eitaa logo
پوشاک زنانه آوا | ارسال رایگان 🦋
8.3هزار دنبال‌کننده
35.5هزار عکس
30.4هزار ویدیو
23 فایل
👚سلام من خانم دهقانی هستم با ۵ سال سابقه همکاری فروش پوشاک زنانه😊ارسال رایگان قیمت منصفانه https://eitaa.com/razayat00 امکان همکاری درفروش برای بانوان عزیز🦋مرجوع و پرداخت درب منزل نداریم تبادل 👈 @hedareyan136 سفارش لباس فقط 👈 @Po0shak1399
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سفارشات گسترده نور ✨
🔴✨💯 🔴🔥‼️ شبی دختر دانشجوی ساکن نیویورک از دانشگاه به سمت خانه می‌رودو بین راه متوجه میشودکه مردی باژاکت کلاهدارکه سعی داردچهره‌اش راپنهان کند درحال اوست😰 انجاست که دختر وحشت زده شروع میکند..👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ❌❌اعتراف مردقاتل توسط‌پلیس‌ثبت شده😱فقط‌وفقط‌خانومابخونن♨️📛
هدایت شده از ذاکرین
۳ سال از عروسیم با امیر گذشته بود❌ امیری که تو این ۳ سال یه شبم منو تنها نزاشته بود از زمانی که حامله شدم یه شب در میون به بهانه های مختلف شب خونه نمیومد دیگه واقعا از رفتاراش کلافه شده بودم و بهش بودم ماه ششم حاملگیم بود امیر ساعت ۵ از سرکارش اومد خونه یه دوش گرفت و گفت امشب باید برگردم سرکار و شب کاری وایستم به رفیقم پیام دادم که آماده باشن جای خونمون که امیرو کنیم ببینیم کجا میره همین که امیر رفت منم سریع حاضر شدم و راه افتادیم دنبالش اما امیر سمت محل کارش نرفت و....👇😞 https://eitaa.com/joinchat/349241597Ccfa393e1d8
هدایت شده از ذاکرین
4سال از عروسیم با محسن گذشته بود... محسنی که تو این4سال یه شبم منو تنها نزاشته بود از زمانی که ماشین و خونه خریدیم و وضع مالیمون خوب شد یه شب در میون به بهانه های مختلف شب خونه نمیومد😢 💔دیگه واقعا از رفتاراش کلافه شده بودم و بهش بودم😶 هفته‌ی پیش بود که بود محسن ساعت ۵ از سرکارش اومد خونه یه دوش گرفت و گفت امشب باید برگردم سرکار و شیفت شب وایستم به رفیقم پیام دادم که آماده باشن در خونمون که محسنو کنیم ببینیم کجا میره همین که محسن رفت منم سریع حاضر شدم و راه افتادیم دنبالش اما محسن سمت محل کارش نرفت و.... 😳👇 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd کاش هیچوقت نمیکردم😞
هدایت شده از ذاکرین
۳ سال از عروسیم با امیر گذشته بود امیری که تو این ۳ سال یه شبم منو تنها نزاشته بود از زمانی که حامله شدم یه شب در میون به بهانه های مختلف شب خونه نمیومد دیگه واقعا از رفتاراش کلافه شده بودم و بهش بودم ماه ششم حاملگیم بود امیر ساعت ۵ از سرکارش اومد خونه یه دوش گرفت و گفت امشب باید برگردم سرکار و شب کاری وایستم به رفیقم پیام دادم که آماده باشن جای خونمون که امیرو کنیم ببینیم کجا میره همین که امیر رفت منم سریع حاضر شدم و راه افتادیم دنبالش اما امیر سمت محل کارش نرفت و....👇 https://eitaa.com/joinchat/349241597Ccfa393e1d8 کاش هیچوقت نمیکردم😞