فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روستای «گیتورن» در کشور هلند یکی از زیباترین مناطق گردشگری در جهان است
هیچ خیابانی در این روستا وجود ندارد و مردم با قایق رفت و آمد میکنند.
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
🌹🍃 شهید کیکاوسی 🌹🍃 شهید سردار حاج قاسم سلیمانی۴مرتبه 🌹🍃 شهید بابک نوری 🌹🍃 شهید علیرضا آزمون 🌹🍃 شهید
🌹🍃 شهید کیکاوسی
🌹🍃 شهید سردار حاج قاسم سلیمانی۶مرتبه
🌹🍃 شهید بابک نوری ۲مرتبه
🌹🍃 شهید علیرضا آزمون
🌹🍃 شهید محسن حججی ۶مرتبه
🌹🍃 همه شهدا ۲مرتبه
🌹🍃 شهید حاج حسین همدانی
🌹🍃 شهید صیاد شیرازی ۳مرتبه
🌹🍃 شهید احمدعلی نیری ۲مرتبه
🌹🍃 شهید احمد مشلب
🌹🍃 شهید حسین معز غلامی
🌹🍃 شهید ابراهیم هادی ۷مرتبه
🌹🍃 شهید جهانگیر قتواتی
🌹🍃 شهید ابراهیم همت ۳مرتبه
🌹🍃 شهید حمید سیاهکالی مرادی ۲مرتبه
🌹🍃 شهید علم الهدی
🌹🍃 شهید محمدرضا دهقان امیری
🌹🍃 شهیدمحمدحسین محمدخانی
🌹🍃 شهید مصطفی صدرزاده
🌹🍃 شهید احمد شمسی پور
🌹🍃 شهید عزیز غلامی
🌹🍃 شهید مرتضی عطایی
🌹🍃 شهید سید مجتبی علمدار
🌹🍃 شهید ذاکر الحسینی
🌹🍃 شهیدحریربافان
🌹🍃 شهدای گمنام ۲مرتبه
🌹🍃 مالک اشترامیرالمومنین
🌹🍃 "شهدای کربلا"
🌹🍃 شهید مهدی صابری
🌹🍃 شهید حامد بافنده
🌹🍃 شهید اکبر ملکشاهی
#نگاه_قشنگ_شهدا_بدرقه_زندگی_هاتون
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه دیدار دختر بچه پرستار گلپایگانی
در روزهای گذشته یک ویدئو در رسانه ها منتشر شده که لحظه دیدار پرستار گلپایگانی بعد از 35 روز با فرزندش را نشان می دهد.
در این ویدئو لحظه رو در رو شدن این کودکان با مادر را مشاهده می کنید
#کرونا
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن بچه ها میتونن خیلی چیزا رو ببینن که بزرگترا قادر به دیدنش نیستن!😉
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 51.mp3
35.99M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و یکم
* نسبت نظام دنیا و نظام آخرت
* آشنایی اجمالی با مباحث فلسفه صدرایی
* عالم ماده، اثرگذاری و اثرپذیری
* عالم آخرت، عالم بروز آثار است
* دایره گسترده اثرگذاری و اثرپذیری
* ملکوت زیبایی
* اثر نگاه به نامحرم در زندگی انسان
* مواظبتهای قوه خیال
* اثر کلمه "دوستت دارم"
* از نفس خود چه میسازیم؟
* اثر گذاری زن در جامعه
* روایت خاص حضرت عبدالعظیم از گریه های پیامبر بر برزخ زنانه
( نکته بسیار مهم: این روایت را لطفاً با توضیحات مطرح شده در این فایل گوش کنید)
* پیشنهاد به نویسندگان: نگارش رمان در مورد زندگی برزخی
📅99/01/23
⏰ مدت زمان: ۱:۳۵:۱۳
#مشهد
#ارتباط_با_نامحرم
#فلسفه_صدرایی
#شاکله
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از نحوه حضور حضرت آیتالله خامنهای در مسجد جمکران و نکته ای جالب از رهبر انقلاب، هنگامی که میخواهند به مسجد بروند..☝️
"برخلاف خیلی ها که وقتی میخواهند بروند #تفریح، بچه هایشان را با خود میبرند، ولی آقا وقتی #مسجد میروند چند تا از بچه های کوچک خود را همراه میبرند"
🔺گزیدهای از گفتگو با حجتالاسلام رحیمیان، تولیت مسجد مقدس جمکران
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
👈 رئیس و مسئولان عالی قوهقضائیه ۲۰ درصد حقوق ۳ ماه خود را برای کمک به نیازمندان و آسیبیدگان بیماری #کرونا اختصاص دادند.
✍ کنایه: کاش بجای پرداخت حقوق های نجومی به مسئولان دولت؛ این پول رو به مسئولین قوه قضائیه و فرماندهان سپاه میدادند تا در این شرایط پول بیشتری به فقرا و مستضعفین میرسید
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
نذار نمك درونت را كسي بجز #محارمت ببينند
تو شوخي شوخي نمك مي پاشي و
جدي❗️جدي ❗️
⭕️دلي ميلرزد⭕️
#به_خودمون_بيايم
"میم بانو"
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌸 همدلی و همیاری
🔹بسته غذایی رو که از دستم گرفت
لبخند زد و با یه خجالتی تشکر کرد
چند لحظه بعد دستش رو برد تو پلاستیک و بسته گوشت رو درآورد...
گفت: حاج آقا ببخشید
اگر ممکنه این رو بگیرید،نمی تونم قبول کنم
با تعجب گفتم چرا؟
گوشت رو یه نگاه انداختم
+مشکلی داره ؟؟!
گفت :نه حاج آقا،مشکلی نیست...
گفتم: پس چی؟
باز هم با همون نگاه خجل گفت:
بچه های من یک ساله گوشت نخوردن
عادت کردن به گوشت نخوردن...
اگر گوشت بخورن،هفته بعد یا ماه بعد توان تهیه ندارم!!!
راوی:حجت الاسلام وحید کیانی
انجمن خیریه ساجدین
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌸 سلام و عرض ادب 🌸
دوستان بزرگوار کانال حجاب و خانواده
انشاالله از امشب کتاب زیبای من زنده ام، نوشته خانم معصومه آباد در کانال بارگذاری خواهد شد.
همراه ما باشید
... پی در پی صدای ضربه همسایه ها را بر دیوار سلول می شنیدم که با نگرانی می پرسیدند: چرا جواب نمی دهید ? می خواستم بگویم سرمان شلوغ است و سرگرم مردمان هستیم.
در بهتی مالیخولیایی فرو رفته بودم. به هر طرف نگاه میکردم نه بوی مرگ می داد و این بود زندگی ..
من زنده ام معصومه آباد
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب من زنده ام
قسمت اول:
به روزهای دور نگاه می کنم؛ اولین لحظات حرکت قطار زندگی از مبدا کودکیام. قطاری که در هر پیچ، بارش سنگینتر میشود. باری پر از خاطره، لبخند، گریه ،درد، شادی، عشقو عشق و عشق.
امروز در پس روزهای رفته، در جستجوی کودکیام، آبادان را در ذهن مرور میکنم و در کوچههای شهر زیر آفتاب داغ که قدم می زنم، گونه هایم سرخ و پیشانی ام عرق کرده و تب دار می شود.
طعم خاطرات کودکی ام به طعم خرما می ماند؛ دلپذیر و شیرین. قطار زندگی را به عقب بر می گردانم تا به اولین واگن آن برسم. به واگن بچگی هایم.
هنوز صدای خنده بچه ها به گوش میرسد. میدوم تا گم شده هایم را پیدا کنم. چقدر در این سالها همه چیز عوض شده است. من به دنبال روزهای ۵۰ سال پیش هستم. تنها نیم قرن از آن خاطرات گذشته اما گویی، قرن ها با امروز فاصله دارد. از پنجره ی واگن، در میان خانههای شهر جستجو می کنم.
آهان! خانه ام را پیدا کردم. آنجاست؛ بین خانه های یک شکل و یک اندازه محله ی کارگری پیروز آباد. خانهها را گویی انگشتان کودکی ناز پرورده که شهر آرمانی اش را به تصویر کشیده نقاشی کرده است.
شانزده خانه، شانزده خانواده محله ی پیروز آباد. کوچه بیست و سه پلاک یک . یک خانه صد متری سر نبش کوچه که اصطلاحاً به آن می گفتیم کوارتر ها،و همه سهم ما از دنیا همین صد متر بود.
آن روزها فکر می کردم دنیا همین آبادان و محله خودمان است. همه چیز در همین خانه خلاصه میشد. خانه ما آبادانیها، کوچه مان کوچک اما شلوغ بود. من و دو خواهر و هشت برادرم؛ کریم، فاطمه، رحیم، رحمان، محمد، سلمان، احمد، علی، حمید و مریم. فاصله سنی ما حدودا یک سال و سه ماه بود، سبزینه هایی بودیم که از دامن پر مهر مادر بر دیوارهای این خانه کوچک قد کشیده بودیم.
به این گردان کوچک عبدالله هم اضافه شده بود. عبدالله دوست و هم کلاس برادرم کریم بود که به دلیل دور بودن مدرسه از خانه شان با ما زندگی می کرد.
همه خانه ها دو در داشتند؛ یکی در ورودی که از کوچه وارد آن می شدیم و دیگری در پشتی که مشرف به باغ بود. باغها روبروی شانزده خانه ی دیگر قرار داشتند که کوچه ی بعدی را شکل میدادند. داخل هر خانه دوباغ بود؛ یکی داخل حیاط که هرکسی به فراخور سلیقش در آن درخت و گل و چمن میکاشت. دیگری باغ پشتی بود که بعد از طارمه شروع میشد؛ خانه ها با دیوار های کوتاه از هم جدا شده بود و این دیوارهای کوتاه مرز همسایگی را به فامیلی و خویشاوندی تبدیل کرده بود...
کواتر : محل استراحت
طارمه : اتاقی شبیه بهار خواب یا تراس اای امروزی، مسقف اما بی در و پیکر که رو به باغ باز می شد
پایان قسمت اول
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB