.
"بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟"
"اینکه در یک لحظه از حیات خود،
مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم
و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مان مسلط شده است،
همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست." 👌
🔸 از کتاب "کیمیاگر"
نوشته پائولو کوئلیو
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📗 #داستان_تاریخی
روزی محمد شاه قاجار از حاج ميرزا آقاسی پرسيد اين حوض كه جلوی عمارت تخت مرمر قرار گرفته است، گنجايش چند كاسه آب را دارد؟
حاج ميرزا آقاسی هر چه فكر كرد، نتوانست جواب دهد.
ناچار گفت قربان، من سواد كافی ندارم، بهتر است اين را از حكما بپرسيد.
شاه امر كرد یک نفر حكيم آگاه را آوردند و او سؤالش را تكرار كرد.
حكيم گفت قربان، تا كاسه چه اندازه باشد؟
شاه با تعجب پرسيد منظورت چيست؟
حكيم گفت اگر كاسه به اندازه نصف حوض باشد، دو كاسه و اگر به اندازه ثلث آن باشد، سه كاسه و اگر به اندازه ربع آن باشد، چهار كاسه و اگر ... .
شاه وسط حرف حكيم پرید و گفت كافی است، بقيه را فهميدم و دستور داد به او انعام دادند.
#داستان
✨ @avayeqoqnus ✨
🦋🌸🦋🌸
به چشمِ لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را
به ما هم گوشه چشمی که، رسوا کردهای ما را
پس از مردن نخواهم سایه طوبی ولی خواهم
که روزی سایه بر خاکم فِتَد آن سروِ بالا را
حذر کن از دم سرد رقیب، ای نوگُل خندان
که از باد خزان آفت رسد گلهای رعنا را
دلا، تا میتوان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
زُلالِ خضر باشد خاک پایت، جای آن دارد
که ذوق خاکبوسی بر زمین آرد مسیحا را
هلالی را چه حد آنکه بر ماه رخت بیند؟
به عشق ناتمام او چه حاجت روی زیبا را؟
#هلالی_جغتایی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
در نگاهت چیزی هست
جنسش را نمی دانم
اما
در من به نام آرامش
متولد می شود ❤️
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
شخصی برای اولین بار یک کلم دید ...
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨
.
خانه ی ما در کوچه مهربانی ست
و خدا همسایه دیوار به دیوارمان
هر روز با صدای لبخندش
از خواب بیدار میشوم
و او از پشت پنجره
برایم دست تکان میدهد
من چه خوشبختم…
صبح زیباتون بخیر و شادکامی رفقا 🙏🌹
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
پروردگارا؛
شکرگزارم که یک بار دیگر چشمانم دنیای زیبایت را میبینند.
شکرگزارم که یک روز دیگر فرصت زندگی کردن دارم.
شکرگزارم که توفیق شکرگزاری را به من
عطا کردی.
شکر و هزاران بار شکر ای مهربانترین معبود 🙏🌸
#شکرگزاری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📕 شایسته ترین دوست
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکردند.
شاه که در ایوان کاخ مشغول تماشای بیرون بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکتهای آموزنده به شاهزاده جوانش بیاموزد تا در آینده او تاثیر گذار شود.
استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: «اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.»
شاهزاده با تمسخر گفت: «من که بچه نیستم تا با عروسک بازی کنم!»
عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش می رفت از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
استاد بلافاصله گفت :«جناب شاهزاده، اینان همگی دوستان فعلیت هستند. اولی که اصلا به حرفهایت توجهی ندارد؛ دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو میکند؛ و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته و چیزی نمیگوید.
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت:«پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود.»
عارف پاسخ داد :« نه » و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود. آن را به شاهزاده داد و گفت:«این دوستی است که باید به دنبالش بگردی.»
شاهزاده تکه نخ را گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت: «اینکه شبیه اولی است!»
عارف پیر پاسخ داد:«حال مجددا امتحان کن.»
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند.
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت:«شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کـی حرف بزند، چــه مـوقع به حرفهـایت توجهی نکند و کـی ساکت بمـاند.» 👏
#حکایت
#حکایت_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨