eitaa logo
آوای ققنوس
7.8هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
721 ویدیو
31 فایل
حال خوب با شعر و ادبیات 🌺 ⛔️ لطفا پست‌ها رو برای تولید محتوا کپی نکنید. راضی نیستم ⛔️ ادمین: @m_ava_82 تبلیغات مجموعه آفتاب 👇 https://eitaa.com/M_TABLIGHAT_AFTAB تبلیغات آوای ققنوس👇 https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 اصطلاح "حرف مفت زدن" 🔹 در سال ۱۲۷۴ و در زمان حکومت ناصرالدین شاه قاجار بود که اولین خط تلگراف در ایران میان کاخ گلستان و باغ لاله‌زار کشیده شد و بعد از آن کمپانی‌های روس و انگلیس خطوط تلگراف و تلگراف‌خانه را در همه شهر‌های ایران و ولایت‌های آن برقرار کردند. 🔸 همزمان با افتتاح تلگراف‌خانه، مردم ایران بهت زده شدند که چگونه می‌شود با استفاده از خطوط سیمی اخبار و اطلاعات را در زمانی کم از شهری به شهر دیگر فرستاد. 🔹 در این میان برخی خرافه پرستان که همیشه سر ناسازگاری با پدیده‌های مدرن می گذاشتند، از وجود ارواح شیطانی در سیم‌های مخابرات خبر دادند و مردم را برحذر کردند که سراغ این خطوط نروند تا از شر این ارواح مصون بمانند. 🔸 همین مسائل سبب شد تا عده‌ای از سر ترس و عده‌ای دیگر از سر شوخی و ناباوری تلگراف را جدی نگیرند و تلگراف‌خانه‌ها بی‌رونق باقی بماند. 🔹 به دنبال این ماجرا علیقلی خان مخبرالدوله که وزیر تلگراف ناصرالدین شاه بود، با کسب اجازه از قبله عالم و برای تشویق و آشنایی مردم به تلگراف دستور داد تا همه به مدت چند روز به صورت رایگان و بدون پرداخت هیچ وجهی از تلگراف خانه استفاده کنند و پیام‌های خود را برای دوستان و اقوام خود در شهر‌های دیگر بفرستند. 🔸 به دنبال این فراخوان، مردم ارواح شیطانی و چیز‌های دیگر را فراموش کردند و به سمت تلگراف‌خانه‌ها روانه شدند. 🔹 در این روز‌ها درد و دل، تعارف و احوال‌پرسی، گله و گلایه و خنده و مُطایبه بود که از مشهد به تبریز و از تبریز به اصفهان و سایر شهر‌ها روانه می‌شد و پاسخ‌ها بود که دریافت می‌کردند. 🔸 مخبرالدوله که فهمید مقصودش حاصل شده و مردم به تلگراف میل پیدا کرده‌اند، دستور داد تا روی کاغذی به خط بزرگ نوشتند: «از امروز به بعد دیگر حرف مفت پذیرفته نیست و باید حق مخابره پرداخت شود» و آن را بر سر در تلگراف‌خانه‌ها نصب کردند. 🔹 از آن پس هر بار که شخصی برای زدن تلگراف به تلگراف‌خانه می‌رفت، متصدی تلگراف می‌گفت: «حرف مفت نداریم». 🔸 به این ترتیب عبارت مشهور «حرف مفت نزن» جا افتاد و بار معنایی منفی پیدا کرد که هرکس حرفش قدر و ارزش ندارد، حرف مفت زده است. @avayeqoqnus
. 📚 ضرب المثل "ماست ها را کیسه کردند" 🖇 معنی و کاربرد: 🔸 کنایه از ترسیدن و تسلیم شدن در برابر کسی است. 🔹 یعنی حساب کار دستش آمد و دیگر اشتباهاتش را تکرار نمی کند. 🔸 معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی کار اشتباه یا خلافی می کرده اما بالاخره از روی ترس یا به هر دلیلی تسلیم می شود و دیگر آن کار را تکرار نمی کند. 🖇 داستان ماست مُختارالسلطنه: می‌گویند ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحی اصفهان بود و زیر نظر ظل‌السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می‌کرد. مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب‌الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت. در آن زمان هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری وجود نداشت. حکام وقت با اختیارات تام، بر امور و شئون قلمرو حکومتی، از جمله امر خوار و بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامل داشتند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می‌کردند. گدایان و بیکاره‌ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر، ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمی‌داشتند و به اصطلاح ناخونک می‌زدند. مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی‌نظمی‌ دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز را با میخ‌های کوچک به درخت نارون در کوچه‌ها و خیابان‌های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله مردم از شر گدایان و بیکاره‌ها خلاص شدند. روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده و طبقات پایین از این ماده غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق و خورشِ نان آنهاست محروم شده‌اند. مختارالسلطنه اوامری صادر کرد و ماست‌فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با لباس مبدل به یکی از دکان‌های لبنیات‌فروشی رفت و مقداری ماست خواست. ماست‌فروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: «چه جور ماستی می‌خواهی؟» مختارالسلطنه گفت: «مگر چند جور ماست داریم؟» ماست فروش جواب داد: «معلوم می‌شود تازه به تهران آمده‌ای و نمی‌دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!» مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می‌گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می‌خواست به مشتری می‌فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می‌توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می‌کند می‌فروشم! اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مصوبه مختارالسلطنه می‌فروشیم به این جهت ما لبنیات‌فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده‌ایم! حالا از کدام ماست می‌خواهی؟ این یا آن؟!» مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به ماموران حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو پاچه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمان اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی خارج شود تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!» چون سایر لبنیات‌فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه ماستها را داخل کیسه کردند تا آبهایی که داخلش ریخته بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند. از آن تاریخ این ضرب‌المثل در بین مردم رواج یافت. @avayeqoqnus
📚 اصطلاح "برق از سر پریدن" 🔹 کنایه از اوج تعجب و متحیر شدن از کار یا سخنی است که انتظار آن را نمی کشید. 🔸 معمولا این مَثل را زمانی به کار می‌برند که با قیمت بالای کالایی مواجه و شوکه شوند و چشمانشان نزدیک باشد که از حدقه بیرون زنَد! مثلا: قیمت یک شاخه تخم مرغ را که شنیدم برق از سرم پرید! 🔹 این ضرب المثل توصیفی است؛ یعنی اگر بخواهند چهره و حالت شگفت زده شده افراد را به صورت اغراق آمیز توصیف و بیان کنند از این اصطلاح استفاده می‌کنند؛ یعنی شدت ماجرا بسیار زیاد بوده که این چنین او را مات و مبهوت کرده است! 🔸 اصطلاح دیگری نیز نزدیک به این اصطلاح وجود دارد با این عنوان ” برق از چشمش پرید” ؛ که این مَثل را بیشتر وقتی کسی دعوا می کند یا کسی ضربه‌ سختی به او وارد می کند به کار می برند. @avayeqoqnus
📚 اصطلاح "کفم برید!" 💢 کف بُریدن: اشاره به داستان یوسف دارد که همسر عزیز مصر عاشق او بود و زنان طبقه اشراف و دوستانِ وی او را در این باره ملامت می‌کردند. او برای رفعِ این ملامت، مهمانی‌ ترتیب داد و در لحظه‌ای که آن زن‌ها ترنج در دست داشتند و می‌خواستند آن را بِبُرند، یوسف را واردِ خانه کرد. زیبایی یوسف چندان بود که آن جمعِ زنان همگی به جای ترنج، کف دست‌های خود را بریدند. 💢 مولانا هم این اصطلاح را در یکی از غزلیات خود به کار برده: کو یکی بُرهان که آن از روی تو روشنترست ؟ کف نبُرَّد کُفرها زین یوسف کنعان چرا ؟ @avayeqoqnus
📌 حرف مفت ممنوع! در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف‌خانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود. به ناصرالدین شاه گفتند تلگراف‌خانه بی‌مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه می‌خواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیام‌هایشان به مقصد می‌رسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند. سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیده‌اند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع». اصطلاح "حرف مفت زدن" از آن زمان به یادگار مانده است. @avayeqoqnus
هدایت شده از آوای ققنوس
. 📚 ضرب المثل "ماست ها را کیسه کردند" 🖇 معنی و کاربرد: 🔸 کنایه از ترسیدن و تسلیم شدن در برابر کسی است. 🔹 یعنی حساب کار دستش آمد و دیگر اشتباهاتش را تکرار نمی کند. 🔸 معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی کار اشتباه یا خلافی می کرده اما بالاخره از روی ترس یا به هر دلیلی تسلیم می شود و دیگر آن کار را تکرار نمی کند. 🖇 داستان ماست مُختارالسلطنه: می‌گویند ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحی اصفهان بود و زیر نظر ظل‌السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می‌کرد. مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب‌الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت. در آن زمان هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری وجود نداشت. حکام وقت با اختیارات تام، بر امور و شئون قلمرو حکومتی، از جمله امر خوار و بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامل داشتند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می‌کردند. گدایان و بیکاره‌ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر، ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمی‌داشتند و به اصطلاح ناخونک می‌زدند. مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی‌نظمی‌ دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز را با میخ‌های کوچک به درخت نارون در کوچه‌ها و خیابان‌های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله مردم از شر گدایان و بیکاره‌ها خلاص شدند. روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده و طبقات پایین از این ماده غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق و خورشِ نان آنهاست محروم شده‌اند. مختارالسلطنه اوامری صادر کرد و ماست‌فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با لباس مبدل به یکی از دکان‌های لبنیات‌فروشی رفت و مقداری ماست خواست. ماست‌فروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: «چه جور ماستی می‌خواهی؟» مختارالسلطنه گفت: «مگر چند جور ماست داریم؟» ماست فروش جواب داد: «معلوم می‌شود تازه به تهران آمده‌ای و نمی‌دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!» مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می‌گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می‌خواست به مشتری می‌فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می‌توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می‌کند می‌فروشم! اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مصوبه مختارالسلطنه می‌فروشیم به این جهت ما لبنیات‌فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده‌ایم! حالا از کدام ماست می‌خواهی؟ این یا آن؟!» مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به ماموران حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو پاچه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمان اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی خارج شود تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!» چون سایر لبنیات‌فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه ماستها را داخل کیسه کردند تا آبهایی که داخلش ریخته بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند. از آن تاریخ این ضرب‌المثل در بین مردم رواج یافت. @avayeqoqnus
📚ضرب المثل "نه سیخ بسوزه نه کباب" 🖇 معنی و کاربرد : 🔸 یعنی در کاری بهترین و متعادل ترین روش را پیش گرفتن، به طوری که هیچکدام از دو طرف ضرری وارد نیاید 🔹 هر گاه به کسی می خواستند بگویند طوری رفتار کن که عدالت برقرار شود، می گفتند: دیگر خودت میدانی کاری کن که نه سیخ بسوزه نه کباب 🖇 ریشه و حکایت ضرب المثل: می گویند شجاع ‌السلطنه پسر فتحعلی ‌شاه، زمانى حاکم کرمان بود. او در آنجا متوجه شده بود که ترکه‌ های نازک انار می‌توانند نقش سیخ کباب را ایفا کنند. و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه ‌تر هم می‌شود. بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت: طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب. از آن تاریخ این ضرب‌المثل در بین مردم رواج یافت. @avayeqoqnus
📚 اصطلاح "کفم برید!" 💢 کف بُریدن: اشاره به داستان یوسف دارد که همسر عزیز مصر عاشق او بود و زنان طبقه اشراف و دوستانِ وی او را در این باره ملامت می‌کردند. او برای رفعِ این ملامت، مهمانی‌ ترتیب داد و در لحظه‌ای که آن زن‌ها ترنج در دست داشتند و می‌خواستند آن را بِبُرند، یوسف را واردِ خانه کرد. زیبایی یوسف چندان بود که آن جمعِ زنان همگی به جای ترنج، کف دست‌های خود را بریدند. 💢 مولانا هم این اصطلاح را در یکی از غزلیات خود به کار برده: کو یکی بُرهان که آن از روی تو روشنترست ؟ کف نبُرَّد کُفرها زین یوسف کنعان چرا ؟ @avayeqoqnus
. 📚 "قمپز در کردن" 🖇 معنی و کاربرد: قمپز در کردن یکی از اصطلاحات رایج و پرکاربردی است که در گفتگوهای میان مردم رد و بدل می‌شود. قمپز واژه ای ترکیست و این اصطلاح درمورد شخصی استفاده می‌شود که حرف‌های توخالی می‌زند و وعده‌های دروغین می‌دهد. 🖇 داستان: میان ایران و امپراطوری عثمانی سال‌ها جنگ و نزاع بود. عثمانی‌ها در این میان از سلاح‌های پیشرفته جنگی استفاده می‌کردند که در نقاط دیگر کمتر دیده می‌شد. یکی از این سلاح‌ها نوعی توپ جنگی به نام «قمپوز» بود. این توپ طوری طراحی شده بود که گلوله نداشت و با باروت کار می‌کرد. به این صورت که ابتدا مقدار زیادی باروت را در دهانه توپ می‌ریختند و بعد مقدار زیادی پارچه کهنه را به صورت فشرده داخل لوله توپ جا می‌دادند. سربازان این توپ را در قسمت‌های کوهستانی مناطق جنگی مستقر می‌کردند. وقتی پارچه‌های داخل دهانه توپ را آتش می‌زدند، باروت‌ها شعله‌ور می‌شد و در نتیجه صدای بسیار مهیبی را ایجاد می‌کرد که تا فرسنگ‌ها دورتر از منطقه جنگی انعکاس داشت. سربازان ایرانی با شنیدن صدای این توپ وحشت زده می‌شدند و این صدای رعب‌آور بارها مانع پیشروی سپاه ایران به سمت مرزهای عثمانی شد. ایرانیان رفته‌رفته و بعد از مدت‌ها جنگیدن متوجه توخالی بودن این توپ‌ها شدند؛ زیرا جز صدای مهیبی که از آن می‌شنیدند، اثری از انفجار و ویرانی نبود. طولی نکشید که دیگر کسی از صدای توپ توخالی نترسید و سربازان وقتی این صدا را در مناطق جنگی می‌شنیدند، به هم می‌گفتند: «نترسید قمپوز در کردند!» این داستان در میان مردم کوچه و بازار هم پیچید و واژه قمپوز در گویش مردم عامه به قمپز تبدیل شد و از آن پس وقتی کسی حرف توخالی می‌زد یا وعده‌های بی‌اساس می‌داد، مردم می‌گفتند: «فلانی قمپز در می‌کند!!» @avayeqoqnus
📚ضرب المثل "نه سیخ بسوزه نه کباب" 🖇 معنی و کاربرد : 🔸 یعنی در کاری بهترین و متعادل ترین روش را پیش گرفتن، به طوری که هیچکدام از دو طرف ضرری وارد نیاید 🔹 هر گاه به کسی می خواستند بگویند طوری رفتار کن که عدالت برقرار شود، می گفتند: دیگر خودت میدانی کاری کن که نه سیخ بسوزه نه کباب 🖇 ریشه و حکایت ضرب المثل: می گویند شجاع ‌السلطنه پسر فتحعلی ‌شاه، زمانى حاکم کرمان بود. او در آنجا متوجه شده بود که ترکه‌ های نازک انار می‌توانند نقش سیخ کباب را ایفا کنند. و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه ‌تر هم می‌شود. بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت: طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب. از آن تاریخ این ضرب‌المثل در بین مردم رواج یافت. @avayeqoqnus
📗 اصطلاح "حرف مفت زدن" 🔹 در سال ۱۲۷۴ و در زمان حکومت ناصرالدین شاه قاجار بود که اولین خط تلگراف در ایران میان کاخ گلستان و باغ لاله‌زار کشیده شد و بعد از آن کمپانی‌های روس و انگلیس خطوط تلگراف و تلگراف‌خانه را در همه شهر‌های ایران و ولایت‌های آن برقرار کردند. 🔸 همزمان با افتتاح تلگراف‌خانه، مردم ایران بهت زده شدند که چگونه می‌شود با استفاده از خطوط سیمی اخبار و اطلاعات را در زمانی کم از شهری به شهر دیگر فرستاد. 🔹 در این میان برخی خرافه پرستان که همیشه سر ناسازگاری با پدیده‌های مدرن می گذاشتند، از وجود ارواح شیطانی در سیم‌های مخابرات خبر دادند و مردم را برحذر کردند که سراغ این خطوط نروند تا از شر این ارواح مصون بمانند. 🔸 همین مسائل سبب شد تا عده‌ای از سر ترس و عده‌ای دیگر از سر شوخی و ناباوری تلگراف را جدی نگیرند و تلگراف‌خانه‌ها بی‌رونق باقی بماند. 🔹 به دنبال این ماجرا علیقلی خان مخبرالدوله که وزیر تلگراف ناصرالدین شاه بود، با کسب اجازه از قبله عالم و برای تشویق و آشنایی مردم به تلگراف دستور داد تا همه به مدت چند روز به صورت رایگان و بدون پرداخت هیچ وجهی از تلگراف خانه استفاده کنند و پیام‌های خود را برای دوستان و اقوام خود در شهر‌های دیگر بفرستند. 🔸 به دنبال این فراخوان، مردم ارواح شیطانی و چیز‌های دیگر را فراموش کردند و به سمت تلگراف‌خانه‌ها روانه شدند. 🔹 در این روز‌ها درد و دل، تعارف و احوال‌پرسی، گله و گلایه و خنده و مُطایبه بود که از مشهد به تبریز و از تبریز به اصفهان و سایر شهر‌ها روانه می‌شد و پاسخ‌ها بود که دریافت می‌کردند. 🔸 مخبرالدوله که فهمید مقصودش حاصل شده و مردم به تلگراف میل پیدا کرده‌اند، دستور داد تا روی کاغذی به خط بزرگ نوشتند: «از امروز به بعد دیگر حرف مفت پذیرفته نیست و باید حق مخابره پرداخت شود» و آن را بر سر در تلگراف‌خانه‌ها نصب کردند. 🔹 از آن پس هر بار که شخصی برای زدن تلگراف به تلگراف‌خانه می‌رفت، متصدی تلگراف می‌گفت: «حرف مفت نداریم». 🔸 به این ترتیب عبارت مشهور «حرف مفت نزن» جا افتاد و بار معنایی منفی پیدا کرد که هرکس حرفش قدر و ارزش ندارد، حرف مفت زده است. @avayeqoqnus