eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
#روانشناسی ✨ حرف بزنیم، وقتی از چیزی ناراحت می‌شیم، وقتی موضوعی اذیتمون می‌کنه حرف بزنیم. نذاریم طرفمون مجبور شه رفتارمون رو عین پازل کنار هم بچینه و تهش هم برداشت شخصی خودش رو بکنه. آدم‌ها رو به استیصالِ "چیکار کردم و این بچه الان چشه" نندازیم. آدم باشیم، آدمِ ارتباط ❤️ ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🔻حوصله تان از خانه نشینی سر رفته؟! 🔹کافیست تخت بیمارستان را مجسم کنیم که میتوانستیم هم اکنون روی آن از ناراحتی جسمی و روانی کلافه باشیم! کدام ترجیح دارد؟ خانه یا بیمارستان؟ 🔹می‌توانستیم جای پزشکی باشیم که بیماران روی صورتش عطسه و سرفه میکنند و هر آن ممکن است به کام ویروس و بیماری کشیده شود. کدام راحت تر است؟ مبل کسل کننده ی خانه یا جایگاه او؟ 🔹می‌توانستیم جای پرستاری باشیم که روزهاست فرزندانش را به دیگران سپرده از ترس اینکه هنگام بازگشتن از بیمارستان آنها را آلوده کند! کدام سخت تر است؟! ندیدن فرزندان یا کنارشان وقت گذراندن در کنج خانه؟ 🔹خانه هر چقدر هم کسل کننده باشد، بسیار راحت تر است! کمی متفاوت نگاه کنیم! #در_خانه_بمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم #کرونا ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
🔹🔹 برخی درس ها و نکات مثبت از سه قسمت اول سریال #پایتخت۶ «قسمت اول» سلام خدا قوت🌷 من و خانوادم هم
: ۲۱. شادمان و بی شیله پیله معرفی کردن مردم خونگرم و بزرگ مازندران و فراموش کردن دعواها در کمتر از ده ثانیه. ۲۲. اشاره درست و به جا به فساد اخلاقی در بعضی اشخاص درجه چندم ورزشی و عدم تعادل اجتماعی و بلوغ احساسی آنان. ۲۳. مهربانی و حامی بودن خواهر شوهر برای زن داداش در زمان سختی ها و شراکت او در دعا برای موفقیت زن داداش. ۲۴. اشاره به جاری بودن زندگی و فکر ازدواج و رابطه صحیح و شرعی دائم حتی برای زنی که شوهرش از دست داده و قرار نیست تا آخر عمر، همه احساس و نیاز و حفظ ایمانش را به باد فراموشی سپارد و خودش را پاسوز فرزندان چاق و درازش نماید. ۲۵. اشاره به اینکه دروغگو بالاخره رسوا میشود و اگر ارسطو را راه ندادند و دروغ گفتند، رسوا شدند و ارسطو فهمید که همه در خانه بودند. ۲۶. وقتی کسی در جریان چیزی نیست و خیلی هم ادعایش میشود باید به او گفت: شما دوغت را بنوش! ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
۲۸.جمع آوری کمک برای معتاد از دنیا رفته با اینکه بدهکارشان بود و از او گلایه و طلب داشتند. ۲۹. تقبیح ریاکاری و مبارزه با این اپیدمی سیاسی در بین مسئولین و حتی اطرافیان و رانندگان آنان ۳۰. اشاره درست و عالی به رسالت و مبارزه روحانیت معظم در تقابل با بدعت ها و بوسیدن نمادهای آموزشی که هیچ قداست و احترامی ندارد. (بوسیدن حجرالاسود آموزشی) ۳۱. هما را در خانه رها نکردند و دنبال خوشی و جشن نرفتند و او را در سخت ترین لحظات تنها نگذاشتند. ۳۲. بهتاش به رحمت گفت: بین چهار تا زن تو در خانه چه میخواهی؟ و باعث شد رحمت به بهانه فهیمه در خانه نماند. ۳۳. اشاره به برخی سوالات و احکامی که به این راحتی برای کسی اتفاق نمی افتد و همه آگاهان مسئولیت دارند ذهن مردم را از سوالات غیر ضروری و مهم، آزاد و راحت کنند. ۳۴. وقتی کسی از زندان آزاد میشود باید به فکر شغل و گذران زندگیش بود وگرنه به سابقه و رفقای اشتباه و منحرفش برمیگردد. ۳۵. تعهد نقی به هما حتی زمانی که هما نیست و خبر ندارد، به کسی اجازه سخن گفتن درباره دختر محمود نقاش که قبلاً از او خواستگاری کرده و هما روی او حساس است نمی‌دهد و ارسطو و رحمت را از سخن گفتن درباره او نهی میکند. ۳۶. اشاره به سرایت بزهکاری در زندان و لزوم برخورد مسئولان امر جهت برطرف #پایتخت ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
عینک سیاه 266 در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از كلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت كه مسیر خلوت بود. اتوبوس كه راه افتاد نفسی تازه كرد و به دور و برش نگاه كرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود كه فقط می توانست نیمرخش را ببیند كه داشت از پنجره بیرون را نگاه می كرد. به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع كرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فك استخونی. سه تیغه هم كه كرده حتما ادوكلن خوشبویی هم زده... چقدر عینك آفتابی بهش میاد... یعنی داره به چی فكر می كنه؟ آدم كه اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فكر می كنه... آره. حتما همین طوره. مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (كمی احساس حسادت)... می دونم پسر یه پولداره... با دوستهاش قرار میذاره كه با هم برن شام بیرون. كلی با هم می خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می برن؛ میرن پارتی، كافی شاپ، اسكی... چقدر خوشبخته! یعنی خودش می دونه؟ می دونه كه باید قدر زندگیشو بدونه؟ دلش برای خودش سوخت. احساس كرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهكار است. احساس بدبختی كرد. كاش پسر زودتر پیاده می شد... ایستگاه بعد كه اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. مشتاقانه نگاهش كرد، قد بلند و خوش تیپ بود. پسر با گام های نا استوار به سمت در اتوبوس رفت. مكثی كرد و چیزی را كه در دست داشت باز كرد... یك، دو، سه و چهار ... لوله های استوانه ای باریك به هم پیوستند و یك عصای سفید رنگ را تشكیل دادند ... از آن به بعد دیگر هرگز عینك آفتابی را با عینك سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی كه داشت خدا را شكر كرد... ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
#هرروزیک_آیه ✨وَإِن یکادُ الَّذِینَ کفَرُ‌وا لَیزْلِقُونَک ✨بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا ✨سَمِعُوا الذِّکرَ‌ وَیقُولُونَ ✨إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿۵۱﴾ ✨وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿۵۲﴾ ✨و آنان که کافر شدند، ✨چون قرآن را شنیدند ✨چیزی نمانده بود که تو را ✨چشم بزنند، و می‌گفتند: ✨او واقعاً دیوانه‌ای است (۵۱) ✨و حال آنکه قرآن‌ جز تذکاری ✨برای جهانیان نیست. (۵۲) 📚سوره مبارکه القلم ✍آیات ۵۱ و ۵۲ ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروردگارا در این صبح زیبا که نوید بخش امید و خیـــــر و رحمت توست ، هر آنکه چشـــم گشـــود ، قلبـــ♥️ـــش سرشار از امید و زندگیش سرشار از رحمت و برکت تو باد. سلام. صبحتون بخیر🌸🌷 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز کارهایت را با خدا تقسیم کن! او مشتاق است کہ سخت ترین ها را بہ او محول کنے، چون براے او هیچ چیز غیرممکن نیست! تلاش کنیم خدا کمکمون میکنه😉 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
هر خانمی که چادر به سرکند و عفت ورزد و هر جوانی که نمازش را در اول وقت بخواند سفارشش را به مولایم امام حسین ع میکنم. #شهیدحسین_محرابی ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 ✨﷽✨ ✨ #پندانـــــــهـــ بجای تماشای پنجره زندگی دیگران از کتاب عمرت لذت ببر. داشته‌‌هایت را جلوی چشمانت قاب بگیر و برای نداشته‌‌هایت تلاش کن. حسرت باغچه دیگران را نخور. در عوض باغبان دنیای خودت باش ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
✅دل با پرخوری می‌میرد ✍علامه حسن زاده آملی: از حضرت رسول الله (ص) روايت است كه معده، چراگاه شيطان است، هرچه چراگاه شيطان آبادتر باشد، رغبت شيطان به آن بيشتر خواهد بود. کثرت طعام و پرخوری، دل را میمیراند و نشاط را از انسان می گیرد و فهم و بینش و درایت را از انسان سلب میکند و این انسان اهل حکمت و بینش و توجه نمی شود. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه فیلم از قبل شهرت چارتا خواننده اوردم فقط ارون افشار..😂 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
اشتباه ما اینجاست ... یکى رو اونقدر امتحان مى کنیم تا اینکه بهش بى اعتماد میشیم .... "آل پاچينو" ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🌸🍃🌸🍃 "هيچى سلامتى " اين همون جمله ى كوتاهيه كه تا همين ١٠ روزِ پيش تو جوابِ " چه خبر " خيلى راحت به زبون مياورديمش اما حالا شايد متوجه شده باشيم كه سلامتى واقعاااا " مهم ترين چيزه " شايد حالا متوجه شده باشيم كه همون دور زدنِ ساده تو ماشين با رفيقمون خيلى خوب بود و قدرشو ندونستيم همون قهوه اى كه تو كافه بى خيالِ دنيا، سفارش ميداديم خيلى ميچسبيد همون پيتزايى كه يهويى هوس ميكرديم و با يه تلفن مياوردن دمِ خونه خيلى حال ميداد همون چرخ زدنِ الكى تو پاساژ و خيابون، نعمتِ بزرگى بود شايد اگه از دلِ اين بحران خوب و خوش بيرون بيايم، ديگه وقتى كه حوصلمون سر رفته، نگيم : اى بابا اينم شد زندگى ؟! يا سرِ يه ناراحتىِ كوچيك به اين دنيا بد و بيراه نگيم شايد اگه اين روزاى سخت بخير بگذره، از اين به بعد تو جوابِ چه خبر ؟ بگيم : " خداروشكر، سلامتى " ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
بعضیا منتظرن فحش بدی، بیان بگن “شما با فحش دادن شعورتونو میرسونید” یه‌ مدت فحش نمیدادم یکی اومد گفت: "با فحش ندادن نمیتونی بی‌شعوریتو مخفی کنی"😂 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ترا می خواهم ای جانانه ی من ترا می خواهم ای آغوش جانبخش ترا ای عاشق دیوانه ی من..💔 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
اینقدر تو خونه موندم ، همسرم هر چند وقت یکبار به من نگاه می کنه و میگه : خدایا این بلا رو از سر ما کم‌ کن اما نمی دونم منظورش منم یا !!😁 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
☘️داستانی تکان دهنده☘️ 267 🌸ميرداماد و آتش شهوت🔥 🍃در كتابی كه فیلسوف بزرگ، عارف عامل، علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان مقدمه‌ای بر آن نگاشته بود خواندم: عباس صفوی در شهر اصفهان از همسر خود سخت عصبانی شده و خشمگین می‌شود، در پی غضب او، دخترش از خانه خارج شده و شب برنمی‌گردد، خبر بازنگشتن دختر که به شاه می‌رسد، بر ناموس خود كه از زیبائی خیره كننده‌ای بهره داشت سخت به وحشت می‌افتد، ماموران تجسّس در تمام شهر به تكاپو افتاده ولی او را نمى‌یابند. ☄️دختر به وقت خواب وارد مدرسه طلاّب می‌شود و از اتفاق به در حجره محمدباقر استرآبادی كه طلبه‌ای جوان و فاضل بود می‌رود، در حجره را می‌زند، محمدباقر در را باز می‌كند، دختر بدون مقدمه وارد حجره شده و به او می‌گوید از بزرگ زادگان شهرم و خانواده‌ام صاحب قدرت، اگر در برابر بودنم مقاومت كنی ترا به سیاست سختی دچار می‌كنم . طلبه جوان از ترس او را جا می‌دهد، دختر غذا می‌طلبد، طلبه می‌گوید جز نان خشك و ماست چیزی ندارم، می‌گوید بیاور . غذا می‌خورد و می‌خوابد. 😈وسوسه به طلبه جوان حمله می‌كند، ولی او با پناه بردن به حق تعالی، دفع وسوسه می‌كند، آتش غریزه شعله می‌كشد، او آتش غریزه را با گرفتن تك تك انگشتانش به روی آتش چراغ خاموش می‌كند، مأموران تجسّس به وقت صبح گذرشان به مدرسه می‌افتد، احتمال بودن دختر را در آنجا نمی‌دادند، ولى دختر از حجره بیرون آمد، چون او را یافتند با صاحب حجره به عالی قاپو منتقل كردند . ☀️عباس صفوی از محمدباقر سئوال می‌كند دیشب، در برخورد با این چهره زیبا چه كردی؟ وی انگشتان سوخته را نشان می‌دهد، از طرفى خبر سلامت دختر را از اهل حرم می‌گیرد، چون از سلامت فرزندش مطلع می‌شود، بسیار خوشحال می‌شود، 👈 به دختر پیشنهاد ازدواج با آن طلبه را می‌دهد، دختر نیز که از شدت پاكی آن جوانمرد بهت زده بود، قبول می‌كند. بزرگان را می‌خوانند و عقد دختر را براى طلبه فقیر مازندرانی می‌بندند و از آن به بعد است كه او مشهور به میرداماد می‌شود و چیزی نمی‌گذرد كه اعلم علمای عصر گشته و شاگردانی بس بزرگ هم چون ملا صدرای شیرازی صاحب اسفار و كتب علمی دیگر تربیت می‌كند ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
بچه ای به مادرش گفت: اگر بهشت حق توست،چرا در دستانت نیست و زیر پاهایت قرار دارد؟ مادر گفت: آن را زمین گذاشتم تا توي بی شعور رو بزرگ کنم..!!! بله میبینید ک این و قرنطینه اعصاب واسه مادرا نزاشته😐😶😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 268 ✨ مادربزرگ قانع✨ مامان بزرگ، آدم قانعی بود. با این‌حال، ناهار و شامش را که می‌خورد، می‌گفت «خدایا شکرت. اما بهتر از این هم بدی، بلدیم بخوریما.» و البته فرقی نمی‌کرد غذا اشکنه و استانبولی و آبدوغ‌خیار باشد، یا باقالی‌پلو با گوشت. می‌گفت «شکر کریم واجبه، اما اگه بیشتر داد، چیزی از کَرَم‌ش کم نمی‌شه.» حالا او سال‌هاست که طبقه‌ی بالایی قبر آقاجون خودش را به خواب زده، برای شادی ارواح طیبه‌ی ما زنده‌ها صلوات نذر می‌کند و انتظار دیدارمان را می‌کشد. و شاید آنجا هم وقتی از آسمان‌ها، برایش غذای بهشتی و شراب کهنه‌ای از رودهای روان می‌آورند، رو می‌کند به آسمان و می‌گوید «بهتر از این هم بدی، بلدیم بخوریما.» حالا که جهانِ واقع، خالی‌ از اوست، دوست دارم اندوه کلماتش را در این تجربه‌ی غریب زنده‌‌به‌گوری در قبرهایی که خانه می‌نامیم، با واژگان دیگری واگویه کنم که خدایا، ما هیچ‌گاه رفیق خوبی برایت نبودیم؛ اما در عوض آکنده از خواسته و تمنا و آرزو. ممنونیم که بی‌وفایی‌مان را به رو نمی‌آوری و هر وقت صدایت می‌زنیم، در رگ گردنمان، به تپش می‌افتی. خدایا شکرت؛ بابت زخم‌های‌مان، بابت روزهای هول‌آوری که به سلامت گذراندیم، بابت فقدان‌ها و البته تسکینی که به قلب‌های ترسیده‌ی‌مان بخشیدی. حالا هم نه اینکه بخواهیم شما را توی رودربایستی بگذاریم، اما اگر روزگار بهتری هم بدهی، ما مشتاقیم تا زندگی‌اش کنیم. چرا که ما حریصیم به بوسیدن بی‌وقفه‌ی انگشت‌های باریک دلبر. به پهن شدن سفره‌ای طولانی در کنار آن‌ها که دوست‌شان می‌داریم. به داشتن مسئولینی که با همه‌ی وجود باورشان داشته باشیم. خدایا شما از عرش آسمانی‌ات ما را در سختی، هجران، بی‌وفایی، بدعهدی، دروغ، فریب، ناکامی و ناامیدی تماشا کرده‌ای. مامان بزرگ همیشه به من می‌گفت هر چقدر بقیه بد بودند، تو خوب باش. حالا شما هم بیا و به بدی ما نگاه نکن. خوبی خودت را ببین. خوشگلی‌ات را. سر کیسه را شل‌تر کن قربان جبروت‌ات. شادی و نور و قشنگی را به قلب‌های ما باز گردان. اگر دست به خاک زدیم، خودت طلا کن. انگشت‌های ضدعفونی شده‌ی ما را بگیر. چیزهایی که از ما می‌دانی به کسی نگو. کرونا را تا پیش از شروع مهمانی‌ات، سر به نیست کن. و اگر قرار است این دعاهای‌‌مان برود توی نوبت استجابت، لطفا خواسته‌ی قدیمی‌ترها را برآورده کن و سرزمین‌مان را از بیگانه، دروغ و خشکسالی در امان بدار. ماچ. عیدت مبارک. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
دو راهب و یک دختر زیبا 269 دو راهب در مسیر زیارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه ، دختر زیبائی را دیدند که لباس گرانقیمتی به تن داشت. از آنجائی که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نمیخواست هنگام عبور لباسش آسیب ببیند ، منتظر ایستاده بود . یکی از راهبها بدون مقدمه رفت و خانوم را سوارکولش کرد. سپس او را از عرض رودخانه عبور داد و طرف دیگر روی قسمت خشک ساحل پائین گذاشت . راهبها به راهشان ادامه دادند. اما راهب دومی یک ساعت میشد که هی شکایت میکرد : ” مطمئنا این کار درستی نبود ، تو با یه خانم تماس داشتی ، نمیدونی که در حال عبادت و زیارت هستیم ؟ این عملت درست بر عکس دستورات بود ؟ “ و ادامه داد : ” تو چطور بخودت این اجازه رو دادی که بر خلاف قوانین رفتار کنی ؟ “ راهبی که خانم رو به این طرف رودخونه آورده بود ، سکوت میکرد ، اما دیگر تحملش طاق شد و جواب داد:” من اون خانوم رو یه ساعت میشه زمین گذاشتم اما تو چرا هنوز داری اون رو تو ذهنت حمل میکنی ؟! ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
آرامـش یعنـی : قایـق زنـدگیتــ را دستــ ڪسی بسپـاری ڪہ صـاحبـ سـاحـل آرامـش استــ «الا بـذڪرالله تطمئـن القلــوبــــ» ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾