شب بود و ملیکای طاهره ، ملیکای معصومه ، در خواب رویایی می دید صادقه.
در اتاقش ، در آن قصر مجلل پادشاهی روم ، ملیکا در خوابی آرام بود که پر شده بود از صحنه هایی رویاگونه ، دید که در باغ قصر نورهایی بی نظیر پایین می آیند.
از آسمانی آبی تا زمینی که رنگ و بوی لطافت داشت .
ملیکا خودش را در آن جمعی می دید که روحش به تلاطمی همراه با نسیم می انداخت.
دلش گواهی می داد که آنان را می شناسد، سرشتش با آنها و محبت شان در هم آمیخته بود
و همین شادی وصف نا پذیری را در ذره ذره وجودش جاری می کرد ، اما حافظه اش....
نمی شناخت انگار.
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت2
#ادامهدارد...
#غدیر_نزدیک_است
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
در میان آن صحنه ها ، دست بر دست ، کناری به لذت تماشا ایستاده بود .
یکی که عیسی بن مریم بود ، میزبانی می کرد.
احترام می گذاشت بر دیگرانی که درخشان تر بودند که نور همه خواب ملیکا از وجود و حضورشان بود.
همانان که باعث می شدند او همراه چشمان عیسی بن مریم ، تنها به آنها بنگرد و دل نکند.
و شنید که محمد صلی الله علیه و آله است؛ محمد مصطفی .
شنید که بانوی همراهش فاطمه است .
شنید خبری درباره خودش را .
خواستگاری او از عیسی بن مریم ...
ملیکا از نوادگان شمعون بود
شمعون ، یار و وصی فداکار عیسی بن مریم و از نوادگان ایشان.
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت2
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
ملیکا خوابی دیده بود که عین بیداری بود.
و این زمانی بود که میان روم و مسلمانان جنگ در گرفته بود .
ملیکا از اسلام چیزهایی شنیده بود.
اما آن که در خواب دیده بود لطافتی بود ، محبتی بود ، سرشتی بود که جز در آسمان نمی شد جستجو کرد .
تمام روحش را اشتیاق دیدار گرفته بود و او دور از چشمه ...
بیمار شد .
ملیکا دلگیر چون تشنه ای در بیابان تفدیده مانده بود بی یار... رنجور شده بود ...
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت3
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
چندین بار در رویا آن برگزیدگان الهی را دیده بود اما هر بار بر وصل الهی مشتاق تر و از دوری ولی خدا دل گرفته تر می شد.
یک شب همان بانو آمد ...
دختر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ...
ملیکای تب زده یار را یافته بود .
سر بر دامنش، دیگر هیچ از دنیا نمی خواست جز خودش را ...
اما بانوی دو عالم گفت :
- تا مسلمان نشوی ، نمی شود به دیدار فرزندم حسن نائل شوی !
و ملیکا مسلمان شد ...
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت3
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
در خواب ، حسن بن علی علیه السلام ، فرزند امام هادی علیه السلام بارها با او دیدار کرده بود.
وقت پیوستن غرب به شرق عالم بود.
زمان پیوند دل های جهانیان حول یک محور رسیده بود.
به او آموختند که چگونه خودش را از رُم برساند به عراق ...
ملیکا به عالم غیب ایمان داشت.
به عیسی مسیح علیه السلام و دستوراتش و کتاب انجیلی که در آن وعده ی آمدن پیامبر آخر خدا را داده بود و اوصیایش را معرفی کرده بود
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت3
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
لباس اشرافی از تن کند ، لباس معمولی پوشید .
در غوغای جنگ از کاخ گریخت و در میانه ی میدان و میان برده فروشان جای گرفت.
حالا او را می بردند به بلاد اسلامی ...
ملیکا هیچ نمی دانست جز آنچه امامش به او آموخته بود .
منتظر نشسته بود میان کنیزانی که برای فروش نشانده بودند.
خریدار می آمد اما روی خوش نشان نمی داد.
توکل بر خدا و توسل بر اهل بیت.
مسیر را همان طور که گفته بودند طی کرد.
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت3
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
کارها را همان گونه که سپرده بودند انجام داد.
نشانه ها را با دقت دیده بود .
ایمان داشت به وعده ها ...
جوان مردی نزدیک شد.
او را شناخت و خریدار شد.
ملیکا درنگ کرد .
اگر راست می گفت باید نامه ی امامش را نشان می داد.
جوان مرد همان کرد. ملیکا نامه را بر چشم گذاشت .
بویید ، بوسید . عطر یار می داد .
همان عطری که بار ها در خواب هم تا عمق جانش چشیده بود.
همراه مرد شد تا نزد امام ...
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت3
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
چشم انتظارش بودند .
امام هادی علیه السلام
امام حسن علیه السلام و دیگر اهل بیت.
چشم به راه آمدن دختری بودند از غرب عالم.
فرزند عیسی بن مریم .
پاکیزه و هدایت شده.
مردی که دنبال ملیکا رفته بود از یاران امام هادی علیه السلام بود که با پول و نامه ای راهی شده بود تا ملیکا را بخرد و بیاورد.
با هزاران احترام!
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت4
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
خدمت امام هادی علیه السلام که رسید ، به اصل بهشت رسیده بود.
آن خانه و اهلش آرامش می کردند.🌱
غربتش را می بردند و او را همان طور که خدا گفته بود گرامی می داشتند.
نه مثل شاهزاده پر از تکبر و غرور ، نه مثل کم خردان، پست و ذلیل .
زن را مثل خدا می دیدند ؛ عزیز و محترم.
قرار بود ملیکا همسر حسن بن علی علیه السلام شود و مادر آخرین امام.✨
عطری فراگیر در جهان.
امام هادی علیه السلام نامی برایش پیشنهاد دادکه هم زیبا بود ، هم روح نواز : نرجس🌼
نام گلی است که عطری مدهوش کننده دارد، در جهان معروف است
این گل ، و هر کس آن را ببوید در آن سال بیماری زکام نگیرد ، آرامش ذهن خواهد داشت...
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت4
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
سحر نیمه شعبان بود .
سال ۲۵۵ هجری.
نرجس سلام الله علیها عبادت می کرد.
مثل همه شب ها!
نیمه شب را دوست داشت برای لحظات تنهایی و قربش به خدا!
حکیمه خاتون هم کنارش نماز می خواند.
دیشب آمده بود تا به امام حسن علیه السلام سری بزند.
امام خواسته بود تا بماند.
حال و قال آسمان طور دیگری بود.
ستارگان تلالویی دیدنی پیدا کرده بودندو هوا لطافتی بهشتی !
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت5
#ادامهدارد...
#به_عشق_حسین علیهالسلام
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
خبری عالم را به تکاپو انداخته بود!
حکیمه حسی داشت که هیچ شب عمرشنچشیده بود!
به امر امام ، کنار نرجس سوره ی قدر را زمزمه می کرد و منتظر بود که صدایی شنید،
انگار کسی به او سلام می کرد!
منقلب شد!
اما صدای امام حسن علیه السلام آرامش کرد :
_ای عمه ! از امر خدا تعجب نکن
که خداوند زبان ما را در کودکی به حکمت باز کرده
و در بزرگی حجت خود در زمین قرار می دهد!
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت5
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
حکیمه در حال و هوای آسمانی خود حیران بود
که مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
به دنیا آمد.
نوزاد را دید که سر به سجده گذاشت و انگشتان اشاره اش را به سمت آسمان گرفت و :
_اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له
و اشهد ان محمدا رسول الله
و اشهد ان ابی امیرالمونین حجه الله ...
اللهم انجز لی عهدی و اتمم لی امری و ...
عهد مرا وفا کن ، کارم را به انجام برسان ، گام هایم را استوار نما و زمین را به وسیله ی من پر از عدل و داد کن ...
☆•اماممن•☆‴ نوشتۀنرجسشکوریانفر‴
#پدرانہ
#محتواتولیدی
#قسمت5
#ادامهدارد...
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}