عطرِظهورِمولا
💝مدافع_عشق 💝 قسمت 1⃣5⃣ _ من تاشربت درست میکنم کارتون رو بگید! و بعد انگار که تازه متوجه چیزی
#مدافع_عشق
قسمت 8⃣5⃣
سجاد که کنارم زمزمه میکند
_ گریه کن زن داداش…توخودت نریز..
…
گریه کنم؟ چرا!!؟…بعد از بیست روز قراره ببینمش…
سرم گیج میرود.بی اراده تکانی میخورم که سجاد بااحتیاط چادرم را میگیرد و کمک میکند تا بنشینم…
درست بالای سر تو!
کف دستم را روی تابوت میکشم….
خم میشوم سمت جایی که میدانم صورتت قرار دارد..
_ علی؟…
لبهام رو روی همون قسمت میزارم…
چشمهایم را میبندم
_ عزیز ریحانه…؟…دلم برات تنگ شده بود!
سجاد کنارم میشیند
_ زن داداش اجازه بده…
سرم راکنار میکشم.دستش را که دراز میکند تا پارچه را کنار بزند.التماس میکنم
_ بزارید من اینکارو کنم…
سجاد نگاهش را میگرداند تااجازه بالاسری ها را ببیند…اجازه دادند!!
مادرت انقدر بی تاب است که گمان نمیرود بخواهد اینکاررا بکند…زینب و فاطمه هم سعی میکنند اورا ارام کنند.. خون دررگهایم منجمد میشود.لحظه ی دیدار…
پایان دلتنگی ها…
دستهایم میلرزد..گوشه پرچم را میگیرم و اهسته کنار میزنم.
نگاهم که به چهره ات می افتد.زمان می ایستد…
دورت کفن پیچیده اند..
سرت بین انبوهی پارچه سفید و پنبه است…
پنبه های کنار گونه و زیر گلویت هاله سرخ به خود گرفته…
ته ریشی که من باان هفتادو پنج روز زندگی کردم تقریبا کامل سوخته…
لبهایت ترک خورده و موهایت هنوز کمی گرد خاک رویش مانده.
دست راستم را دراز میکند و باسر انگشتانم اهسته روی لبهایت رالمس میکنم…
” اخ دلم برای لبخندت تنگ شده بود”
انقدر ارام خوابیده ای که میترسم بالمس کردنت شیرینی اش را بهم بزنم…دستم کشیده میشود سمت موهایت ..
اهسته نوازش میکنم
خم میشوم…انقدر نزدیک که نفسهایم چندتار از موهایت را تکان میدهد
_ دیدی اخر تهش چی شد!؟…
تورفتی و من…
بغضم را قورت میدهم…دستم را میکشم روی ته ریش سوخته ات…چقدر زبر شده.!
_ اروم بخواب…
سپردمت دست همون بی بی که بخاطرش پرپر شدی…
فقط…
فقط یادت نره روز محشر….
بانگاهت منو شفاعت کنی!
انگار خدا حرفهارا براین دیکته کرده.
صورتم را نزدیک تر می اورم …گونه ام را روی پیشانی ات میگذارم…
_ هنوز گرمی علی!!…
جمله ای که پشت تلفن تاکید کرده بودی…
“هرچی شد گریه نکن…راضی نیستم!”
تلخ ترین لبخند زندگی ام را میزنم
_ گریه نمیکنم عزیزدلم…
ازمن راضی باش..
ازت راضی ام!
اسمع و افهم….
اسمع و افهم..
چه جمعیتی برای تشییع پیکر پاکت امده!
سجاد در چهارچوب عمیق قبر مینشیند و صورتت را به روی خاک میگذارد.
خم میشود و چیزی درگوشت میگوید…
بعد ازقبر بیرون می اید.چشمهایش قرمز است و محاسنش خاکی شده. برای بار اخر به صورتت نگاه میکنم…نیم رخت بمن است! لبخند میزنی..!!…برو خیالت تخت که من گریه نخواهم کرد!
برو علی …برو دل کندم …برو!!
این چندروز مدام قران و زیارت عاشورا خواندم و به حلقه ی عقیقی که تو برایم خریده ای و رویش دعا حک شده ،فوت کردم.
حلقه را از انگشتم بیرون میکشم و داخل قبر میندازم…مردی چهارشانه سنگ لحد را برمیدارد ….
یکدفعه میگویم
_ بزارید یبار دیگه ببینمش…
کمی کنار میکشد و من خیره به چهره ی سوخته و زخم شده ات زمزمه میکنم
_ راستی اون روز پشت تلفن یادم رفت بگم…
منم دوست دارم!
وسنگ لحد رامیگذارد…
زهرا خانوم باناخن اززیر چادر صورتش را خراش میدهد..
مردبیل را برمیدار،یک بسم الله میگوید و خاک میریزد…
✅ ادامــــــہ دارد...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
59-Madahi.mp3
10.22M
#امید_مادر
موضوع ⬅️ فضایل و مصائب حضرت زهرا سلامالله علیها و پیوند با امام عصر علیه السلام (۵۹و۵۸و۵۷و۵۶)پایان
🔘ویژه ایام #فاطمیه
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️
@atr_ir
🏝صفات کاملترین مؤمنان :
🔺 آنانکه در غم غیبت حضرت قائم عجل الله فرجه محزونترند،، کاملترین مؤمنان در زمین هستند
✨امام صادق علیه السلام فرمودند:
🔻کاملترین مومنین کسی است که
⬅️ اخلاقش از همه نیکوتر،
⬅️ و رقّت قلبش به ما اهل بیت از همه بیشتر،
⬅️ و محبتش به ما از همه شدیدتر،
⬅️ و غمش در مصیبت ما از همه بیشتر،
⬅️ و عشقش به ما از همه بیشتر باشد!
📚 المنتخب طریحی - جلد 2
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝ترویج نام مقدس امام زمان ارواحنافداه واجب است
◽️ ما كاری برای معرفی امام زمان نكرديم، برای توجه مردم به حضرت بقية الله كاری نكرديم.
◽️انسان بايد كار كند، آقايش را ياری كند، آن هم آقایی كه مايه افتخار همه عالم بشريت است؛ مسيحی ها، زرتشتی ها ،يهودی ها به او افتخار می كنند؛ آن وقت اين آقا متعلق به ما شدهاست، پس كوتاهی نكنيم.
◽️هر جای اين مملكت اسلامی هستيم ترويج نام مقدس امام عصر را بر خود واجب بدانيم و مردم را برای ظهور مهيا كنيم.
◽️به فرموده بزرگان، اکنون سپیده دم ظهور است. یعنی نزدیک است که آفتاب بزند. هر کس می خواهد پا بشود باید پا بشود.
❓از خودت بپرس کجای تاریخ هستی؟ اگر منتظر نشسته ای تا امام زمان ظهور کند، آن موقع کمر همت ببندی و جهاد کنی، آن موقع جهادت قضا شده است. اگر اهل پا شدن هستی، حالا پا شو.
❓از خودت بپرس در مسیر تشکیل تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی، چکاره ای؟ چند قدم برای زمینه سازی ظهور برداشته ای؟ چند درصد توان خود را به کار بسته ای؟
❓چقدر از مالت رو خرج تبلیغ نام مولات کرده ای؟
❓چقدر با زبانت مبلغ معرفت و مهربانی مولایت بودهای؟
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
#نجوایمهدوی
🏝سهشنبه شب
نسیم جمکرانت
به هر کوی و سرایی
پیک عشق است
خبر از
عطر گیسوی تو دارد
جان جانان🏝
#شببخیرمولایمن
#اللهمعجللولیکالفرج
#شبتونمهدوی
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
17.Isra.006-07.mp3
3.43M
🔹سوره اسراء سوره ۱۷ قرآن کریم
#تفسیر_صوتی_قرآن
استاد قرائتی
تفسیرنور
⚘تفسیر آیات ۷_۶ سوره اسراء⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
#صبحتبخیرمولایمن
آید آن روز که در باز کُنی، پرده گشایی؟
تا به خاک قدمت، جان و سر خویش ببازیم
امامخمینی(ره)
🏝سلام یگانه عدلگستر موعود،
مهدی جان
تمام این عمر ناقابل،
چشم به راه قدمهایت هستم
و در حسرت دیدارت،
هر روز هزار آه جگرسوز میکشم
ساعتهای بودنم
لبریز از اشک و امید است
اشک از تمام اندوه فراقت
که بر قلبم سنگینی میکند
و امید به دیدارت
حتی برای لحظهای،
حتی در آخرین دم حیات....
شکر خدا از این اندوه و اشک و امید
شکر خدا که با تو زندهام 🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 افتخارنگاهوتوجهیار
#خاطر_عاطر
معرفتامامحاضر
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ
🏝 شما هم دیگران را در کسب بیشتر معرفت مهدوی،مهمان کنید.
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#امام_زمان
کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق قسمت 8⃣5⃣ سجاد که کنارم زمزمه میکند _ گریه کن زن داداش…توخودت نریز.. … گریه کنم؟
#مدافع_عشق
قسمت 9⃣5⃣
با هر بار خاک ریختن گویی مرا جای تو دفن میکند
چطور شد که تاب اوردم تورا به خاک بسپارم!
باد چادرم را به بازی میگیرد…
چشمهایم پراز اشک میشود…و بلاخره یک قطره پلکم را خیس میکند…
_ ببخش علی! … اینا اشک نیست…
ذره ذره جونمه…
نگاهم خیره میماند….
تداعی اخرین جملهات…
_ میخواستم بگم دوست دارم ریحانه!
روی خاک میفتم…
سید شهاب:
چشمهایم را باز میکنم.
پشتم یکبار دیگر میلرزد از فکری که برای چنددقیقه از ذهنم گذشت…
سرما به قلبم نشسته…و دلم کم مانده از حلقم بیرون بیاید. به تلفن همراهم که دردستم عرق کرده؛ نگاه میکنم.
چند دقیقه پیش سجاد پشت خط باعجله میگفت که باید مرا ببیند…
چه خیال سختی بود ! دل کندن ازتو!!
به گلویم چنگ میزنم
_ علی نمیشد دل بکنم…فکرش منو کشت!
روی تخت میشینم و به عقیق براق دستم خیره میشوم. نفسهای تندم هنوز ارام نگرفته….خیال ان لحظه که رویت خاک ریختند…دستم راروی سینه ام میگذارم و زیرلب میگویم
_ اخ…قلبم علی!!
بلند میشوم و دراینه قدی اتاق فاطمه به خودم نگاه میکنم.صورتم پراز شک و لبهایم کبود شده..
خدا خدا میکنم که فکرم اشتباه باشد..
_ علی خیال نکن راحته عزیزم…
حتی تمرین خیالیش مرگه!!!
شام راخوردیم و خانه خاموش شد…فاطمه در رخت خواب غلت میزند و سرش را مدام میخاراند…حدس میزنم گرمش شده.بلند میشوم و کولر راروشن میکنم.شب ازنیمه گذشته و هنوز سجاد نیامده.لب به دندان میگیرم
_ خدایا خودت رحم کن…
همان لحظه صفحه گوشیم روشن میشود.و دوباره خاموش….روشن،خاموش!! اسمش را بعداز مکالمه سیو کرده بودم ” داداش سجاد” لبم را بازبان تر میکنم و اهسته،طوری که صدایم راکسی نشنودجواب میدهم:
_ بله…؟؟؟
_ سلام زن داداش..ببخشید دیر شد
عصبی میگویم
_ ببخشم ؟؟ اقاسجاد دلم ترکید..گفتید پنج دقیقه دیگه میاید!! نصفه شب شد..!!!
لحنش ارام است
_ شرمنده!!! کارمهم داشتم..حالا خودتون متوجه میشید
قلبم کنده میشود.تاب نمی اورم.بی هوا میپرسم
_ علی من شهید شده..؟؟؟
_ خب پس بیاید درو باز کنید من پشت درم!!
متعجب میپرسم
_ درِحیاط؟؟
_ بله دیگه!!
_ الان میام!..فعلا !
تماس قطع میشود.به اتاق فاطمه میروم و چادرم رااز روی صندلی میز تحریرش برمیدارم.
چادر راروی سرم میندازم و باعجله به طبقه پایین میروم.دمپایی پام میکنم و به حیاط میدوم. هوا ابری است و باران گرفته..نم نم!قلبم رااماده شنیدن تلخ ترین خبر زندگی ام
کرده ام.به پشت در که میرسم یک دم عمیق بدون بازدم!نفسم را حبس سینه ام میکنم!! تداعی چهره سجاد همانجور که درخیالم بود با موهایی اشفته…و بعد خبر پریدن تو!! ابروهایم درهم میرود…” اون فقط یه فکربود! …اروم باش ریحانه”
چشمهایم رامیبندم ودر را بازمیکنم..اهسته و ذره ذره…میترسم باهمان حال اشفته ببینمش…دررا کامل باز میکنم ومات میمانم.
درسیاهی شب و سوسوزدن تیرچراغ برق کوچه که چند متران طرف تراست…لبخند پردردت را میبینم…چندبار پلک میزنم! حتمن اشتباه شده!! یک دستت دور گردن سجاد است..انگاربه او تکیه کرده ای!
✅ ادامــــــہ دارد....
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝 امام سجّاد عليه السلام:
⭕️ گناهانى كه از استجابت دعا جلوگيرى مىكنند عبارتند از:
❌ بد زبانى و زشت گويى و ناسزا گفتن
❌ بد نيّتى
❌ خبث باطن
❌ دورويى با برادران
❌ باور نداشتن به اجابت دعا
❌ به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا آن كه وقتشان بگذرد
❌ تقرّب نجستن به خداوند عزّ و جلّ با نيكوكارى و صدقه
📚ميزان الحكمه ج۴ ص۲۸۷
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝فرمونِ زندگیت رو، بده دست آقا
🚕پشت فرمون ماشین نشسته بودم و با خیالِ راحت توی اتوبان شلوغِ وسط ظهر، رانندگی میکردم. هشت، نه سالی میشد که گواهینامه گرفته بودم، ولی هیچ وقت جرأت و جسارت نشستن پیدا نکرده بودم ...
تا همین چند وقت پیش ...
که دوباره تصمیم گرفتم بر این ترس غلبه کنم.
🚕با ماشین تعلیم رانندگی، کنار مربی پشت ماشین نشستم. به معلّم رانندگی گفتم که دلهره و نگرانی مانع شده که از گواهینامهام استفاده کنم و حالا دوباره سراغ تعلیم آمدهام. نزدیک به اتمام ساعت آموزش بود. توی همان اتوبان شلوغ با دنده چهار ...خوب میرفتم.
⬅️ مربی پرسید:
"اضطرابت انگار برطرف شده!"
با "آرامش" گفتم:
✨معلومه چون شما کنارم هستید
و ترمز و گاز و کلاچ تحت کنترل شماست...
خندید و شروع کرد به حرف زدن
امّا من دیگه چیزی نمیشنیدم
خودم نکتهای طلایی گفته بودم
و غرق در حرف خودم شده بودم
یک آن توی دلم، رو کردم به
صاحب زندگیم امام زمانمُ ، گفتم:
میشه همیشه کنارم باشید؟
میشه فرمون زندگیم رو بسپارم به شما؟
✅ اگه کنترل زندگیم همیشه تحت اختیار دستای مهربون شما باشه، اون وقت من همیشه آروم و بیاضطرابم.
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
☑️ امان زلحظه غفلت که شاهدم هستید!!
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🍁دقیقہهایِ آخـر،
پاییز،تقویم را معطل میکند
شاید بـَرگردی.....
#یلدا مگر همین نیست؟!
کجایـی مولایمن...؟!
أین صاحبنا؟!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir