eitaa logo
آستانِ مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
63 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت یازدهم 1361.mp3
13.03M
🎧 ۱۳۶۱ 😊🍃 بااحمد همراهید؟ توی قسمت قبلی دیدیم مجید نرم تن راست قامت شده بود و خانم جونشو خیلی خوشحال کرده بود میگفت توی جبهه لوله کشی میکنن و میخوان نفت عراق رو بدزدن😳 .... آه دوباره مجید میخواد برگرده که دنیایی از غم تو دل احمد لونه کرد ولی روی تصمیمش مصمم تر شده که .... امیدوارم این رمان قشنگو دنبال کنین 😊 🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
نشسته‌ام چو غباری به شوقِ اذنِ دخول.... بیا بگو نتکانند پادری‌ها را....... 〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️ @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 💠 🔰سکینه دختر امام حسین بن علی علیهم‌السّلام از پدرش نقل می کرد که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «حملة القرآن عرفاء اهل الجنة یوم القیامة؛ حاملان (حافظان) قرآن سروران (شناخته شدگان) اهل بهشتند در روز قیامت.» 📚 معجم الکبیر، ج۳، ص۱۳۲ 🏴 🗓 سالگرد وفات حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها تسلیت باد. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
📨 راستش من اصلا با حجاب نبودم زیادم در قید و بند حجاب نبودم. خانواده مادریم مذهبی بودن اما از نظر اعتقادی اصلا به هم شبیه نبودیم بماند که همیشه تو جمع ها مورد توهین قرار میگرفتم حسابی دلم میشکست. ولی من هیچوقت بی احترامی نمیکردم مثلا از بچگی مامانم محرما برام مشکی میپوشید و تا بزرگ شدم این کار ادامه داشت. شاید حجاب نداشتم یا نماز نمیخوندم ولی ماه رمضان روزه میگرفتم . ولی هیچوقت مداحی گوش نمیکردم روضه نمیرفتم نه که اعتقاد نداشته باشم ها نه فقط به روحیاتم نمیخورد من از بچگی میدونستم که یه روز از ایران میرم و این اتفاق داشت میوفتاد همه کارامو کردم تمام مدارک تحصیلیمو معادل کردم ، ویزا و دعوت نامه همه چی آماده بود. فقط مونده بود بلیط هواپیما و اینکه من کمتر از یک هفته دیگه قرار بود از ایران برای همیشه برم این شاید تنها آرزوی من بود و با همین آرزو بزرگ شدم. یه شب یکی از دوستای صمیمیم بهم گفت که از طرف یکی از هم دانشگاهیاش دعوت شده به یه هیئت ! ازم خواست باهاش برم من نه تنها تو کل عمرم اینجور جاها نرفته بودم بلکه اصلا مشتاق نبودم که یکبارم برم جای تعجب داشت برام اخه ماه محرم نبود !چه هیئتی !(بعد مراسم فهمیدم که ایام فاطمیه بوده ) ناگفته نماند دوستمم از لحاظ اعتقادی و حجاب از من بدتر بود. خلاصه اومد سراغم و چون هیچکدوم چادر نداشتیم من مجبور شدم دوتا از چادر های مامانمو بردارم و بریم . آدرس گلزار شهدا بود !!!ساعت ۸ شب !!! و من هر لحظه بیشتر پشیمون میشدم و تو دلم بد و بیراه میگفتم بالاخره رسیدیم . یه جوری پیچ خورده بودیم تو چادرامون که هرکی از ۲ کیلومتری مارو میدید میفهمید که ما چادری نیستیم. وقتی وارد قسمت زنونه شدیم زیاد شلوغ نبود توی تاریکی یه گوشه نشستیم و من حسابی عصبانی بودم حاضر نبودم حتی به دوستم نگاه کنم شاکی بودم. اخه این جاکجا بود منو برداشته بود آورده بود اصلا ما شبیه آدم های اونجا نبودیم داشتم با گوشیم کار میکردم که فقط ساعت بگذره که شارژ گوشیم تموم شد و گوشیم خاموش شد ناخودآگاه مجبور شدم به دعای که داره خونده میشه گوش کنم بعدها فهمیدم این دعا دعای کمیل بوده ! تو جمعیت یه صدای گریه خیلی توجه منو جلب کرد یه آقا با صدای بلند گریه میکرد راستش هیچوقت ندیده بودم یه آقا اینجور گریه کنه تو تمام اون مدت داشتم با خودم فکر میکردم یعنی چه مشکلی داره که اینجور گریه میکنه !؟ همینجور ذهنم درگیر بود که روضه شروع شد من هیچوقت پای هیچ روضه ایی ننشسته بودم کلا معنی هیچ روضه ایی رو نمیفهمیدم اون شب مداح شروع کرد روضه خوندن روضه حضرت زهرا ! میدونید من اون شب برای اولین بار پای روضه نشستم و وقتی به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم !!! من برای اولین بار روضه رو فهمیده بودم یه کم گذشت که مداح اعلام کرد مهمان داریم تو حال خودم بودم که گفت مهمونمون یه شهیده شهید گمنام !!! خلاصه اون شب در اصل من دعوت شده بودم نه دوستم چون دیگه هیچوقت مسیر دوستم اون سمتی نیوفتاد و بعد ها با من قطع ارتباط کرد اما اونجا و اون هیئت شد پاتوق هر هفته من ! خلاصه همه ی زندگی من سرنوشتم تو همون دو سه ساعت تغییر کرد . منی که بودم و اونجا جا گذاشتم و یه آدم دیگه برگشتم خونه. تو کل مسیر با دوستم حرفی نزدم ، حالمو نمیفهمیدم نمیدونستم چمه …بعد اون‌ شب همه چی دست به دست هم داد که قاطعانه برای رفتن از ایران منصرف بشم بماند که چقدر از طرف اطرافیان سرزنش شدم و عموم که برام دعوت نامه فرستاده بود باهام قطع ارتباط کرد اما من از تصمیمم مطمئن بودم و یه چیزی ته قلبم بهم اطمینان و قدرت میداد و من مصمم تر میشدم روی تصمیماتم رفتنم که کنسل شد از مامانم خواستم برام چادر بخره بنده خدا نمیدونست چی بگه فقط منتظر بود خودم حرفی بزنم ! خلاصه رفتیم و برام چادر خرید تازه داستان از اینجا شروع شد همه مسخرم کردن دوستام دیگه باهام بیرون نمیومدن بعد از مدتی اینقد فاصله گرفتن که رابطمون کلا قطع شد کل فامیل پشت سرم میگفتن لابد عاشق پسر مذهبی شده اون بهش گفته چادر بپوش و… هنوز که هنوزه بعد ۵ سال این حرفارو بازم میشنوم و هیچ جوابی بهشون نمیدم ! من اگر امروز چادریم فقط یه دلیل داره اونم اینکه خود حضرت زهرا خواستن همین ! یه اتفاق جالب که پارسال افتاد این بود که بعد ۵ سال که پایه ثابت اون هیئت شدم خیلی اتفاقی به عنوان خادم منو انتخاب کردن. وقتی داشتن به بقیه خادم ها حمایل میدادن که یکیم دادن به من و من همون لحظه بود که نشونه دیدم اونم این بود که همه حمایل ها روشون نوشته بود یا اباعبدالله و فقط فقط حمایل من روش نوشته بود یا فاطمه الزهرا واینبار فقط اشک میریختم ✍   ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ @astanehmehr
نیست مجنون مرا انس به صحرای دگر تن من اینجا ولیکن دل من جای دگر..... •┈┈••••✾•🦋•✾•••┈┈•
📖 💎جادوی عیب پوشی در خانواده 🔻حجة الإسلام‌والمسلمین سید علی اکبر حسینی در مورد می‌گوید: من شیراز بودم، آقایی به من گفت که من اخلاق بدی دارم و خانمم مدت‌ها است می‌گوید: من آقای حسینی را ببینم می‌دانم که از تو چه بگویم ! تو بیا خانه‌ی من و بگذار خانم ما هر چه می‌خواهد بگوید. یک روز ظهر مرا دعوت کرد و خانمش را صدا کرد و گفت: خانم، بگو آنچه که می‌خواستی در مورد من به استاد حسینی بگویی. خودش هم مثل یک محکومی که منتظر اعدام است، نشست. این خانم ، خیلی زن فهمیده‌ای بود. شروع کرد محاسن این آقا را گفتن. خیلی از او تعریف کرد. هر گاه سخنش اوج می‌گرفت سر و سینه‌ی آقا کمی به حالت عادی برمی گشت. در نهایت خانم گفت : من فقط می‌خواستم در این جلسه از ایشان تشکر کنم. پس از مدتی این آقا گفت: خانمِ من طرحی ریخت که هر چه بدی در وجود من بود، خاموش شد. 📔 همسران همراه، ص۱۰۰ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
به چلچراغ پر از نور خانه‌ات سوگند دلم هوای تو را کرده ، خانه‌ات آباد 〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️ @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 💎 دعا برای فرزندان 🔸إلَهِي امْدُدْ لِي فِي أَعْمَارِهِمْ ، وَ زِدْ لِي فِي آجَالِهِمْ... 🔹خدایا! عمر آنان (فرزندان) را به سود من طولانی کن و مدّت زندگی آن‌ها را به خاطر من بیفزا... ¹ 🔻 شرح این بخش از دعا: ▫️یعنی خداوندا به توفیقی که برای انجام طاعت وبندگی به فرزندانم می‌دهی، عمرشان را برکت ده ولحظه‌های عمرشان را به کارهای خیر آباد کن.² 🔻همان‌طور که پیامبران الهی، از جمله حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در حق فرزندانشان دعای خیر می‌کرده‌اند: ▫️ربِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ پروردگارا! مرا بر پادارنده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا! دعاى مرا بپذیر. ³ ___________ 1.بخشی از دعای 25 صحیفه‌‌ی سجادیه 2.ترجمه‌‌ای از ریاض السالکین، سید علی‌خان 3. سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم، آیه‌ی شریفه‌ی 40 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست •┈┈••••✾•🦋•✾•••┈┈•