فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح نفسش حق است
به هر بهانه بیدارت میکند
که روز تازه را شروع کنی؛
به نوری، به عطر چایی
یا به صدای گنجشکی
هر چه هست زندگیست
و زندگی زیباست. 🪴
صبح بخیر و سلامتی رفقا 🌞💐
✨ @avayeqoqnus ✨
پروردگارا؛
از اینکه یکبار دیگر
مرا لایق حیات دانستی،
از اینکه فرصت یک شروع مجدد را
به من عطا کردی سپاسگزارم.
هزاران بار شکرت 🙏🌹
#شکرگزاری
✨ @avayeqoqnus ✨
.
در دل چو عشقت آمد
سودای جان نمانَد
در جان چو مهرت افتد
عشقِ روان نگنجد 🌹
#عطار
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📕 قاچاقچی زبل!
مردی با دوچرخه بـه خط مرزی میرسد. او
دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور
مرزی می پرسد: “در کیسه ها چه داری؟”
مرد میگوید: “شن.”
مامور وی را از دوچرخه پیاده می کند و
چون بـه او مشکوک شده بود، یک شبانه
روز وی را بازداشت می کند، ولی پس از
بازرسی جز شن چیز دیگری در بساط مرد
دوچرخه سوار نمی یابد؛ بنابراین بـه او
اجازه عبور میدهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص
پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه
ماجرا…
این موضوع بـه مدت سه سال هر هفته
یکبار تکرار می شود و پس از آن مرد
دیگر در مرز دیده نمیشود.
یک روز مامور او را در شهر میبیند و
پس از درود و احوال پرسی، بـه او
میگوید: "من هنوز هم بـه تو مشکوکم و
میدانم کـه در کار قاچاق بودی، راستش
را بگو. چه چیزی را از مرز رد میکردی؟"
قاچاقچی میگوید: "در کار قاچاق دوچرخه
بودم و تو در کیسه شن دنبال مدرک
بودی!!"
بعضی وقت ها دید ما آنقدر محدود میشود که موضوعات فرعی ما را بـه کلی
از موضوع اصلی غافل میکنند.
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨
.
انار فصل ندارد
هر وقت تو بخندی
می شکفد... ❤️🔥
#عاشقانه
✨ @avayeqoqnus ✨
#بریده_کتاب
پدر خیال میکرد آدم وقتی
در حجره خودش تنها باشد، تنهاست.
نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی
میشود حس کرد...
📚 سمفونی مردگان
✍ عباس معروفی
✨ @avayeqoqnus ✨
🌸🍃
دلِ فارغ ز درد عشق، دل نیست
تن بیدردِ دل جز آب و گل نیست
ز عالَم رویت آور در غمِ عشق
که باشد عالمی خوش، عالم عشق
#جامی
✨ @avayeqoqnus ✨
#حکمت
از عارفی پرسیدند:
"روی نگین انگشترم چه حک کنم که
وقتی شادم به آن بنگرم و وقتی غمگین
شدم به آن نظر کنم؟"
گفت: "حک کن میگذرد..."
✨ @avayeqoqnus ✨
.
#حکایت
در بغداد روزی مستی افتاده بود و طاقت رفتن نبودش از مستی.
شیخ جنید بر گذشت. چشم آن مست بر شیخ افتاد و شیخ را نیز بر وی افتاد.
مست شرم داشت گفت: "یا شیخ! چنین که هستم مینمایم تو چنانک مینمایی هستی؟"
گریه بر شیخ افتاد.
به سبب این صدق حق تعالی آن مست را توبه داد.
✨ @avayeqoqnus ✨