eitaa logo
آوای دل
198 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
714 ویدیو
13 فایل
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر بزرگم حرف قشنگی میزد میگفت: هوا که خنک میشه درخت هایی که سایه مینداختن فراموش میشن ... حکایت خیلیاست ...
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟ چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
اگر که عشق نباشد، هزار خانه به هیچ نوای مِهر نباشد، هزار لانه به هیچ اگر به مخزنِ قلبت طلای عاطفه نیست کلید و قفل و نگهبانِ این خزانه به هیچ به کشورِ دلِ افراد، پادشاهی کن وگرنه بی دل و احساس، هگمتانه به هیچ اگر به شهرِ وجودت صفا نمی یابی نشانه های تمدّن در این زمانه به هیچ چو حالِ دلبرِ غمگینِ خود نمی پرسی سرود و شعر و غزل های دلبرانه به هیچ
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیق یه روز میاد رفاقت رو نشون بدی
صبح در آئینه‌ی جادوی چشمت جا شده خود بسوز اما بساز، که عاشقی معنا شده دل که بردی پس نده، از عشق رو گردان نشو نعره‌زن کالحمد لک یا مستعان پیدا شده (بی‌تاب)
ساربان غریب.mp3
946.2K
ساربان غریب می‌خواهی این همه مست را کجا ببری؟ تشنه آورده‌ای که آب دهی، یا به سرچشمه‌ی بقا ببری؟ کعبه‌ی هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری کاش می‌شد که بی‌صدا ... اما تو سرا پا خروش و فریادی خبر داغ عشق آوردی، نه نمی‌شد که بی صدا ببری و ستونهای آسمان لرزید لحظه‌ای که قرار شد دل را از قد و قامت علی ببُری، صاف و یکدست تا خدا ببری سر و انگشت و پیرهن یک سو، سجده بر خاک کرده تن یک سو خواستی این چهار رکعت را پیش لیلا جدا جدا ببری قصه را مادری جوان دیروز در کمرگاه کوچه کرد آغاز به گلوگاه نی رسیدی تا قصه را تو به انتها ببری لطف قرآن به طرز خواندن توست، «والضحی» چشمهای روشن توست و «اذا الشَّمسُ کُوّرَت» تنِ توست که در آغوش بوریا ببری بیت آخر میان خواهش و اشک می‌رسد بی‌قرار و می‌داند در پی یک بهانه می گردی، تشنه‌ای را به کربلا ببری  
دیدگانم همچو دالانهای تار.. گونه هایم همچو مرمر های سرد، ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد...
هر سطر پر از ناله و هر بند پر از درد ما تلخ ترین صفحه ی تاریخ جهانیم
🍃♥️ اینکه می گویند: من بدون تو نمی توانم زندگی کنم؛ من از آن دسته نیستم! من بی تو هم می توانم زندگی کنم اما با تو جور دیگری زندگی خواهم کرد... 🌱
شیرین تَر اَز این شور نَدیدیم هـَمه ی عُمْر شوری که خُدا دَر دلَم اَفکندہ حُسین است...
༄࿇═══┅─ شِڪوه در دل گره و جرأت گفتارم نیستــــ ..