توتکرار نمیشوی40_26.mp3
زمان:
حجم:
26.89M
#قسمت_چهلم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ٣٩
شنیدیم که لیلیت نتونست باوفایی صحبت کنه و ببینه چرا سیدمهدی نیومده؟ بااینکه احمدی بهش لیست روونشون داده بود و مطمئنش کرده بود توی شهدا نیست ولی دلشوره داشت....
وفایی هرچی توی آب رو گشت فقط یه پلاک پیداکرد و دیگه هرچی گشتن جسم اونو پیدا نکردن...
اونشب توی درمونگاه دوتا مجروح داشتن باهم صحبت میکردن و لیلیت میشنید یهو صحبتاشون به سید
مهدی کشید و از خواهرشمسی پرسیدن خواهر به سرسیدمهدی چی اومد شماخبرداری؟.... وای! لیلیت دیگه فهمید که سیدش تیرهای زیادی بهش اصابت کرده 😱😭
لیلیت یه پارچه دیوونه شده بود بی پروا و بی خجالت گریه میکرد و میدوید به سمت بیابون و ... گرفتنش.... وفایی اومد و با اندوه و سرپایین به شکوایه های لیلیت گوش میکرد و....معجزه الهی لیلیت کجا رفت ؟💔😭
🍃💕🍃
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی۴۱_29.mp3
زمان:
حجم:
27.21M
#قسمت_چهل_و_یکم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴٠
اون میگریست و دعا رو باغصه قورت میداد همه صلوات میفرستادن و قلب لیلیت ریش میشد عقیل وفایی دعا رو باصدای غم گرفته میخوندولی لیلیت نمیشنید اون فقط صدای سید مهدی رو میشنید آخه لیلیت باصدای اون زنده میشد باورش نمیشد که دیگه روزی نمیاد که از راه دور بیاد و برای لیلی ش دست تکون بده دیگه روزی نمیاد که بالبخند هاش قلب لیلیت رو بکنه..
اون روز که عقیل وصیتنامه سید رو به دست لیلیت داد اون فرو ریخت ولی نمیخواست اشک بریزه تا وفایی ببینه و ملامتش کنه ولی بدتر اون لحظه ای بود که عینکی که سیدمهدی براش سفارش داده بود رو هم بهش داد ..شمسی بغلش کرد لیلیت ازاینکه آغوش هلن روهم حتی نداشت اندوهی عمیق به جونش چنگ انداخت ولی از ترس اینکه شمسی رو هم مثل نیره ازدست بده بهش گفت تو فقط برو و هیچوقت منو بغل نکن..بدو بدو رفت به گوشه ای باسیدمهدی خیالی ش حرف میزد و بابت عینک تشکر میکرد نمیخواست و میترسیدحرفای سیدمهدی رو بخونه!اشکاش مدام می ریخت و. ..چه خطی! قوربون صدقه ی خطش میرفت.
تلاش به قدرمعاش... عبادت به قدر بینهایت!چه چیزایی در اون وصیتنامه بود حتما گوش کردین حتماباما همراه هستین درسته؟ اون حتی رفت و جایی که سیدمهدی تیر خورده بود افتاده بود گشت وگشت لیلیت بیچاره
وفایی هم پابه پای لیلیت گریه میکرد چه لحظاتی سپری شد😢
امشب چی؟ میخوایین ببینید لیلیت چه میکنه؟ جواب عاشق جدیدش رو چی میده ؟ باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی42_35.mp3
زمان:
حجم:
28.67M
#قسمت_چهل_و_دوم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۱
لیلیت بیاد روزایی افتاد که اونو باامام زمان اشتباه گرفته بود ...لیلیت دست از دعا برنمیداشت و غم بزرگی تو دلش لونه کرده بود تا خواب سیدمهدی رو دید آه چه خوابی !....مهدی جان تویی؟! به همه میگفت دیدین گفتم اشتباه میکردین دیدین سید مهدی من برگشته....ولی...😔 اون دیوانه وار برای اونی که توی خواب دیده بود گریه میکرد
...فردا اول ماه رمضون بود و لیلیت برای اولبن بار روزه رو تجربه میکرد اون تحمل میکرد اما تالحظه افطار صبرکرد و به شیرینی تجربه شو کامل کرد ولی برای دعای سرافطار بازم دعاکرد که خدا سیدمهدی رو بهش برسونه ... آخ که این فکرو رها نمیکنه که اون برمیگرده!
تمام روزهای سخت روزه داری رو بیاد سیدمهدی که درآب افتاده بود ویا اسیر شده باشه تحمل میکرد...
خواهر نویدی هرنصفه شب نیم ساعت غیبش میزد و لیلیت فکر میکرد اون دستشوییه ولی چرا اینقدر دیر میکرد؟لیلیت یه شب دنبالش کرد و دید که اون رفته پشت سنگرا و...خیلی ازش خوشش اومد اونم باحرفایی که اونشب میزد ✨
یادتونه که لیلیت خیییلی عصبی شد وقتی عقیل از اون خواستگاری کرد وای فکر کن! سید عجب رفیق نامرامی داشتا !!لیلیت با ناله عکس پاره ی سیدمهدی دردودل میکرد و میگفت چرابرنمیگردی تا من انقدر بدبخت نباشم ..😭
موافقین تا ادامه ماجرارو امشب بشنویم ؟
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرارنمیشوی43_36.mp3
زمان:
حجم:
24.72M
#قسمت_چهل_و_سوم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۲
یادتونه که هفته پیش شنیدیم لیلیت هرچی نذر میکرد فاید نداشت !دیگه انگشت نماشده بود. از نماز جعفرطیار و ختم قرآن گرفته تا خرید کفش برای نیازمندان !
دیگه طاقتش تموم شده بود ...
شب قدررو هم هرچه درتوان داشت ازخداخواست و....
شمسی بازم اومدسراغش و شروع کرد به گفتن و گفتن و گفتن
نویدی و شمسی درگوشش گفتن لیست آخر اسرااومده و اسم سید تو اون نبوده!
لیلیت ازحرفاش فهمید جاوید اومده وباحرص رفت به سمتش و شروع کردن باهم به بحث کردن....جاویداززخم های روی صورت لیلی تعجب کرده بود بااخم گفت هربار میام تویه بلایی سرخودت میاریا؟...جاوید پیغام داد اگه تادودقیقه ی دیگه بیرون نیاد که باش بره میاد وبغلش میکنه و میبره که همه دخترابهش خندیدن...
بعدش اون رفت تا حق جاوید و کف دستش بذاره و بهش بگه عاشق کیه تا اون برای همیشه بره که نفهمید چراهمه خوابیدن و... چندلحظه بعد افتاد و دیگه بلند نشد...
چی شد؟لیلیت آیا شهیدشد؟ اینجوری به عشقش رسید؟❤️
موافقین تا ادامه ماجرارو امشب بشنویم ؟
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرارنمیشوی44_37.mp3
زمان:
حجم:
30.08M
#قسمت_چهل_و_چهارم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۳
یادتونه دفه ی قبلی چی شد؟ بمبارون شدو لیلیت ببچاره افتاد روی زمین ..
اون مجروح و نالون گریه میکرد فکرمیکرد داره شهید میشه و میره پیش سید مهدی
جاوید که گریه های اونو میدید به راننده آمبولانس میگفت تندتربره تااون کمتر درد بکشه
جاویداز محتویات کیف لیلیت فهمیدمسلمون شده و میخواست بپرسه که باجواب لیلیت ساکت شد.
توی رویا وخواب دستش خورد به دست سید مهدی به سید مهدی گفت توهم از این ساعتاخریدی؟ ..حالا نگودستش توی دست جاویده ...
بحث بالاگرفت و بافریادگفت من تهران نمیام
که همون موقع دربازشد عقیل وفایی وسماواتی باهم واردشدندو بعدکمی صحبت درمورد اینکه اسم سیدمهدی توی لیست جدید اسرای ایرانی نبوده و.. فهمید سماواتی و عقیل باهم ازدواج کردند
❤️❤️
موافقین تا ادامه ماجرارو امشب بشنویم ؟
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
تو تکرار نمیشوی قسمت ۴۵.m4a
حجم:
25.92M
#قسمت_چهل_و_پنجم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۴
میخواست نماز بخونه امانگاه های جاوید آزارش میداد ...نمازش رو شکست وگفت آقاجاوید روبروم نشستی که چی؟ زشته آقا !
جاوید گفت ببین چقدر دوستت دارم بااینکه نمیفهم چرانماز میخونی ولی چون تو میخونی دوست دارم ...
...موقعیت مناسب شد و یه کاغذ براجاوید نوشت و بلاخره لیلیت فرار کرد اما به کجا؟ تصمیم گرفت به مسجدی که اون نزدیکیابود بره با اون وضع پای باندپیچی و....
لیلیت وقتی به مسجد رسیدازخداشرمنده شد و هرگز خودش به خاطر نامردیش نمیبخشید دردش شروع شده بود ....
💔
موافقین تا ادامه ماجرارو امشب بشنویم ؟
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی46_48.mp3
زمان:
حجم:
23.07M
#قسمت_چهل_و_ششم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۵
لیلیت دوباره بستری شد و داشت به خودش نهیب میزد که چرا جاوید رو سردرگم کرده
داشت باخودش کلنجار میرفت که جاوید خسته وارد شد و... تو از من بدت میاد؟ این جمله جاوید جوابی جز گریه نداشت نگاه نافذ و جدی جاوید رو که میدید غصه ش بیشتر میشد.. ازاین که داشت از اونجا دور میشد لحظه ای روش رو ازپنجره برنمیگردوند و حتی پلک نمیزد و گریه امونش نمیداد این دوری شاید تا پای سفره عقد اونو ببره و...
لیلیت محکم گفت من شاید نخوام به شما بله بگم جاوید یکه خورد و متعجب سوال خودشو تکرار کرد
از اینکه از کارون و اروند دور میشد ازاینکه ازهوای گرم و نخل ها و قرارگاه دور میشد غصه میخورد و عکس سید مهدی رولمس میکرد و اشک میریخت، محبت جاوید رو که براش کباب درست کرده بود رو پس میزد و از رفتار جاوید متعجب بود میگفت من که عاشق سید مهدی بودم حالا باید معشوق جاوید باشم؟
..یادتونه که موقعی که دوباره جاوید بستنی خریده بود لیلیت بلاخره دلشو به دریا زد و ازتفاوت هاشون گفت و گفت تو ته همه خواسته های من نیستی!! و جاوید درحالی که یخ زده بود...
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی47_50.mp3
زمان:
حجم:
22.67M
#قسمت_چهل_و_هفتم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۶
جاوید رفت به سمت قم و گفت امشب اینجا میمونیم ، لیلیت گفت نه من جایی نمیمونم میخوام مستقیم برم پیش مامانتون تهران
ولی جاوید اصرار کرد که لیلیت رو ببره یه جای خوب ولی لیلیت میگفت نه! ولی وقتی شنید جاوید میخواد ببرتش حرم پاهاش شل شد وخیییلی خوشحال شد ...وقتی صدای نوحه رو شنید صدای قشنگ سید مهدی براش تداعی شد و بااون پای دردناکش رفت سراغ مداحه ولی ....
😭
مثل دیونه ها رفت توی گمشدگان و گفت سید مهدی فرج اللهی رو گم کردم اونام توی بلندگو اعلام کردن و همین که با صدای بلنداعلام شده بود قلبشو آروم میکرد و انگار داشت باور میکرد اون توی حرم گم شده
...خادم حرم گفت انگار پیداشدن یکی داره براتون دست تکون میده لیلیت باتعجب نگاه کرد دید دوباره که جاویده ...!!!!
....بعد ازمدتی صحبت، قبول کردباجاوید بره شام بخوره ☺️ میزشو جوری انتخاب کرد که گنبد پیداباشه و ....
....ورود به تهران لیلیت رو به خاطرات تلخش نزدیک میکرد ...تهران براش مثل کنده سوخته ای بود که هنوز دود میکرد و آزارش میداد...
...همون شب توخونه جاوید اینا نیمه شب موقع راز ونیازش باخدا اقرار و اعتراف های مهمی کرد .....
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی48_54.mp3
زمان:
حجم:
20.52M
#قسمت_چهل_و_هشتم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۸
توی قسمت قبل دیدیم که جاوید گفت که دوتا کار میخواد برای لیلیت انجام بده ، لیلیت ترسید فکر کرد میخواد مسئله ازدواج رو مطرح کنه ولی اون گفت باید بری انتخاب واحد کنی و درست رو ادامه بدی و زخمای تنت رو خوب کنی جاوید داشت حرف میزد ولی لیلیت همه ی فکرش به این بود که چطور فرار کنه و بره به قرارگاه برسه و از سیدمهدی خبردار بشه که ناگهان جاوید کار دوم و گفت و لیلیت تعجب زده فقط داشت نگاهش میکرد .......😐
۱۲ روز از دانشگاه رفتن لیلیت میگذشت که ی نامه از جنوب به خونه جاوید اینا رسید و حالا دیگه جاوید همه ی فکرش مطرح کردن موضوع ازدواجش با لیلیت بودکه یکدفعه .....
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی49_56.mp3
زمان:
حجم:
21.05M
#قسمت_چهل_و_نهم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۸
توی قسمت قبل شنیدیم که
یه روز که جاوید ازش خواست که لیلیت اتقدر گریه نکنه و بااشکاش رنجش نده ، اون میخواست حقیقت رو بگه با مقدمه چینی گفت تو شایسته ازدواجی و هردختری دوست داره بات ازدواج کنه ولی ... ولی... یهو دربازشدو شهرام داخل شدو بادیدن اون دوتا کلی خندیدفکر کرد اون دوتا عاشفانه دارن حرف میزنن... اوضاع از قبلم بی ریخت ترشد حالادیگه انگار جاوید اوکی رو گرفته باشه بیشتر از قبل کنارش بود
...یه روزناگهانی تلفن زدو گفت بریم محضر؟ که بامن بیایی آلمان
...لیلیت بیشتر از قبل به فرار فکر میکرد و خیال میکرد جاوید که بره میره قرارگاه و سید مهدی رو هرجوری شده پیدا میکنه
....فردای اونروز ازخوشحالی فکرش رفت قبرستا ن تا بامادر خداحافظی کنه و برای همیشه بره
موافقین امشب باهم بقیهاین قصه ی عاشفانه رو بشنویم؟
❤️
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی50_59.mp3
زمان:
حجم:
29.82M
#قسمت_پنجاهم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۹
توی قسمت قبل شنیدیم که
توی آرامستان عکس رو به مامانش نشون داد و براش تعریف کرد چقدردوستش داره وکلی دردودل کرد ...
اون همه آدما رو خوب نگاه میکرد و پشت درختا و .. همه جا چشمش دنبال اون میگشت
حالا که جاوید میخواست برای دو هفته بره آلمان اون خیالش راحت میشد...
تااینکه دوباره نامه ای از سمت شمسی اومد که براش خبر هولناکی رو بیان کرده بود ...
ولی لیلیت باور نکرد گفت حتما شمسی داره شوخی میکنه ...الکی میخندید و نفسش تند شده بود رفت توی بالکن تا نفس تازه کنه! یهو شهناز وارد شد لیلیت با روی خیلی خوش ازش استقبال کرد شهناز فکر کرد لیلیت میخواد باجاوید بره که خوش برخورد شده ...
لیلیت بیچاره
به قرص روی آورد و شروع کرد به گفتن لاحول ولا قوه الا بالله ....
موافقین امشب باهم بقیه این قصه ی عاشقانه رو بشنویم؟
❤️
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
توتکرار نمیشوی51_60.mp3
زمان:
حجم:
20.51M
#قسمت_پنجاهویکم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
....آخه مگه میشه اینهمه قرآن خوندو دعا کرد و حاجت نگرفت؟ نظرشما چیه؟
توی قسمت قبل شنیدیم که
لیلیت تصمیم گرفته بودوقتی جاوید میره آلمان اونم بره قرارگاه ! ولی ....جاوید فکرمیکرد لیلیت میخوادباش بیاد آلمان... لیلیت تاظهرفردا فرصت خواست مادر جاوید بهش میگفت این بار ازسفر بالیلیت منصرف بشه تا اون بیشترفکرکنه....صورتش ورم کرده بود و یهو ببهوش شد ...چشمشو باز کرد دید که توی بیمارستانه بهش گفتن فشارش بالا بوده بعد از آزمایش معلوم شد دریچه میتراال قلبش التهاب پیداکرده ....لیلیت به جاوید گفت چرامن مریضو دوست داری آخه چرا؟جاویدگفت اینارو از کله ت بیرون کن من ولت نمیکنم وهرجوری باشی دوستت دارم
.....
💔❤️
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c