eitaa logo
آوای ققنوس
8.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
580 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک... 🌱 @avayeqoqnus
📖 خاطره جالبی که سیمین دانشور از برخورد با پروین اعتصامی نقل می‌کند: در دانشکده ادبیات، پشت میز کتابداری می‌دیدمش. چشم‌های درشتش کمی تاب داشت و روسری سر می‌کرد. بیشترِ دانشجویان «خانم کتابدار» صدایش می‌کردند و من «خانم». مرحوم فروزانفر، مرا «دوشیزه‌ی مشکین شیرازی» می‌نامید تا اشارتی باشد به پوست آفتاب‌خورده‌ی جنوبی‌ام. اما او یک روز گفت: «دانشور! کلیّاتِ او.هِنری را به امانت برده‌ای و پس نیاورده‌ای. جریمه می‌شوی.» آن روزگار، ویرِ او.هِنری داشتم و از پایان غافلگیرکننده‌ی داستان‌های کوتاهش خوشم می‌آمد. گفتم: «تمامش نکرده‌ام.» گفت: «تو بیاور، دوباره امانت بگیر!» دانشجوی پسری که بعدها شناختمش، دکتر معین – معینِ فرهنگ و ادبیات ایران – در کنارم، به انتظارِ گرفتنِ کتاب، بی‌تاب می‌نمود. گفت: «خانم پروین اعتصامی گزارش نمی‌دهد. هوای دخترها را دارد.» خودِ خودش بود. غافلگیر شدم. وقتی آدم جوان است، انتظار دارد که هر آن اتفاقِ خوشی برایش بیفتد و اتفاقِ خوش افتاده بود. می‌دانستم که بایستی می‌شناختمش. می‌دانستم که این خانم خانم‌ها را در ذهنم، در قلبم، در کلِ وجودم، جایی دیده‌ام، یا باید دیده باشم، و یا شنیده باشم. سیر نگاهش کردم. کمی چاق، اما غمگین می‌نمود و مثل شعرش بلندبالا نبود. سرش که خلوت شد، به اشاره‌اش به مخزن کتابخانه رفتم. خواستم دستش را ببوسم، که نگذاشت. چای که می‌خوردیم، دوتا از بهترین شعرهایش «سفر اشک» و «مست و هوشیار» را از زبان من شنید. اما نتوانستم لبخندی به لب‌های بسته‌اش اهداء کنم. حتی حیرت نکرد که «قند پارسی»اش تا شیرزا رفته و برگشته. آن روز، هیچ کداممان نمی‌دانستیم که پایان غافلگیرکننده، سال بعد [ و ۱۵ فروردین ۱۳۲۰] است. 🔻 نقل شده از کتاب شناخت و تحسین هنر @avayeqoqnus
در وصف زندگی فقط اونجایی که بانو میگه : برای زندگی کردن در این گوشه‌ی دنیا ، آدم باید از فولاد باشد تا دوام بیاورد... ‌ ✨@avayeqoqnus
گاهی آدم می‌ماند بین بودن یا نبودن... به رفتن که فکر می‌کنی اتفاقی می‌افتد که منصرف می‌شوی‌ می‌خواهی بمانی رفتاری می‌بینی که انگار باید بروی... و این بلاتکلیفی خودش جهنم است… @avayeqoqnus