eitaa logo
آوای ققنوس
7.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
719 ویدیو
31 فایل
حال خوب با شعر و ادبیات 🌺 ⛔️ لطفا پست‌ها رو برای تولید محتوا کپی نکنید. راضی نیستم ⛔️ ادمین: @m_ava_82 تبلیغات مجموعه آفتاب 👇 https://eitaa.com/M_TABLIGHAT_AFTAB تبلیغات آوای ققنوس👇 https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 زیباترین سیرک نرفته چارلی چاپلین می گوید: با پدرم سيرک رفته بودیم توی صف خريد بليط زن وشوهری با چهار فرزندشان جلوی ما بودند كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیط ها را به آنها اعلام کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغییرکرد و نگاهی به همسرش انداخت. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمی دانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید. ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می كرد گفت: متشکرم آقا. مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد. بعد از این که آنها داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. آن سیرک زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم. 👌🌱 @avayeqoqnus
📗 زیباترین سیرکی که نرفتم !! چارلی چاپلین می گوید: با پدرم سيرک رفته بودیم توی صف خريد بليط زن وشوهری با چهار فرزندشان جلوی ما بودند كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیط ها را به آنها اعلام کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغییرکرد و نگاهی به همسرش انداخت. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمی دانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید. ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می كرد گفت: متشکرم آقا. مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد. بعد از این که آنها داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. آن سیرک زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم. 🌸 @avayeqoqnus
. 🔆 این متن از چارلى چاپلين خیلی تامل برانگیزه: 🔹 پس از عمری فقر، به ثروت وشهرت رسیدم و آموختم كه؛ با پول می‌توان ساعت خريد، ولى زمان نه. 🔸 مي توان مقام خريد، ولى احترام نه. 🔹 مي‌توان كتاب خريد، ولى دانش نه. 🔸 مي‌توان دارو خريد، ولى سلامتى نه. 🔹 می‌توان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه ... @avayeqoqnus
. 🔆 این متن از چارلى چاپلين خیلی تامل برانگیزه: 🔹 پس از عمری فقر، به ثروت وشهرت رسیدم و آموختم كه؛ با پول می‌توان ساعت خريد، ولى زمان نه. 🔸 مي توان مقام خريد، ولى احترام نه. 🔹 مي‌توان كتاب خريد، ولى دانش نه. 🔸 مي‌توان دارو خريد، ولى سلامتى نه. 🔹 می‌توان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه ... @avayeqoqnus