eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
685 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴"زهره زاهدی" دختر طلبه‌ای که با تغسیل داوطلبانه اموات کرونایی مشهور شد، در اینستاگرام خبر داد که دست‌اندرکاران یک برنامه تلویزیونی از وی خواسته‌اند بدون چادر در مقابل دوربین ظاهر شود!! 🔹 واقعا در صداوسیمای جمهوری اسلامی چه خبر است؟! 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نظام تقديم 92.mp3
8.57M
🔈#شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ جلسه نوزدهم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
4_387823800093245553.m4a
3.38M
صوت صلوات ضراب اصفهانی #اللهم_عجل_لولیک__الفرج 🌸 @alborzmahdaviat
12_Mirdamad_Milad_Emam_Hasan_1394_1_(www.rasekhoon.net).mp3
10.77M
مولودی خوانی #توسل 🌸 ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام مداح : #حاج_سیدمهدی_میرداماد 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2512870.mp3
24.9M
🔹دعای افتتاح🔹 حاج مهدی سماواتی ♦️هرشب ساعت ۲۲ #سی_روز_افتتاح_بخوانیم #ماه_رمضان 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
تحقیرش کنید چادری ها اتفاقا از تمیز ترین و مرتب ترین افراد هستن چون کسی که زحمت پوشیدن چادر به خودش میده زحمت شستن و اتو کردن و تمیزنگه داشتن چادر هم به خودش میده واگر حوصله این زحمات رو نداشته باشه کلا قید چادر رو میزنه درمورد کیسه زباله هم اون مغز توه که توش زباله ست ، اشتباه گرفتی... هرکس حجاب را تحقیر کرد تحقیرش کنید... رهبر انقلاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده ام قسمت بیستم اما همه در یک گروه نبودیم. بعضی در کلاس تجوید و روخوانی و بعضی در کلاس تفسیر و بعضی در کلاس احکام شرکت می کردند. همه چادرهای گلباقالی و رنگارنگ می پوشیدیم فقط خانم حاصلی چادرش مشکی بود. عمو رجب سرایدار مسجد، پیرمردی مهربان و با اخلاقی بود که فقط گاهی که دختر ها بلند بلند می خندیدند و چادرهای نازک را ناشیانه سر می‌انداختند، زیر لب می گفت: دخترها حیا کنید اینجا خانه خداست. اما هیچ کس به هیچ دلیلی از آمدن به این کلاس ها منع نمی شد. سال ۱۳۵۵ دوباره موسم مهر و مدرسه و معلم و مشق و کتاب آغاز شد. کلاس سوم راهنمایی یکی از بهترین سال های دانش آموزی ام بود. نسبت به بچه هایی که تازه از فضای دبستان جدا شده بودند و ما آنها را بچه می دانستیم و کلاس دومی ها که مثل برزخیان بین زمین و آسمان معلق بودند و توی لاک خودشان فرو رفته بودند، احساس سروری و دانایی می‌کردیم. سرپرست گروه بودن، احساس اعتماد به نفس و جرأت و جسارت مرا بالا برده بود. آرزوهای بزرگ داشتم و فکر های بزرگتر، همه چیز را در کتاب می دیدم می خواستم دانش و آگاهی بچه ها بالا برود. احساس می کردم همه کمبود ها و نداشتن ها زیر سر نادانی است. فکر دایر کردن یک کتابخانه در مدرسه به سرم زد و با کمک چند نفر از بچه‌ها، کتابخانه برای مدرسه دست و پا کردیم. از هر کسی که کتاب اضافه داشت، فارغ از موضوع و محتوا و عنوان، هرچیزی که فقط جلد به‌صورت کتاب را داشت جمع آوری می کردیم. دیگر همسایه ها و مردم محل تا مرا می‌دیدند از کتاب‌های جدید سوال می‌کردند یا کتاب های قدیمی شان را برای کتابخانه به من می‌دادند. همه را شماره گذاری می کردم و در قفس ها می چیدم. کتاب هایی را که تمیزتر و قطورتر بودند، در قفسه های بالایی و کتاب‌های باریکتر و کهنه تر را در طبقات پایین تر قرار می‌دادم. حرفه ی کتابداری را یاد گرفتم. خوب کتاب خواندن را بهتر از کتاب خوب خواندن، یاد گرفته بودم. عاشق کتاب و خواندن بودم. دلم می خواست همه ی آن کتاب ها را بغل می زدم و می بوسیدم. همه نوع کتابی در قفسه کتابخانه پیدا می شد. بعضی از کتاب‌ها را که بیش از دو نسخه از آنها داشتیم، به کمک خانم حاصلی با کتاب های کتابخانه مسجد مهدی موعود تعویض کردیم، تا پای کتاب های مذهبی و دینی هم به مدرسه باز شود اولین بار بود در مدرسه کسی جرأت می‌کرد از کتاب‌های مذهبی سخن بگوید. خانم حاصلی تنها یاور و همراه من بود و مرا تشویق و حمایت می‌کرد. البته ناگفته نماند که با این روش، پای کتاب های غیر دینی هم به مسجد باز شد. کتاب‌های مدرسه به درد مسجد نمی‌خورد. اما این بهانه ای بود برای ورود کتاب های دینی به مدرسه. تعداد طرفداران کتابهای مسجد و کتابخوان ها روز به روز زیادتر می شد. سرمان شلوغ شده بود. مشاور مدرسه تاکید می‌کرد که کتاب‌های علمی و داستانی برای بچه‌ها مفیدتر است. کم کم دعواهای من با مشاور شروع شد. او مرا به چشم یک خرابکار و طغیانگر می دید. مدام غر می زد که باید کتابهای غیرداستانی و دینی را دور بریزید. اینها جلوی رشد و پیشرفت بچه ها را می گیرد. اما هرچه بیشتر نق می زد، من بیشتر بچه ها را به خواندن کتاب های مذهبی تشویق می کردم. انصافاً بچه‌ها هم خوب استقبال می‌کردند. یک روز از خانم حاصلی خواستم کتاب‌های داستانی بیشتری برای کتابخانه به ما بدهد. اما او چند جلد قرآن مجید داد. اولین بار بود که قرآن را به کتابخانه می‌بردم. خانم حاصلی می‌گفت: کتاب قرآن پر از داستان های پند آموز و عبرت آموز است. گفتند که کتاب‌های علمی هم می‌خواهیم .دوباره چند جلد دیگر قرآن داد و گفت: این کتاب راه و روش و کلید گنج علم و علم آموزی است... پایان قسمت بیستم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋با آرزوی قبولی طاعات و عبادات، الحمدالله قرائت ذکر صلوات ۱۷۰۰۰مرتبه قرائت شد. 🔰همسنگران روزه دار در روز قرائت سوره به نیات⤵ 🔸تعجیل در فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه و الشریف) 🔹سلامتی رهبر عزیزمان(دامت برکاته) 🔸شادی روح شهیدان⤵️ 🌹 شهید پور جعفری 🌹 شهید آبشناسان 🌹 شهید آوینی 🌹 شهید صیاد شیرازی 🌹 شهید رضا خلج 🌀در صورت سهیم شدن تعدادی که برایتان مقدور هست قرائت کرده و اعلام نمایید. @shahid_ahmadali_nayeri ⏳ مهلت قرائت : تا اذان صبح روز بعد 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا