6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ_زیبا🍃
#محمد_حسین_پویانفر
🦋السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام🦋
🌕چهارشنبه های امام رضایی🌕
°●《 @atashe_entezar 》●°
#حواسمون_هست_قراره_بمیریم⁉️
رفیـღـق!
فڪرڪטּ•
#خدا_بهــــت_بگہ:
کہ فقط تا پایاטּ امـــروز زنده اے!
اعمالت طورےهست کہ نیاز نباشہ کل روز رو برےثواب جمع کنے؟!
حق الناس گردنت نیست ڪہ نیاز باشہ کل روز رو برےحلالیت بطلبے؟
حق الله گردنت نیست ڪہ بخواےکل اون روز رو عبادت کنےتا حسابت صاف شہ با خدا؟!📿
تازه اونم اگہ بشہ ...
در طول روز چند بار دل بقیہ رو میشکنیم؟💔
چند بار غیبت مےکنیم؟!
چند بار دروغ میگیم؟!
چند بار تهمت میزنیم؟!
چند بار بےاحترامےبہ پدرمادر؟!
یادت باشہ!
مرگـ☠ــ خبر نمےکنہ
از دستشم نمےتونےفرار کنے⚠️!
یہ فکرے بہ حال پرونده اعمالتم بکن📖
یہ وقت خدایےناکرده سیاه نشده باشہ
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
نمیگم همیشہ ها...نہ
ولےهرزمان سرت خلوت شد
یادےازمرگ و قیامت هم بکن‼️
96.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سلام به چهارشنبه ۳ آذر خوش آمدید🌹
🌼این دعا در این روز زیبا تقدیم به شما
🌺الهی هیچ دلی تنگ نباشه
🌸الهی هیچ کسی مریض یا مریضدار نباشه
🌼الهی هیچ کسی محتاج نباشه
🌺الهی شفای جسم و روح و فکر، عطا کن
🌸الهی کسی شرمنده نباشه
🌼الهی انسانیت را مبدأ خواسته هایمان قرار ده
🌺الهی از تکبر، غرور، سوظن و کینه دورمان کن
🌸الهی کلاممان به دروغ ، آلوده نباشد
🌼الهی دوستان خوبم شاد و خوشبخت باشند
🌺امضای خدا، پای همه آرزوهاتون🙏
💝زندگینامه #شهیدحججی💝
💥قسمت دوازدهم💥
.
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.
#ادامه_دارد…
#داستان_واقعی
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری🌱
#سید_محمد_رضا_نوشه_ور
🦋امام رضای خودم باش🌿