پیرمردی شتابان به دکاّن زرگری رفت و گفت:
ترازو بده تا زری که دارم وزن کنم.
زرگر گفت که غربال ندارم.
مرد گفت: ترازو میخواهم، نه غربال!
زرگر گفت:جارو در دکاّن موجود نیست!
مرد عصبانی شد و گفت: لودگی بگذار و خود را به کری مَزن ! ترازو بده میخواهم زر بسنجم !
زرگر در پاسخ گفت: ای مرد ! سخنت را شنیدم و منظورت را فهمیدم، امّا میبینم که #تو پیرمردی هستی با دست لرزان و میدانم که چون زر بر ترازو بکشی، به زمین خواهد ریخت و آنگاه از من، جارو طلب خواهی کرد تا آن را بروبی و غربال خواهی خواست که زر از خاکروبه جدا سازی. من #پایان_کار_تو را از نخست دانسـتهام.
هر که اوّل بنگرد پایان کار
اندر آخر او نگردد شرمسار
✓مولوی
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
🍃چه جوری سريعتر تصمیم بگیریم؟
- گزینههایت را محدود کن.
- انتخابهای خوب و بد را تفکیک کن.
- به احساس درونت گوش بده.
- زمانی را که داری ، مثل طلا بدان.
- این را به خود یادآوری کن که قاطعیت با هر تصمیم شکل میگیرد.
- این را بدان که بلاتکلیفی دشمن تصمیمگیری است.
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
این خبر را برسانید به کنعانی ها
بوی پیراهن خونین کسی می آید
#محرم_آغاز_شد🏴
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
✓آدمی به مرور آرام میگیرد .
بزرگ می شود بالغ می شود
و پای اشتباهاتش میایستد
گذشتهاش را قبول میکند،
نادیدهاش نمیگیرد.
میفهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است یک نعمت است
و نباید آن را فدای آدمهای بیمقدار کرد!
اصلاً از یک جایی به بعد حال آدم خودش خوب می شود ...
«محمود دولت آبادی»
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
باید چیزی باشد که تو را
به زندگی سنجاق کند؛
یک جایی،
یک دلیلی،
یک آدمی.
سلام🖐
صبح دوشـنبه تون بخیر و شادابی
یا قاضی الحاجات💯
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
می خواهم بدانی
این که امسال برایت گریه می کند،
همانی نیست که پارسال برایت اشک ریخته!
خیلی تنهاتر است.
خیلی مستأصل است.
خیلی پریشان است.
گمشده در روزگار
به گدایی ،
سهم بیشتری از تو می خواهد امسال!!
#حسینیه_محرم
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.
استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید،
یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد ،
مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند.
غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت: آیا می توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد. ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که :
"اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید"
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت:
"همهٔ انسان ها قدرت انتقاد دارند ولی جرأت اصلاح نه...
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
گاهی خواندن ،
گاهی نوشتن ،
گاهی رسم و طراحی ،
گاهی پیاده رفتن و اندیشـیدن ،
گاهی استکانی چای ، نوشـیدن
امـا بگویم ؛
آن چه گاه ندارد
و
همیشه مطلوبست
تنها در جوار تـو بـودن هـاسـت...♡
ح.ا.م
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
🍑هیچ نقطه از دنیا زیبا و
🌾آرامتر از قـلـبی نیسـت که خالی
🍑از کینه باشد .
🌾عصرتون پر از دلخوشی
🍑روزگارتون پر از آرامش
🌾دلتون بی کینه و پُر از مهر
🍑عصرتون بخیر
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
یکی از بهترين هدايايی كه می توانيد
به كسی بدهيد اين است كه ؛
به خاطر اين كه بخشی از زندگی
شماست از او تشكر كنيد .
آدم ها تکرار نمی شوند .
قدر همدیگر را بدانیم...
🖐سلام ، صبح سه شنبه تون بخیر و خوشی
یا ارحم الراحمین💯
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
#تلنگر 🌱
•می دانستی هیچ کس عالی شروع نکرده؟
هیچ قهرمانِ المپیکی ، اولین مسابقه اش عالی نبوده
هیچ نویسنده ی مشهوری، اولین کتابش چاپ نشده!
هیچ خواننده یِ پرطرفداری اولین کنسرتش در سالن های بزرگ نبوده
هیچ نقّاش معروفی اولین تابلوهایش دیده نشده
هیچ کمدین معروفی اولین اجراهایش مجذوب کننده نبوده
• ✓موفقیت یعنی همین !
یعنی هیچ کس عالی شروع نکرده ولی تا زمانی که قصه اش تمام نشده ، ادامه داده ...
ــ تو هم فقط ادامه بده ، همین
#کمی_روان_شناسی
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
✍دوران مدرسه دلم می خواست #شاعر باشم ، شعر بگویم و برای خودم یعنی کسی شوم...
خلاصه خیلی دست و پا زدم کسی نبود که آداب شعر گفتن و چم و خم آن را به من بیاموزد همین طور شعر های کتاب های درسی و مجلات را می خواندم و بر اساس آن چیزهایی می نوشتم ...گاهی برای یافتن ردیف و قافیه چه سختی های می کشیدم ...نه راهنمایی بود ، نه فرهنگ لغتی داشتم ، نه کتابخانه ای بود و نه _مثل امروز_ اینترنتی...
بالاخره از دههٔ شصت که چیزهایی نوشتم و به واسطه ، به دبیران ادبیات نشان دادم و ایشان تأیید کردند که شعر است و حرفی برای گفتن دارد و امروز هم که معلم بازنشسته ام و به دلیل اوضاع جسمی خانه نشین و در فضای مجازی چیز می نویسم ، خواستم بگویم به قول دوستم وهمکار قدیمی ام که پس از سال ها دوری به رسم بیمارپرسی به دیدنم آمد و پس از کلی خوش و بش گفت : فلانی
هنوز مثل پیش ترها به جای رسیدگی به اوضاع زندگیت به خواندن و نوشتن هایت ادامه می دهی !؟ مقاله و شعر کلاسیک ، نو و سفید ، حکایت ، خاطره و امثال آن را اگر در یک گونی کنی و دم نانوایی ببری تکه نانی هم به تو نمی دهند...شانس با تو یار باشد کاغذهایش را کیلویی هزار تومان بازیافتی ها از تو خریداری کنند ، در غیر این صورت احتمالاً دوره گردها ازتو بپذیرند و برای امواتت طلب خیر کنند... گفتمش :
همین قدر هم خوبست شاید☺️
یاحق ح.ا.م
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti