اگر ماندنتان حالِ حتی یک نفر را خوب خواهد کرد، بمانید؛
اگر خندیدنتان لب های حتی یک نفر را می خنداند، بخندید؛
اگر رفتنتان باری از دوشِ حتی یک نفر بر خواهد داشت، بروید؛
اگر نوشتنتان برای حتی یک نفر زیباست، بنویسید؛
اگر صدایتان برای حتی یک نفر دلنشـین است، حرف بزنید.
به این نباید فکر کرد که : مگر با یک گل ، بهار خواهد شد.
به این فکر کنید که :
اگر هر نفر ، یکِ خودش را انجام دهد ، با نظم عالم کائنات هماهنگ شده و یکش ، دو می شود
ان شاءالله...
🌺هـر نفر یک گل بکارد ، دهـر می گردد ، ربیع
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
زمان تحصیل ما ، خیلی از بچه ها ، سقف آرزوهایشان اندک توجهی از سمت معلم بود !
به ویژه دورهٔ پنج سالهٔ دبسـتان و شاید دورهٔ راهنمایی !
افتخار آوردن گچ از دفتر مدرسه ، آپشن ویژه ای بود ! مبصر کلاس شدن ، که اللهُ اکبر
ــ این دغدغه ها و ده ها مورد دیگر در ضمیر نا خود آگاهم موج می زد ...درست یا نادرست دنبال علاقه ام ، معلمی رفتم ! راستش علاقه داشـتم معلم ادبیات شوم ، که به قول سهراب ، سر سوزن ذوقی را در خود می دیدم ، به معلمی زبان و به شرح ایضاً هنر ، هم علاقه مند بودم...سر تعریفی نیست ، به عقیدهٔ من ، خود شیفتگی ، تعریف و خودسـتایی از خود ، همانند در خلاب افتادنست اما دست پرمهر روزگار ، قطره ای از دریای ادبیات ، زبان و هنر را برمن افشانده بود که سـپاسش را بارها گفته و مکرر می گویم...
بالاخره توفیقی بود در مقطع ابتدایی ، معلمی را آغاز کنم ، تلاش کردم تا جایی که در توانم بود ، اشکالات و دغدغه ای دوران تحصیل خودم را ، در دوران خدمت ۳٠سالهٔ خود ، نداشـته باشم !
صد البته و مطمئناً ، ضعف ها و اشکالات بسـیاری هم داشـته ام که از محضر خداوند متعال ، بارها و بارها اسـتغفار کرده و از همهٔ شاگردانم و اولیای محترم آن ها ملتمسانه طلب بخشش دارم !
یاحق ح.ا.م ۵ تیر ۱۴٠۱
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
❖ خطا از من است، می دانم
از من که سال هاست گفته ام " ایاک نعبد"
امـــــا ؛ به دیگران هم ، دلسـپرده ام...
از من که سال هاست گفته ام " ایاک نســتعین"
امــــا بـه دیگران هم ، تکیه کرده ام
ولـی ، با همهٔ این کاسـتی ها ، رهایم نکن !
بیش از همیـشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم...
خــ♡ـداونـــ♡ـدا !
دل بـه تـو ســپرده ام
مـرا بـه حال خود وا مگذار...
ســــ👋ـــــلام
دوشــنبـه روزتـون بخیر و عافیت
یا قاضی الحاجات💯
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
◻️دارایی چیسـت؟
به هر چیزی که در جیب شما پول میگذارد، دارایی گفته میشود.
▫️سؤال اول: آیا ماشین دارایی است؟
خیر چون هیچ پولی در جیب شما نمیگذارد.
▫️سؤال دوم: آیا خانه دارایی است؟
خیر. چون هیچ پولی در جیب شما نمیگذارد.
▫️سؤال سوم: آیا خانهای که اجاره داده شود، دارایی محسوب میشود؟
بله. چون در جیب شما ماهیانه پول میگذارد.
◻️یکی از دلایلی که ثروتمندان ثروتمندتر میشوند این است که آنها هدفگذاریشان بر بدست آوردن دارائی بیشتر متمرکز شده
▫️به عبارتی آنها برای پول کار نمیکنند.
آنها داراییهایی را ایجاد میکنند تا ماهیانه پول در جیب آنها بگذارد.
▫️دارایی اول که درست شد به سراغ ساخت دارایی بعدی میروند و هر کدام از داراییها ماهیانه پولی به حساب فرد ثروتمند وارد میکند.
▫️به این ترتیب اگر فرد ثروتمند کار هم نکند، داراییهای او برایش کار میکنند و فرد ثروتمند پس از مدتی، کارش مدیریت داراییهایش می شود.
◻️ فراموش نکنید:
▫️ثروتمندان برای آینده پول پسانداز نمیکنند، بلکه دارائی ایجاد میکنند.
▫️اگر یک ثروتمند ورشکسـته شود یا ضرر کند در مدت زمان کوتاهی از دوران قبلی خود نیز پیشی میگیرد.
▫️دلیل آن را هم بارها گفتهایم و آن یک چیز است:
دارائی حقیقی ثروتمندان هوش مالیشان است.
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
#پندانه
🌼 چرکمرده ؛
✍کت و ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪی ، ﺩﺍﺷـﺘﻢ یادگار دامادی ام بود . فقط ، دو ، سه ساعت پوشـیده بودمش
ــ ﺭﻭﺯی دلشادانه ﭘﻮﺷﯿﺪﻣﺶ. هوا ابری بود ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ و ماشـینی بدطور کنارم گذشت و حسابی لباسم ﮔِﻠﯽ ﺷﺪ.
ﻣﻦِ با سهل انگاری پیگیرش نشدم، ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺸﻮﯾﻢ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽﺷﻮﺩ.ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﺴﺘﻤﺶ، ﭘﺎﮎ ﻧﺸﺪ. ﺣﺘﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﯾﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﮐﺎﺭ میکرد، ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﭼِﺮﮎﻣﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ. ﺑﻌﻀﯽ ﻟﮑﻪﻫﺎ ﺩﯾﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽﻣﯿﺮﻧﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩﺍﻧﺪ ، ﭘﺎﮎ ﺷﻮﻧﺪ. کت وشلوار ﭼﺮﮎﻣُﺮﺩﻩ ﺷﺪ و ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﻮﺷـﯿﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻔﯿﺪ ، کم ندارد. ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻟﮑﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﻟﮑﻪ ﺷﺪ ﺍﮔﺮ ﭘﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ، ﻣﯽﺷﻮﺩ ﭼﺮﮎ. ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ، ﻟﮑﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ و ﺯﻧﺪﻩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺖ ﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ.
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
💥رهـایی از افکار منفی:
برای رهایی از افکار منفی نباید در برابر آن ها مقاومت کنید زیرا این یعنی جنگ با خویش !
وقتی تلاش می کنید ، که به افکار منفی فکر نکنید در واقع ، این کار ،فکر کردنتان را دو برابر می کند تا زمانی که سعی کنید افکار منفی را از بین ببرید یا سعی کنید در برابرشان مقاومت کنید همین کارِ شما باعث جذب افکار منفیِ بیشتری می شود . 🍃عزیزان همراه ! فقط یک راه برای تغییر این حالت هست و آن این است که افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید !
ــ فقط افکار مثبت را جایگزین کنید ، کار دیگری لازم نیست .
به محض هجوم افکار منفی، سریع به چیزهای خوب، به نعمت هایی که دارید، به هوای لطیف ، دوسـتان خوب ، فکر کنید . این تنها راه مثبت شدن است با این کار شما دنیایتان را عوض خواهید کرد .
وقتی به افکار مثبت فکر کنید زمانی برای بروز افکار منفی نخواهد ماند .
#روان_شـناسی #خلاصی_از_افکار_منفی #جایگزینی
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
اصلاً از کودکی تا سی و خُرده ای سالگی هیچ گاه تب خال نداشـتم ، از یکی از همکاران گرفتم . از داروخانه ، چند نمونه قطره گرفتم واسـتفاده کردم . شوربختانه روز به روز بدتر و بزرگتر می شد...روزی در کلاس موقع تدریس و بخش و صداکشی برای دانش آموزانم ، خون ریزی کرد که بچه های معصوم کلاس اولی ناراحت شدند یکی از دانش آموزان که از همه درشت تر و بلندتر بود گفت : آقا برفک یخچال روش بذار زودی خوب میشه ! مادرم تو منزل برا ما می ذاره...
حقیقتش برای من کمی شگفت آور وغیر قابل باور بود این همه دارو نتوانسته بودند چاره اش کنند حالا برفک یخچال...
منزل رفتم درد تب خال یادم آورد که برفک یخچال را بیازمایم...ضرری که ندارد...
مقداری برفک از سردخانهٔ یخچال جدا کردم و بعد از فشردن روی زخم گذاشـتم ، آن قدر که تمام لب و لوچه و چانه ام بی حس شد بعد از ۳یا۴ساعت دیگر هم ، کار را تکرار کردم...
سحرگاه موقع ادای فریضه احساس کردم بهتر شده ...در مدرسه از سجاد بابت طباتش تشکر کردم و فهمیدم که مسأله خود برفک نیست مسأله فریز کردن و انجماد است که ویروس را منفعل و سرکوب می کند ، پس از تکه یخ هم ، می شود اسـتفاده کرد !
بعدها بارها خودم یخ را در کیسه فریزر روی تب خال گذاشـته و به همکاران دیگرم هم توصیه کردم...معجزه می کند
خداوند سجاد وسجاد ها را حفظ کند فکر کنم الآن مردی سی و چند ساله باشد و دارای اهل وعیال 🌺
یاحق ح.ا.م ۶ تیر ۱۴٠۱
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
هرگاه گرفتن تصمیم مهمی را دشوار یافتید، بدانید ڪه علتش تنهـا یک چیـز اسـت
و آن اینڪه تـصـور روشـنی از
ارزشهـای خـود نـداریـد !
📝#آنتونی_رابینز
بنویس و بگو مـن ارزشمندم
ســ👋ــلام
سـه شـنبـه روزتـون بخیر و عافیت
یـا ارحـم الـراحـمـیـن💯
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
نمی دانم ، شاید به قول رفیقمان ؛
آدم ها اصلاً عجیب و غریب نیسـتند !
فقط گاهی مثل چراغ های نفتی قدیم ، نفتشان تمام می شود و شعله شان خاموش .
شاید هم _ زمانی_ گرمای عواطفشان سرد
می شود.
مثلِ سویِ چشم هایشان،
مثلِ شـنواییـشان،
مثلِ اشـتهایشان،
مثلِ اعصاب و حوصله شان...
گاهی عشقشان به سردی می گراید.
به گمانم می دانید :
آدم وقتی عشقش ته می کشد
کمتر عصبانی می شود،
کمتر غصه می خورد،
کمتر شب ها بی خواب می شود،
کمتر راهِ گلویش بسـته می شود،
کمتر زیرِ چشم هایش گود می افتد،
کمتر پیش می آید دلش برای کسی ، برای صدایی برای حرکتی ضعف برود...
"آدم بعد از رفتنِ بعضی ها ، تمام می شود"
نگران شعلهٔ چراغ الفت ها باشـید !
کور سویش هم باعث می شود ما هم را ببینیم !
مواظب نفت چراغ دلتان باشـید !
یاحق
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
صبحگاه رفیقی برای سلام ، صبح بخیر ، رباعی جالبی از خیام برایم فرسـتاد 👇
مـن می نـه ز بـهـر تنـگـدسـتی نخورم
یا از غــم رسـوایی و مـسـتی نخورم
من می ز برای خوشدلی می خوردم
اکنون که تـو بـر دلـم نشسـتی نخورم
...چند باری ، خواندمش و عکس نوشـتهٔ بالا را از این رباعی ، درست کردم .
نمی دانم چطور جرأت کردم پاسخ خیام این طور بدهم👇
خیام ز بـهـر مـا مـی و ساقی نیست
عشرت بـه سرای دهـر الباقی نیست
گـفـتـم کـ.ـه بـسـاز روزگارا بــا مـا
گفتا که به ساز با تو مشـتاقی نیست
البته که قبای خیام را به تن لاقبایی چون ما برازنده نیست...
یا حق ؛ حامد اسـتاد محمد ۷ تیر ۱۴٠۱
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
نگاه ِ نـو
انگار این جا فصل ها ناگهانی تغییر می کنند و خیلی هم به تقویم کاری ندارند ما که در جنوبیم این ها را بهتر از دیگران متوجه می شویم !
نوروز شروع بهارست ، یکباره نصف شـبی از گرما بیدار می شوی و می بینی دیگر بدون #کـولـر خوابیدن ممکن نیست ! بله جانم گرما می گوید تابسـتان است ، تقویم هر چه می خواهد بگوید ؛بگوید ! ما در جنوب دو فصل ملموس بیشتر نداریم تابستان ۸ ماهه ، اندکی پاییز و زمستان وبهارِ ، با کمی اغماض ، شـبه بهارانه...
هدفم گفتن این ها نبود ، جنوبی ها که همه می دانند وبقیه هم اگر اهل مسافرت یا دقت و پرس و جو و مطالعه باشـند ، حتماً تا کنون فهمیده اند !
راستش تابسـتان ما چند روز پس از نوروز آغاز شده و خاطرات کودکی و نوجوانیم مرتب جلوِ چشمانم رژه می روند ...
یاد کودکی و روسـتایمان #گـرگـری_علیا یا به قول محلی ها گرگری بالایی بخیر...نهر دست کَنِ طویلی آب روخانهٔ زهره را از بین چندین روسـتای نزدیک به هم گذر می داده و امیدوارم با این خشکسالی ها هنوزهم آبش جاری باشد !
این نهر به جو ملا معروف است و پیش از انقلاب آب شرب ، شست و شو و نوشـیدن چهارپایان اهالی را تأمین می کرد و در این روزها اسـتخر رایگان شـنای مـا بود ! گاهی از ظهر تا غروب...بقیه اوقات هم در باغ ها تیرکمان به دست به دنبال شکار گنجشک و کبوتر و کُنار و خارک خوری می گذشت ، کوچکتر که بودیم رینگ بازی می کردیم و تا سرجادهٔ آسفالت پیشِ قهوه خانه سکیاس و گاهی محبیان به هروله بودیم .سِکیاس و محبیان دو قهوه خانه بودند که ۵٠٠ ، ۶٠٠ متر ویا کمی بیشتر از هم فاصله داشـتند و از روستا تا آن جا ۳ الی ۴کیلو متر راه بود...بعدها که دوچرخه دارشدیم با دوچرخه مسیر روستا تا قهوه خانه را برای رَمَلیک (Ramalik)چینی و همچنین روسـتا تا روخانه را ، شادمانانه طی می کردیم . قهوه خانه هاسمت کُهباد روسـتا بودند و رودخانهٔ زهره هم سمت قبله...
راسـتی نگفتم ؛ رملیک درختی شـبیه کُنار ، ولی کوتاهتر است ، میوه اش هم از میوهٔ کنار کوچکتر و تُرش مزه است و این درختچه خارهای ناحقی دارد ...
خُب بقیه عمرمان هم در شهر کوچک آغاجاری(سنتریلی ، =سنتر اویل : مرکز نفت) گذشت
در آغاجاری تابستان ها بیشتر گل کوچیک می زدیم ، هفت سنگ(پی تو) ، چوکِلی (الک دولک) و بازی زو از تفریحات تابسـتانی ما بود...
نمی دانم پوسـتمان کلفت بود یا حسمان خراب !
گرمای وحشـتناک را نمی فهمیدم...
یادش بخیر ، عمرگران مایه ، عجب زود گذشت !
ح.ا.م ۷تیر۱۴٠۱
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani