السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشىٰ وَالنَّهارِ إِذا تَجَلَّىٰ
سلام بر تو در شب 🌙هنگامیکه میپوشاند و در روز وقتیکه آشکار میشود✨
#سلام_صبحگاهی
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#محرم
#اربعین
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
اگر دلت شکست 💔
برای ما هم دعا کن🖤
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#محرم
#اربعین
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
دوران معاویه مثل حال دنیا بود .
شعار این بود :
- آزادی بیان نظرات... آزادی عقاید... گفتگو به جای جنگ... تبلیغات برای همه...
هرکس اجازه داشت بلند حرفش را بزند، حتی در رد خدا و لعن به اهل بیت...
مثل حالا هرکس اجازه دارد صفحه داشته باشد و بنویسد و پخش کند...
اما تا نوبت به یاران اهل بیت و خودشان می رسید اگر می خواستند بلند حرفشان را بزنند
جواب شبهه ها را بدهند، دروغ ها را فاش کنند!
صفحه بسته می شد، ترور می شدند،
سیاه چال، تبعید...
مستکبرین عالم از تبلیغات خودشان،
عوام بودن مردم و
اسیر شدن خواص با پول و مقام استفاده می کنند
نتیجه:
مظلومیت امام!
🖤
میان صحرای پر بلای کربلا
حسین بود و یاران اندکش
خیلی اندک
با یار شش ماهه و عبداللّه ده ساله و قاسم سیزده ساله
می شدند هفتاد و دو نفر!
مقابل؛ دشمن بود با لشکری سی هزار نفره!
حسین می آمد سخنی بگوید، کلامی، اشاره ای...
شاید هل من ناصر ینصرنی
هلهله می کردند...
نمی گذاشتند صدای حق حسین به احدی برسد!
بوق و کرنای تبلیغشان نمی گذاشت بشنوند... ببینند...
هرچند که همه می دانشتند حسین پسر پیامبر است...
لذت دنیا نگذاشت تا به دانایی شان عمل کنند!
بدبخت کردند خودشان را! دنیا و آخرتشان سیاه شد!
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_وچهار
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
مُـݩـج᳜ــے❥
دوران معاویه مثل حال دنیا بود . شعار این بود : - آزادی بیان نظرات... آزادی عقاید... گفتگو به جای جنگ
زینب یک زن بود!
زنها پایه تربیت هستند!
زینب عظمتی دیگر دارد؛ نه چون دختر علی بود و فاطمه!
بلکه چون کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، بینظیر و عظیم بود!
اول آنکه موقعیت را شناخت، هم موقعیت قبل از حرکت امام حسین را،
هم موقعیت لحظات بحرانی عاشورا را،
هم موقعیت حوادث کشنده ی بعد از حسین را!
دوم آنکه طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد... انتخابهایی که زینب را ساخت.
در هیچ جا گیج نشد و فهمید باید چه کند،
کدام راه را برود،
تا امامش تنها نماند!
تا کربلا ماندنی شود!
حالا هم
مهدی فاطمه زینب میخواهد و عباس !
من و شما اجازه نداریم خودمان را کم و حقیر ببینیم!
همین احساس عدم توانایی، همین گفتنِ من نمیتوانم...
من به درد امام نمیخورم... من گناهکارم...
ما را عقب میاندازد و به دنبال دنیای حقیر میکشاند...
باید یک فرد فعال و موثر باشی ،
و نسبت به جامعه، به فرهنگش، به دشمنانش، به ظهور و تاخیرش ،
به نقش خودت در فرج حساس باشی!
خدا تو را خلق کرده برای یاری منجی که جهان تشنهی آمدنش است!
خودت را با سرگرمیها، کوچک و پست نکن!
انسان ۲۵۰ ساله،فصل ۷
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_وپنج
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
بعد از شهادت امیرالمومنین، حسن بن علی شد امام.
امامِ حسین هم، امام حسن بود!
بعد از صلحِ امام حسن آمدند نزد حسین که:
- ما صلح برادرت را قبول نداریم، با تو بیعت می کنیم!
حسین نگاهشان کرد. سری به نفی تکان داد و فرمود:
- نه! برادرم حسن امام من است... من به هرچه برادرم حسن تعهد کرده است، متعهد هستم!
بحارالانوار،ج۴۴،ص۱۲۹...سیری در سیره ی ائمه اطهار
🖤
زهر که برجان امام حسن اثر کرد...
لخته های خون که از وجود امام بر تشت می ریخت ...
جگر حسین آتش گرفته بود و اشک تمام صورتش را پوشانده بود!
امام حسن حال خودش را فراموش کرد:
- حسین جان تو گریه نکن...
کنار بستر شهادت امام حسن، شد مجلس روضه ی حسین!
حسن خواند و زینب زار زد...
حسن اشک ریخت و کربلا مجسم شد؛
یکی یکی یاران رفتند میدان...
هر کدام که بر زمین افتادند با صدایی بی جان آخرین سلام را دادند و آخرین آرزو را کردند؛
شاید در آن هیاهو صدای سلامشان به حسین برسد و فقط برای آخرین بار... برای یک لحظه روی ماهش را ببینند!
و یک افسوس و آه جانسوز؛
حسین لحظه به لحظه تنهاتر می شود... و کاش هزار جان داشتند و فدای حسین می کردند تا گردی بر چادر زینب ننشیند!
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_وشش
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
مُـݩـج᳜ــے❥
بعد از شهادت امیرالمومنین، حسن بن علی شد امام. امامِ حسین هم، امام حسن بود! بعد از صلحِ امام حسن آمد
همیشه هستند، در هر جامعهای هست، مرد و زن هم...
فقرا را میگویم!
اگر امام صالح، حاکم دنیا شود و عقل مردم کامل شود؛ آن وقت فقر برچیده میشود؛
چون دست ظالمان و مستکبرین از حکومت کوتاه میشود.
حاکم معاویه بود و حسین هم مثل برادرش در غربت!
فقرا دیدند حسین دارد میآید، آنها هم غذایشان نان خشک بود و آب!
دلشان حسین را میخواست و یک چند دقیقهای همنشینی هم صحبتیاش.
نگاهی به سفره کردند!
تعارف زدند و امام از اسب پیاده شد و با روی گشاده نشست کنارشان!
بزم شیرینی بود... حسین داشتند... غمی نداشتند...
منتهی الامال،ج۱،ص۳۴۲
🖤
دعوتش کرده بودند تا بیاید کوفه!
برای نجات خودشان از ظلم یزید دست به دامان حسین شده بودند !
هجده هزار نامه دعوت فرستادند !
سی هزار نفر آمدند... با آب که پذیرایی نکردند،
شمشیر کشیدند... شدند یک بیابان انسانی که ضعف و ترسشان مقابل پسر فاطمه ایستادند !
به جای آنکه مقابل یزید بایستند!
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا!
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_وهفت
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
معاویه مُرد .
بر خلاف تعهدش با امام حسین که نباید به جای خودش جانشین معرفی کند،
یزید را قبل از مردنش معرفی کرد و به زور برایش بیعت گرفت.
جز عده ای که هرگز بیعت نمیکردند .
اما یزید نامه نوشت به ولید حاکم مدینه :
- حسین یا باید بیعت کند یا گردنش زده شود!
امام وقتی شنید فرمود:
- مثل منی با مثل اویی هیچ وقت بیعت نمی کند!
حسین دیگر در مدینه ، در شهر خودش امنیت نداشت.
همراه اهل و عیالش راهی شد... اولین مسیر، مکه!
منتی الامال،ج۱،ص۳۵۵
🖤
مدینه شهر رسول خدا بود یک زمانی!
حالا امام حسینِ محمد در شهر جدش تهدید به قتل می شود!
یاران، اندک و دشمن، حاکم!
به خدا که مردم در حق پسر پیغمبر ظلم کردند!
به خدا که بشر هرچه سختی و تلخی می کشد از تنها گذاشتن و فراموش کردن پسران فاطمه ،
از یاری نکردن امامان خودش است!
به خدا که حسین غریبانه از مدینه بیرون آمد!
به خدا این حسین همان بود که نور چهره اش را دیده بودند، دعای مستجابش را در حق زندگی هایشان دیده بودند
پناه دردهایشان
امید سختی هایشان...
اما سکوت کردند.
مدینه در سکوت ،حسین را تنها گذاشت!
غریب راه افتاد!
خیلی از بزرگان و خواص هم همراهی نکردند!
تنهای من ، تنهاترین تنهای عالم !
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_وهشت
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
حسین
برای خداحافظی نشست کنار مزار جدش! پسر پیغمبر، دیگر در شهر پیامبر نه یاری داشت، نه امنیت !
با جدش سخن که گفت لحظهای خواب چشمانش را گرفت؛
رسول خدا حسینش را در آغوش گرفت و پیشانیاش را بوسید:
- عزیزم حسین! وقت وفا به پیمانت با خدا فرا رسیده... به پا خیز. معبودت میخواهد تو را در قربان گاه ببیند...
برای حفظ اسلام همه باید به پا خیزند حتی حسین تا گودی قتلگاه...
وصیت نامه نوشت: برای امر به معروف... برای نهی از منکر...
اصلاح دین اسلام
از شهر پیامبر خارج شد!
با خانواده ،با تعداد کمی از یاران!
راهی مکه شدند... ساکن مکه بودند... تا اینکه باز هم یزید امام را تهدید کردند .
ایام حج بود و حسین حاجی! حج را بدل به عمره مفرده کردند.
نامههای فراوان داشتند از کوفه! هجده هزار دعوت!
قبل از رفتن نامه نوشتند:
- از حسین بن علی به محمد بن علی (حنیفه) و از طرف او به همه بنی هاشم:
- هر کس با من بیاید شهید میشود و
هر کس بماند پیروز نمیشود .و السلام! غریب راهی کوفه شدند!
بحارالأنوارج۴۴،ص۳۲۸...
منتی الامال،ج۱،ص۳۵۸...
بحارالأنوار،ج۴۴،ص۲۴۰...
🖤
پناه عالم و آدم است حسین!
از بیوفایی مردم ، حسین از خانه و کاشانهاش رانده شده بود!
بیابانها مامن شده بود!
بین علم و عمل فاصله است! این که بدانی حسین حق است اما چشم روی حق ببندی...وای بر تو !
هر کس حسینی شود، مجاهدانه زندگی میکند، مقاوم میایستد و شهادت خوش عاقبتیست...
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_ونه
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
بین آگاهی و دانایی من و شما تا عمل اگر فاصله باشد ، نتیجه وحشتناک است!
کوفیان علم داشتند به حقانیت حسین اما اهل عمل نبودند .
خودشان را به سختی دینداری و دوری از گناه نمی انداختند؛
اهل هوس هایت که بشوی...
کم کم اراده ات را گناه ، مثل موریانه می خورد... ضعیف می شوی... قدرتت کم می شود...ذلیل لذات و شهواتی!
اگر عزم بر انجام دستورات خدا نداشته باشی ، زندگیت حیوانی می شود، بلکه پست تر از حیوانات!
حیوان ها به خودشان رحم می کنند و انسان ها به خودشان ظلم !پست تر از حیوان!
می فهمد فساد و زشتی اش را، می بیند که خودش دارد در مرداب نادانی و شهوات دست و پا می زند
اما باز هم حاضر به پذیرش حق نیست،
سخت می شود از قله ی تکبر خودش به زیر بیاید و سر تسلیم مقابل باید و نباید خدا خم کند!
اندیشه ی انسان وقتی پراز اطلاعات بی ارزش باشد،
نفست وقتی بر زندگیت حکومت کند ،
دیگر نمی توانی برخیزی و به آسمان برسی!
در حالی که آسمان همین نزدیکی است و مسیر برای توست ...
باید برخاست
یک یا علی ...
#کتاب_امیر_من
#پارت_سی
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
مُـݩـج᳜ــے❥
بین آگاهی و دانایی من و شما تا عمل اگر فاصله باشد ، نتیجه وحشتناک است! کوفیان علم داشتند به حقانیت ح
مسلم بن عقیل پسرعموی حسین بود!
امام قبل از راهی شدن به سمت کوفه ، او را فرستادند تا ببینند کوفیان چه می گویند.
هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. مسلم نوشت:
- بیا حسین جان !مردم منتظرت هستند !
اما...در تاریخ ثبت شد که بزرگان نویسنده ی نامه،خواصِ دعوت کننده، رؤسایِ بیعت کننده...
به خاطر آنکه از مال و منال و آبرو و آسایششان ترسیدند!
چون یزید تهدیدشان کرده بود...
حسین را وا نهادند، بیعت شکستند، برای جنگ با حسین آماده شدند... مردم قبایلشان هم!
نور خدا را ندید گرفتند و در سایه ی ظلمت حاکم حرام خوارِ میمون باز و بی نماز...
هرکس به اندازه ی لیاقتش از زندگی بهره می برد... لایق همین هیچ بودند!
منتهی الامال،ج۱،ص۳۶۲
🖤
هرکس رسید نصیحت کرد؛کوفه نرو!
اما هرکس رسید نگفت؛ حسین جان تو امام مایی و ما یار توییم!
حسین که راه افتاد نصیحت کردند؛ کوفه نرو!
اما نگفتند؛ حسین جان برایت بمیرم که ملعونی چون یزید، چون تویی را تهدید به کشتن کرده است...یاریت می کنیم برای حفظ اسلام!
مظلومانه لب زد:
- کار این امت درست نخواهد شد مگر با شهادت من و اسارت خانواده ام! خدا می خواهد من را کشته ببیند و آن ها را اسیر...
حسین راه افتاد برای حفظ اسلام...
جا نمانی!
#کتاب_امیر_من
#پارت_سی_ویک
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
میان راه فرزدق آمد نزد حسین.
از کوفه میآمد! امام خبر از کوفیان گرفت و...
فرزدق گفت:
- دلهای مردم با شما و شمشیرهایشان علیه شماست!
امام اندکی به او نگاه کرد و با همان آرامش فرمود:
- اگر دنیا نفیس و با ارزش است؛
بهشت که پاداش خدا است با ارزشتر و بهتر است!
اگر نتیجه جمع کردن مال و ثروت، جا گذاشتنش در دنیا و رفتن است؛
چرا جوانمرد نسبت به بخشش مالش بخیل باشد!
اگر بدنها با مرگ از بین میرود؛
کشته شدن آدم در راه خدا شرافتمندانهتر است!
بحارالأنوار،ج۴۴،ص۳۷۴
🖤
و خدایا
ارزش دنیا تنها به این دلیل است که میشود در گوشهای از آن نشست و برای مظلومیت حسین اشک ریخت!
اگر ثروت یعنی محبت حسین،
ما ثروتمندترین هستیم که عشق حسین داریم و اشک...
که هرچه غیر محبت اوست دود است و هیچ!
و اگر تو راه شهادت را برای ما گشوده بودی،
روضهها، مقتل عشاق حسین میشد.
هرچند که فدایی حسین هزار بار میمیرد و زنده میشود، با هر روضهای که میشنود.
و شاید شهادت، شکوه کربلایی شدن عشاق است!
#کتاب_امیر_من
#پارت_سی_ودو
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}
کاروان غریبانه اما با نگاه بر حسین پیش میرفت .
خبری از استقبال کوفیان نبود جز پیش قراول سپاه عبیدالله.
حر با هزار سوار. هزار سوار تشنه!
امام قبل از حرکت فرموده بود:
- مشکها را پر آب کنید.
حر آمده بود برای محاصرهی امام و حسین آب آورده بود برای رفع عطش آنها !
حتی اسبها را اسیر کردند!
خود امام به لبان تشنه آب رساند!
حر دستور داشت که نگذارد حسین به کوفه برود نه به مدینه.
دوم محرم کاروان غریب رسید به کربلا!
به همان سرزمینی که حسین نامش را که شنید، آرام لب زد:
- سرزمینی که خونهای ما در آن میریزد!
منتهی الامال،ج۱
🖤
حر روز عاشورا متحیرشد... میلرزید و با خودش زمزمه میکرد:
- متحیر شدهام بین بهشت و جهنم!
پیش قراول سپاه حسین شد و سر بر دامن امام هم شهید شد!
امام با او نجوا کرد: تو حری ...آزاد و آزاده... همان طورکه مادرت اسمت را گذاشت . آزاد مردی در دنیا و آخرت!
اما دنیا در حافظهاش ثبت کرد
که حسین لشکر دشمن را سیراب کرد... و ماند علی اصغرش تشنه و بی تاب
که عصر عاشورا علمدار لشکرش، رفت تا آب بیاورد برای دخترکان تشنه!
دخترکان کوچک را دیدهاید!
همانها عصر عاشورا دل عباس را کباب کردند!
تشنه شده بودند...
اصلاً بگذار برایت روضه ی عطش حسین را بخوانم ؛
تشنه بود حسین... لبهای خشک... از زخمهای بدنش خون جاری... تصاویر را دود اندود میدید...
خسته بود حسین... یارانش را یکی یکی به خیمه آورده بود...یاران غرق در خونش...
#کتاب_امیر_من
#پارت_سی_وسه
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}