#جواز_بهشت
روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه ی بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت:
برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشی، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده ای، بگوی تا من به شما امتیاز بدهم. مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، ۵۰ سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به اوخیانت نکردم. فرشته گفت: این سه امتیاز.مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم. فرشته گفت: این هم یک امتیاز.مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند. فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی می کند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف می کند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.
بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت .
🔸اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزم هایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزم ها را قاپید و به سرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود.
🔸راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن می کند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار می دهد تا ماست کمتری بفروشد.
بهلول خواست بگوید چه می کنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.
🔸بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول ذرع کردن پارچه بود و حین ذرع کردن با انگشت نیم گز را فشار می دهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه می دارد.
جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت.
بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست
#خداوند متعال همیشه حاضر و ناظر است .
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
❣آیت الله #جاودان(حفظه الله):
🔰یک بار آقای #حق_شناس(ره) مرا صدا کردند و به من گفتند:
🍃من جان ندارم که آن چنان عبادت کنم ولی سعی میکنم گناه نکنم تا آن دو رکعت نمازی که میخوانم بماند!
💠آدم اگر هر روز فقط یک آجر بفرستد و آن را خراب نکند بالاخره طی 10سال میتواند یک خانه بسازد؛ اما اگر هر روز یک طبقه بسازد ولی آن را خراب کند در آخر چیزی نمیماند.!
🚫گناه؛ عمل انسان را #خراب میکند!
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
🍃ده پیشـنهاد اختصاصی حضرت #حافظ به دلـدار:📜
۱⇐ زُلف بر باد مده
۲⇐ ناز بنیاد مکن
۳⇐ می مخور با همه کس
۴⇐ زلف را حلقه مکن
۵⇐ طره را تاب نده
۶⇐ یار بیگانه مشو
۷⇐ غم اغیار مخور
۸⇐ شمع هر جمع مشو
۹⇐ یاد هر قوم مکن
۱۰⇐ شُهرهی شهر مشو
هرچه را قصد فروش است به ویترین بگذارند
ورنه این پسـتو تاریک پُـر از عطر وگلاب است
👤حامد اسـتادمحمد
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
✨﷽✨
🔥عواقب وحشتناک رعایت نکردن حق الناس
🔸داستانی عجیب از یک شهید 🔸
آیت الله خرازی در عالم خواب یکی از آشنایان شهید را دید ، به او گفت خوش به حالتان که ازاین دنیا راحت شدید و عاقبت بخیر ... به یکباره آن شهید با ناراحتی گفت نه گرفتارم ، وقتی نامهٔ اعمالم را به دستم دادند دیدم روی نامهٔ من یک خط قرمز کشیده اند !
و به من گفتند شما حق الناس گردنتان است خانمی که در آموزش و پرورش همکار تو بود ، عیبی از او پیدا کردی و به جای آن که به خودش بگویی تاخودش را اصلاح کند یکسره رفتی سراغ حراست و اداره ...که سرانجام او را اخراج کردند و آبروی او رفت تا او تو را حلال نکند ، بهشت خدا را نخواهی دید .
آقای خرازی تا از خواب بیدارشدند رفتند و همان زن را که دیگر سنی از او گذشته بود ، پیداکردند و گفتند من ۳ برابر مبلغ حقوق کل سال های اخراجت را می دهم ، شهید راحلال کن
آن زن لبخند تلخی زد و گفت تا قیامت آن شهید راحلال نخواهم کرد و هر چه تلاش کردند راضی نشدند .
🔥مراقب حق الناس و آبروی مردم باشید که حتی اگر شهید هم شوید گناه از بین بردن آبروی مردم از شما بخشیده نخواهد شد !
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
بیایید ؛ باور کنیم که می شود ، بدونفضولی کردن و سرک کشیدن در زندگے شخصی دیگـران هـم با آن ها دوسـتی و معاشرت کرد
روی فضـولی هـا و دخـالت هـای بیموردخـود ، اسمصمیمیت نگذاریم !
#صمیمیت با تجسس منافات دارد !
ســلام👋
چهـارشـنبهٔ شما بخیر وعـافیت
یا حَیُّ یا قَیّوم💯
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
۲٠ذی الحجه سالروز ولادت امام موسی بن جعفر(باب الحوائج) بر دوستداران خاندان نبوت مبارکباد🌺
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
💕وقتی در مقابل چیزهایی که دارید سپاس گزار باشید، صرفنظر از هر اندازه کوچک بودنشان، درخواهید یافت که روند افزایش آن چیزها خیلی زود شتاب میگیرد.
اگر برای ارتباطهاتان قدرشناس باشید، آنگاه خواهید دید که اگر روابط شما تاکنون خوب هم نبوده، به گونهی معجزهآسایی بهتر میشود.
اگر برای کاری که دارید سپاس گزار باشید، حتی اگر کار رؤیاییتان نیز نباشد، متوجه خواهید شد که شرایط آنچنان پیش خواهد رفت که از کارتان لذت میبرید و موقعیتهای کاریِ بهتری به سراغتان میآید.
وقتی موهبتهای داشتهی خود را درنظر نمیگیریم و آنها را سبک ، سنگین نمیکنیم، آن گاه به صورت ناخودآگاه به شمارش و درنظر گرفتن نقاط منفیِ کار میپردازیم.
📕 معجزهٔ شکرگزاری
✍️🏻 راندا برن
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
✓شاید کسانی را دیده اید یا می شناسـید که دچار نشخوار فکری هسـتند. نشخوار فکری به معنای اندیشـیدن مداوم به یک سری افکار تکراری و اغلب ناراحتکننده و آزاردهنده است.
پژوهشها نشان داده ، بچههایی که در محیط استرسزا بزرگ میشوند و والدین سختگیر و سرزنشگر دارند ، به احتمال زیاد در نوجوانی و بزرگسالی دچار نشخوار فکری می شوند. نشخوار فکری خودش میتواند باعث افسردگی و اضطراب و فوبیا و اسکیزوفرنی شود !
+ هر رفتار نادرست پدر و مادر ، ممکن است تأثیرات جدی روی بچهها و آیندهشان بگذارد.
ــ خوب است به این موضوع فکر کنید اگر صاحب فرزندید !
#نشخوار_فکری
#روان_شـناسی
#نگاهی_نو
#Over_thinking
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
💠پاداش شاد کردن دیگران در قیامت :
🔷 قال الصادق علیهالسلام:
إذا بَعَثَ اللّهُ المؤمنَ مِن قَبرِهِ خَرَجَ مَعهُ مِثالٌ یَقدُمُ أمامَهُ ، کُلَّما رَأى المؤمنُ هَوْلاً مِن أهوالِ یَومِ القِیامَهِ قالَ لَهُ المِثالُ : لا تَفزَعْ ولا تَحزَنْ … فیقولُ لَهُ المؤمنُ : … مَن أنتَ ؟
فیقولُ : أنا السُّرورُ الذی کُنتَ أدخَلتَ على أخیکَ المؤمِنِ.
📕 اصول کافی، جلد ۲، صفحه ۱۹۰
🌷 امام صادق (ع) فرمودند:
چون خداوند مؤمن را از قبرش درآورد تمثالى با او خارج شود که در جلو او راه مى رود
و هرگاه مؤمن یکى از صحنههاى ترسناک روز قیامت را ببیند آن تمثال به او گوید:
ــ نترس و غم به خود راه مده .
• مؤمن به او گوید تو کیسـتى؟
تمثال گوید: من همان شادى و سُرورى هسـتم که در دنیا به برادر مؤمنت رساندى
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
در زندگی هیچ نسخهٔ ای _دقیقاً_قابل تقلید نیست ! می شود از دیگران آموخت ، اما باید ، با حس و حالِ خود و خانوادهٔ شما منطبق باشد یا بشود آن را تنظیم و منطبق کرد .
عده ای صبحانه شان ساعت ۱۱ ، ۱۲ ظهر است ، ناهارشان ۶ بعدازظهر و شامشان آن ور نیمه شب...
خب ممکن است عده ای _مثل ما _ صبحانه را بعد از نماز صبح بخورند ، ناهار را ساعت ۱۱/۵ ، ۱۲ و شام مختصر را هم به گاه عصرانه...
چه می شود کرد عده ای خواب شب را به روز آورده اند و کار و فعالیت روز را به شب...
هدفم بررسی درست و نادرست بودن این ها نیست که صد البته می شود در این موارد هم بحث وتبادل انجام داد !
امروزه ؛ روزگار ، طوری شده است که دیگر کسی به نصیحت و پند و اندرز گوش نمی دهد ، اگر خیلی ژنتیکش خوب باشد شاید با دیدن رفتارهای نیکو و عملی از کسی ، اندکی به فکر وتأمل بپردازد و تلنگری به راه و روش خود بزند ، آخر این نسل #چشمی شده اند ، مثل ما قدیمی ها #گوشی نیستند . زمان ما رسانه های دیداری کم بودند ، همه از راه زبان و گوش(گفتن و شنیدن) تبادل تجربه می کردند و آداب وسنن سینه به سینه منتقل می شد و این زمانه ، عرصهٔ تاخت و تاز رسانه های دیداری است و متأسفانه بیشتر افسارش هم به دست آدم های غیر اخلاقی است!
خدا آخر وعاقبت ما و نسل های کنونی را ختم بخیر کند .
یاحق ح.ا.م
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
بازنشستگی هم عالمی دارد ، اگر سالم وسرحال باشی و روزگار با تو خوش احوال ، دور هم می نشینید جایی و حکایت های قدیم و جدید را بازگو می کنید ، گاهی پیاده روی می کنید ، گاهی به نوشیدن چای و خوردن جیزی مشغول و فردی یا افرادی مجلس گردانی می کنند و بقیه شنونده اند و زمانی سرخوش می خندند وگاهی از مشکلات و گرفتارهایی روزگار شکایت...
روز جایی نشسته بودیم ، سر صحبت از شانس های شگفتانهٔ خود بازشد ...
یکی از چگونگی معاف شدنش از سربازی صحبت می کرد ، دیگری از گرفتن گواهینامهٔ رانندگی اش حکایت جالبی برایمان نقل می کرد
دیگری از چگونگی اخذ دیپلم و تقلب های دوران محصلی اش ، وآن یکی از خریدن خانه و ملک و املاک زیاد کنونیش به زیبایی سخن می راند
یکی هم از مراسم عقد وعروسیش حکایت جالبی داشت و رفیقی هم از نحوهٔ کاریابی واستخدامش گفتارجالبی داشت و الخ بسیار داشتند قضایایی این چنین ...
و من هم کنجی نشسته بودم ، می شنیدم و کیف می کردم و برایم خیلی جالب بود که روزگارهم از این شگفتانه ها (یا به قول امروزی ها سورپرایزها) را در توبرهٔ خود دارد و انگار هر کسی را چیزی شامل شده است و به قول یکی از رفقا ، شاید شما هم چیزی گرفته ای ولی خبر دار نشده ای ، شاید هم _ این_ نوبتی باشد یا مثل یارانه ها دهک بندی 😍
یاحق ح.ا.م
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani