار، مر این شوخ دیده را عداوت است و انکار و حق به جانب اوست!
زاهد که درم گرفت و دینار
زاهدتر از او یکی به دست آر
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/astanehmehr
Padeshahi Ra Mohemmi Pish Amad.mp3
2.66M
حکایت بیست و سوم:
#پادشاهی_را_مهمی_پیش_آمد
•°•🔷️💠🔷️•°•
@astanehmehr