17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش_ادیت امروزمون رو اصلا از دست نده❤️
میتونی زیر صدا خواننده رو حذف کنی😱
فقط از سایتی که من استفاده کردم استفاده کنید این سایت💗👇
https://vocalremover.org/
نکته خیلی مهم اینکه فیلتر شکن رو حتما روشن کنید💯
#آموزش_ادیت
#آیمووی
#محتوا_تولیدی
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
مُـݩـج᳜ــے❥
ابو محمد | ۴۸ ساله | كربلا #پارت_بیست_و_هفت محل گفت وگو: جاده نجف - کربلا از من می پرسند: هزینه ادار
راضیه میرزایی | ۲۵ ساله | اهواز
محل گفت وگو: ورودی کربلا
#پارت_بیست_و_هشت
توی راه سختم بود. بچه ام زیاد بهانه می گرفت. ولی مردم با بیسکویت و شکلات
ساکتش می کردند. گرد و خاک زیاد بود. دخترم مریض شد. دعا کردم سالم به کربلا
برسیم، خدا را شکر الآن حالش خوب است. موکب دارها خیلی همکاری کردند.
زبان شان را هم بلد نبودم ولی کافی بود با اشاره بهشان بفهمانی چه می خواهی، به چشم
به هم زدنی می رساندند. دیشب جا برای خواب پیدا نکردیم . جلوی یکی از موکب ها،
خانمی تا دید بچه نوزاد دارم آمد بیرون گفت: برو داخل، جای من بخواب .
هر سال که از تلویزیون ، پیاده روی را می دیدم خیلی گریه می کردم. دعا می کردم امام
حسین اسلام برای یک بار هم که شده من را هم بطلبد. آرزویم این بود همان جا توی
کربلا پیشش شهید شوم. قبلا که بچه نداشتم قسمتم نشد. الآن نمی دانم به خاطر
بچه ام قبولم کرده یا دلیل دیگری داشته !
#شب_چراغ
#رمان
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
«پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
أَكلُ الحرامِ یَطرُدُ الایمانَ.
لقمة حرام، ایمان را از انسان سلب میكند. (مواعظ عددیّه، ص ١٥٣)
کتاباحکامـ ࢪیزھمیزھ
🖊 نعیمه جلالی نژاد
#احکام_شرعی
#محتواتولیدی
#اربعین
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
مُـݩـج᳜ــے❥
راضیه میرزایی | ۲۵ ساله | اهواز محل گفت وگو: ورودی کربلا #پارت_بیست_و_هشت توی راه سختم بود. بچه ام
محمودرنجبربافقی|۵۸ ساله|بازنشسته|یزد
محلگفتوگو:جادهنجف-کربلا
#پارت_بیست_و_نه
دوتاپاهام علیل است. یکی از زانوهایم مصنوعی است و یکی به خاطر اصابت تیر یک سانت و نیم کوتاه شده. از ناحیه ریه هم سیوپنج درصد شیمیایی شده ام.عین خیالم نیست.دارم پیاده میروم.اکر بگویم خسته نمیشوم که دروغ گفته ام.ولی دارم کیف میکنم.این شور و حال و معرفت رافقط در شب های عملیات دیده ام.
از صبح دستشویی فرنگی گیرم نیامد.داشتم اذیتم میشدم.یکدفعه یک عراقی آمد طرفم.نه او حرف من را فهمید نه من حرف اورا . اشاره کرد «چی میخوای؟» به زانوهام اشاره کردم .چون کنار دستشویی نشسته بودم،شستش خبردار شد.من را برداشت برد توی یک کوچه در محله های پشت موکب ها.مسیر هم خیلی طولانی بود .خانه خودش توالت فرنگی نداشت .در خانه همسایه اش را زد . بعد هم من را برد خانه خودش.باور کنید فقیر ترین ایرانی چنین خانه ضعیفی ندارد . دو تا حبه سیر توی یخچالش بود. یکی را خودش خورد یکی را داد به من.
#شب_چراغ
#رمان
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}