May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #شهیدمحمدحسین_حدادیان
خاطره از نحوه شهادت
📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #شهیدمحمدحسین_حدادیان
🍃 #خاطره از زبان مادر
📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #شهیدمحمدحسین_حدادیان
🍃 #خاطره از زبان همکار
📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#استادهاشمی_نژاد
🍃 #عنایت امام_رضا (ع)
شفای مشهدی محمد و پیغام
امام رضا(ع)به همسر علویه اش وشفای زن همسایه اش با یک لقمه نانی که
امام رضا(ع) پولش را داده بودند
📡 @atre1o1 🇮🇷
#هر_دو_بدانیم
✍طبق تحقیقات انسانها بدترین ویژگیهای اخلاقی خود را فقط نزد خانواده و همسر خود بروز میدهند! پس از خوشرویی و مهربانی ظاهری زنان و مردان نامحرم ذوق زده نشوید، شخصیت واقعی آنها زیر یک سقف مشترک نمایان میشود.
💥خوشبختی در زندگی ، داشتن همسری کامل نیست! بلکه تلاش شما برای تبدیل شدن خودتان به همسری کامل میتواند شما را به خوشبختی نزدیک کند. ولی متاسفانه نود و پنج درصد زوجها عکس آن عمل میکنند.
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،حامدشاکرنژاد،قرائت سوره حمد.mp3
1.11M
🎤 🔊 #حامدشاکرنژاد
🍃 #سوره_حمد
🍃 #سوره_فاتحه
#سوره #حمد #فاتحه
📡 @atre1o1 🇮🇷
💞ماجرای عجیب دختر ارمنی💞
❇️یکی از شاگردان مرحوم آیت الله بهبهانی چنین نقل می کند:
روزی در صحن شریف حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) پای درس استادمان نشسته بودیم، ناگاه مرد زائر غریبی که لباس اهل آذربایجان را به تن داشت، سراغ آیت الله بهبهانی آمد و سلام کرد و سپس کیسه ای که در آن مقدار زیادی از زیور آلات زنانه بود به ایشان داد و گفت: به هر صورت که می دانید، مصرف نمایید.
استاد از ایشان سؤال کرد: اینها چیست و کجا بوده؟ آن مرد حکایت عجیبی را دراین باره نقل کرد وگفت:
🔻من اهل شیروان هستم. چندین سال پیش برای تجارت به یکی از شهرهای روسیه سفر کردم ؛ و مال زیادی هم داشتم.
یکروز چشمم افتاد به دختری زیبا که دلم را برد و به خاطر او آرامشم را از دست دادم، کم کم اختیار از دستم خارج شد به سراغ خانواده آن دختر رفتم. خانواده او از سرشناسان و اشراف نصاری بودند اما، به هر حال از دختر آنها خواستگاری کردم، جواب آنها این بود که از نظر ما، تو هیچ عیبی نداری جز آنکه به مذهب ما نیستی، اگر حاضر باشی مسیحی شوی دخترمان را به عقد تو در خواهیم آورد. ناراحت و غمزده از منزل آنها بیرون آمدم، چون برای من شرطی گذاشته بودند که نمی توانستم به آن عمل کنم.
هر چه می گذشت، عشق و محبت من به آن دختر بیشتر می شد به گونه ای که از کار و زندگی باز مانده بودم، چون دیدم کارم به آشفتگی کشیده شده و راهی جز بهم ریختگی زندگی و هلاکت ندارم، لذا با خود گفتم: ظاهرا نصرانی می شوم .
روی این فکر تظاهر به مسیحیت کرده و به سراغ آنها رفتم و به ظاهر از اسلام اظهار برائت کردم. آنها هم دختر خود را به عقد من در آوردند.
مدتی گذشت آتش محبت و عشق من فروکش کرد و بر کار مذموم خود که می دانستم سرانجامی جز آتش جهنم ندارد، سخت پشیمان شدم دائماً خود را بر این کار ملامت می کردم. نه راهی برای بازگشت به وطن خود داشتم و نه اقامت در آنجا و عمل به آئین مسیحیت برایم ممکن بود. سينه ام تنگ شد. از شریعت اسلام چیزی در من یافت نمی شد؛ بغیر از گریستن بر امام حسین علیه السلام. محبت زیادی به آن حضرت داشتم و دائماً مصائب آن مظلوم را بیاد می آوردم و گریه می کردم.
همسرم از ديدن اين حالت تعجب می كرد، چون علت گریه های مرا نمی دانست،از سبب گریه من می پرسید اما، نمی توانستم به او جوابی بدهم.
🔺سرانجام روزی با توکل به خدا، تصمیم گرفتم حقیقت را برای او بیان کنم به او گفتم: من به مذهبم اسلام، همچنان پای بندم و تنها برای وصال تو، تظاهر به نصرانیت کردم و علت گریه هایم را به او گفتم!
همینکه همسرم اسم دلربای ❤️امام حسین علیه السلام را شنید، نور اسلام در قلبش ظاهر شد و گویا نام شریف امام حسین (علیه السلام) شیاطین وجودش را سوزاند او بلافاصله، اسلام را پذیرفت و مسلمان شد و در گریه بر امام حسین (علیه السلام) با من همراهی می کرد و سیرت او هم مانند صورتش، دل آرا و باطنش مثل ظاهرش پاک گردید.
▫️روزی به او گفتم: بیا وسائلمان را جمع کنیم و مخفیانه به کربلا برویم تا به آسانی بتوانیم به وظایف دینی خود عمل کنیم و در آنجا ساکن شویم. او پیشنهاد مرا پسندید، قرار شد به کربلا بیائیم، و شروع کردیم به تهیه لوازم سفر. اما چیزی نگذشت که همسرم به بیماری شدیدی مبتلا شد و از دنیا رفت، پس خانواده اوجمع شدند؛ و او را به شیوه مسیحیت تجهیز کرده و او را طبق آئین خود با همه زیور آلاتش در قبرستان نصاری دفن کردند.
▪️حزن و اندوه من زياد شد و با خود گفتم: شب مي روم و جسد او را بيرون مي آورم و به كربلا برده و در آنجا دفن مي كنم.
نیمه های شب به قبرستان نصاری رفتم قبر همسرم را شکافتم اما در قبر او مردی ریش تراشیده و با شاربهای بلند دیدم خیلی برایم عجیب بود، این کیست که در قبر همسرم دفن شده؟! در فکر بودم که بدن همسرم چه شده است؟ در همان حال خواب بر چشمانم غلبه کرد در عالم رویا به من گفتند: دل خوش دار و ناراحت مباش که ملائکه جسد همسرت را به کربلا حمل کردند و در میان صحن شریف اباعبدالله، پائین پا نزدیک مناره کاشی، دفن کردند و اين جسد یکی از مأموران مالیات حکومت است؛ که امروز او را در آنجا دفن کرده بودند آوردند در قبر همسر تو و جای آنها را جابجا کردند.
▫️خوشحال و شادمان از خواب بیدار شدم. وفورا عازم كربلا شدم و خداوند مرا موفق به زيارت آن حضرت نمود.
از خدام صحن مقدس سؤال كردم در فلان روز پاي مناره چه كسی دفن كرديد؟ گفتند: فلان عشار.
قصه خود را براي آنها نقل كردم، پس قبر را شكافتند، چون داخل قبر شدم، ديدم همسرم بهمان طوريكه در شهر خودش او را به خاك سپرده بودند ميان قبر خوابيده، زيورآلات او را از او جدا کردم و برداشتم و به شما تقديم مي كنم.
🔻آیت الله بهبهانی زیور آلات را قبول کردند و آنها را صرف فقرای آن بلاد نمودند.
📗 منتخب التواریخ ص847
صلی الله علیک یا اباعبدالله
#شب_جمعه
#کربلا
📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوالی که در باره #امام_زمان (عج)
از مردم پرسیده شد و جواب آنها
آخرین بار که به یاد امام زمان(عج) افتادید کی بود؟
📡 @atre1o1 🇮🇷
🌹🌹🌺حکایت طلبه ای که به لوستر های حرم امیر المومنین اعتراض داشت.
مصلحت خدا هرچی که باشد همان انجام می شود
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) عرضه مىدارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!شب امیرالمومنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :به آسمان رود و کار آفتاب کندپس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :به آسمان رود و کار آفتاب کندفوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید
چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمومنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت:من گفته بودم
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمومنین (علیه السلام) است.
راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
حیدر مدد
📡 @atre1o1 🇮🇷
🌹درباره مشکلات خود با مردم صحبت نکنید
✍مفضل مي گويد:
محضر امام صادق عليه السلام رسيدم و از مشكلات زندگي شكايت كردم.
امام عليه السلام به كنيز دستور داد كيسه اي كه چهارصد درهم در آن بود، به من داد و فرمود: با اين پول زندگيت را سامان بده. عرض كردم: فدايت شوم! منظورم از شرح حال اين بود كه در حق من دعا كني!
❣امام صادق عليه السلام فرمود:
بسيار خوب دعا هم مي كنم.و در آخر فرمود: مفضل! از بازگو كردن شرح حال خود براي مردم پرهيز كن! اگر چنين نكني نزد مردم(کم کم) ذليل و خوار مي شوي... بنابراين براي دوري از ذلت و(خواری)، درد دلت را هرگز به كسي نگو...
📚بحار ج ۴۷، ص ۳۴
📡 @atre1o1 🇮🇷
#خانومها_بخوانند
تو خونه و جمع های خودی بعد از اسم همسر "جان" بزاریم و در جمع های رسمی تر "آقا" مثلا احسان جان، آقا احسان
چیزی که بیش از هرچیز ظرافت زن رو خراب میکنه داد زدن و جیغ جیغو بودنه
انجام کارهای خونه رو مثل یه کدبانو انجام بدیم نه مثل یک کلفت
با لباسی که آشپزی کردیم به استقبال شوهر نریم! هرگز وقتی مسواک نزدین رژ نزنین!
خونه ی کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیرید.
الگو بگیرید ولی کپی نباشید.
در مورد همسر دیگران نظر ندید، چه مثبت چه منفی.
سعی کنید، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنین
📡 @atre1o1 🇮🇷
May 11
🍃💚﷽💚🍃
#فصل_پنجم: در بیان غسل و کفن و دفن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
#قسمت_هشتادونهم
پس در آن حال صدای شیون و گریه از خانهٔ آن حضرت بلند شد پس اهل کوفه دانستند که مصیبت آن حضرت واقع شده از تمامی شهر کوفه صدای شیون و گریه از خانهٔ آن حضرت بلند شد مانند روزی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رحلت فرموده بود و نیز در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین بلرزید و صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده میشد و قبائل جن نوحه می کردند و می گریستند و مرثیه می خواندند پس مشغول غسل آن حضرت شدند.
محمد بن الحنفیّة روایت کرده که چون برادرانم مشغول غسل شدند امام حسین علیه السلام آب می ریخت و امام حسن علیه السلام غسل میداد و احتیاج نداشتند به کسی که جسد آن حضرت را بگرداند و بدن مبارک هنگام غسل خود از این سوی بدان سوی می شد و بویی خوشتر از مشک و عنبر از جسد مطهرش شنیده می شد.
چون از کار غسل فارغ شدند امام حسن صدا زد که ای خواهر بیاور حنوط جدّم رسول خدا را پس زینب علیها السلام مبادرت کرد و سهم حنوط امیرالمؤمنین علیه السلام را که بعد از پیغمبر و فاطمه علیهما السلام بجای مانده بود و از همان کافوری بود که جبرئیل از بهشت آورده بود حاضر ساخت چون آن حنوط را سر بگشودند شهر کوفه را به جملهٔ از بوی خوش معطر ساخت پس آن حضرت را در پنج جامه کفن کردند و در تابوت نهادند و به حکم وصیت امیرالمؤمنین دنبال سریر را حسنین برداشتند و مقدم آن را جبرئیل و میکائیل حمل دادند و به جانب نجف که ظهر کوفه است شتافتند و بعضی از مردم خواستند که به مشایعت بیرون شوند اما حسن ایشان را به مراجعت فرمان کرد.
و حضرت امام حسین می گریست و می گفت لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَلیّ العظیم ای پدر بزرگوار پشت ما را شکستی گریه را از جهت تو آموخته ام.
📚منتهی الآمال
📡 @atre1o1 🇮🇷
🍃💚﷽💚🍃
#فصل_پنجم: در بیان غسل و کفن و دفن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
#قسمت_نودم
و محمد بن حنفیّه گفته بخدا سوگند که من می دیدم که جنازهٔ آن حضرت بر هر دیوار و عمارت و درختی که می گذشت آنها خم می شدند و خشوع می کردند نزد جنازهٔ آن حضرت و موافق روایت امالی شیخ طوسی چون جنازهٔ آن حضرت گذشت به قائم غرّی و آن در قدیم بنایی بود گویا شبیه به میل که آن را علم نیز می نامیدند پس به جهت تعظیم و احترام آن نعش مطهر کج و منحنی شد چنانچه سریر ابرهه در وقت داخل شدن عبدالمطلب بر ابرهه به جهت تعظیم آن جناب منحنی و کج شد والحال به جای آن قائم مسجدی است که آن را مسجد حنّانه می نامند و در شرقی نجف به فاصلهٔ سه هزار ذرع تقریباً واقع است.
و بالجمله چون جنازه به موضع قبر آن حضرت رسید فرود آمد پس جنازه را بر زمین نهادند و امام حسن علیه السلام به جماعت بر آن حضرت نماز کرد و هفت تکبیر گفت و بعد از نماز جنازه را برداشتند و آن موضع را حفر کردند ناگاه قبر ساخته و لحد پرداخته ظاهر شد و تختهای در زیر قبر فرش کرده بود که بر آن لوح به خط سریانی دو سطر نقش بود که این کلمات ترجمهٔ آن است:
بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما حَفَرَهُ نُوحُ النَبِیُّ لِعَلِّیٍ وَصِیٍّ محمد صلی الله علیه و اله قَبلَ الطّوفانِ بِسَبعِمِأة عامٍ.
و به روایتی نوشته بود که این آن چیزی است که ذخیره کرده است نوح پیغمبر برای بندهٔ شایستهٔ طاهر و مطهر.
و چون خواستند آن حضرت را داخل قبر نمایند صدای هاتفی شنیدند که می گفت فرو برید او را به سوی تربت طاهر و مطهر که حبیب به سوی حبیب خود مشتاق گردیده است.
و نیز صدای منادی شنیده شد که گفت حقتعالی شما را صبر نیکو کرامت فرماید در مصیبت سید شما و حجت خدا بر خلق خویش.
📚منتهی الآمال
📡 @atre1o1 🇮🇷
🍃💚﷽💚🍃
#فصل_پنجم: در بیان غسل و کفن و دفن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
#قسمت_نودویکم
و از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را پیش از طلوع صبح در ناحیهٔ غَریَّین دفن کردند و در قبر آن حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام و محمد حنفیّه و عبدالله بن جعفر داخل شدند و بالجمله پس از آنکه قبر را پوشیده داشتند یک خشت از بالای سر آن حضرت برداشتند و در قبر نظر کردند کسی را در قبر ندیدند ناگاه صدای هاتفی را شنیدند که گفت امیرالمؤمنین بندهٔ شایستهٔ خدا بود حقتعالی او را به پیغمبر خود ملحق گردانید و چنین کند خداوند با اوصیاء پس از انبیاء حتی آنکه اگر پیغمبری در مشرق بمیرد و وصی او در مغرب رحلت نماید خدا آن وصی را با پیغمبر ملحق خواهد ساخت.
صاحب کتاب مشارق الأنوار از امام حسن علیه السلام حدیث کرده که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با حسنین فرمود که چون مرا به قبر گذارید پیش از آنکه خاک بر قبر بریزید دو رکعت نماز بجا آورید و بعد از آن در قبر نظر نمایید پس آن حضرت را داخل قبر نمودند و دو رکعت نماز گذاردند و در قبر نگریستند دیدند که پردهای از سندس بر روی قبر گسترده است امام حسن از فراز سر آن پرده را به یک سوی کرد و در قبر نگاه کرد دید که رسول خدا و آدم صفی و ابراهیم خلیل علیهم السلام با آن حضرت سخن می گویند و امام حسین علیه السلام از جانب پای آن حضرت پرده را گرفت دید که حضرت فاطمه علیها السلام و حوا و مریم و آسیه بر آن حضرت نوحه می کنند.
📚منتهی الآمال
📡 @atre1o1 🇮🇷